کودکان افسانهها میآورند
درج در افسانهشان بس سر و پند
هزلها گویند در افسانهها
گنج میجو در همه ویرانهها
مولانا – مثنوی معنوی
ما کودکی خود را با افسانه و قصههای کودکی به یاد میآوریم. قصهها، بیآن که آگاه باشیم، نطفه و نهاد شخصیت آینده و سرنوشتها را پیریزی میکنند، صورت و ظاهر این قصهها شاید به مرور زمان به فراموشی سپرده شوند، اما جوهرهٔ نمادین آنها همواره از کانون هستی ما حضوری فعال و قدرتمند دارد و میتواند چشمهٔ خلاقیت و سر زندگی کودک در سالهای آتی زندگی باشد. رسم زیبای قصه خوانی در شب و در وقت خواب علاوه بر ایجاد و تحکیم رابطهٔ عاطفی با کودک، جزئی از اصول تربیت سنتی در تمام جهان است و فلسفهٔ انجام آن، آماده ساختن کودک برای زندگی با رمز و راز و تأثیر گذاشتن بر ناخودآگاه اوست. چون وقتی کودک در حال خواب است، محتویات قصه به زیان شما، خود به خود به ضمیر ناخودآگاه وی منتقل میشود. رمزهای قصه در ضمیر ناخودآگاه او جایگزین میشوند تا در زمان لازم، ذهن و تخیل کودک را برای مواجهه با واقعیت آماده کنند و در عین حال او را در برابر اضطراب، ترسها و ناشناختههای معمول در زندگی، مصون نگه دارند. بنابراین قصههای شب جنبهٔ پالایش و درمانی دارند و کودک را در برابر هزار و یک پرسش و نکتهٔ گنگ و مهمی که ممکن است در طول روز برایش پیش آمده باشد، محافظت میکنند و این کار را با زبان نماد و رمز انجام میدهند. این سنت زیبا و تأثیر گذار، متأسفانه در جامعهٔ پرتنش، پیچیده و پر شتاب امروزی، به تدریج رو به فراموشی میرود و امروز، کمتر مادری را میبینیم که قبل از خواب برای کودکش، قصهای نقل کند و به ویژه در خانوادههای شهری، تلویزیون، ویدئو، ماهواره و به ویژه کامپیوتر، به تدریج جای قصه گویی شبانه را گرفتهاند، غافل از اینکه جوهرهٔ عاطفی و کارکرد تربیتی درمانی قصههای شب، قابلیت جایگزینی با هیچ شیوه و رسانهٔ دیگری را ندارد. چرا که زبان قصههای شب، زبان نماد و رمز و راز است و تنها نماد است که میتواند در ناخودآگاه کودک تأثیری ماندگار بگذارد و او را از وحشت مواجهه با واقعیت بیرحم و عریان حفظ کند و در عین حال نوعی تصفیه و تزکیهٔ عاطفی – هیجانی در او پدید آورد. به طوری که با هم ذات پنداری با قهرمان قصه (خود را جای قهرمان انگاشتن) بتواند بر اضطرابهای موهوم خود غلبه پیدا کند و به نوعی تخلیه هیجانی دست یابد و بتواند در برابر ترسهای بیدلیل خود، از قوهٔ هدایت شدهٔ تخیل در قصههای جن و پری کمک بگیرد.
مجموعه منتشر شدهی قصهی شب در کتابک
حال ممکن است این سؤال پیش بیاید که چرا از «قصههای شب» سخن میگوییم چرا سنت قصه خوانی و کتابخوانی در طول روز نمیتواند چنین تأثیری در روند شکل گیری شخصیت کودک داشته باشد؟
واقعیت این است که قصه گویی و قصه خوانی در هر ساعت شبانه روز، میتواند به کودک در فهم واقعیت پرورش قوهٔ تخیل، هنجاریابی و درک ارزشها و مواجهه با استعدادهای شخصی کمک کند اما تأکید بر قصههای شب یا قصههای قبل از خواب که سنتی رو به زوال است، دقیقاً به دلیل تأثیر دوگانه و مضاعف قصه در زمان خواب صورت میگیرد. چرا که اولاً بافت، ساختار و فضای قصههای شب، باید با قصههای روز متفاوت باشند و دقیقاً بر مبنای ساختار قصههای عامیانهٔ، مادربزرگان (یا به زبان تئوریک قصهشناسی بر مبنای قصههای جن و چری) استوار باشند و ثانیاً درست قبل از خواب کودک برای او خواند و یا نقل شوند، به طوری که بعد از آن، کودک به خواب رود و مجال القاء مفاهیم قصه به ناخودآگاه کودک فراهم آید.
حال باید دید که چرا قصههای شب، باید فضایی متفاوت از قصههای روز داشته باشند، و یا همان گونه که گفتیم از الگوی قصههای مادربزرگان و افسانههای جن و پری تبعیت کنند؟
اصلاً قصههای جن و پری جنسیت و قصههای مادربزرگان چه ویژگی خاصی دارد که آنها را در روند شخصیت پردازی کودک، در موقعیت ممتازی قرار میدهد. این ویژگی را در عوالم زیر میتوان خلاصه کرد. ۱– تاکید بر تخیل به عنوان رکن اصلی ۲- ایجاد فضای امن و مصون برای مواجهه با تخیل و واقعیت ۳- استفاده از نظام نمادین برای تأثیربر ناخودآگاه و وحدانیت اجزای وجودی انسان. همان گونه که اشاره شد، قصههای شب معمولاً از فرهنگ عامیانهٔ ما نشأت میگیرند و از گذشتههای دور، نسل به نسل به ما رسیدهاند و گویی در حافظهٔ جمیع، جاودانه شدهاند و به همین دلیل، خاصیتی تربیتی درمانی و شفابخش دارند.
این قصهها به جای بازگویی صرف واقعیت، با ایجاد رمز و راز و هدایت تخیل کودک، حس کنجکاوی، خودانگیختگی و توانایی احساس کردن را برای کودک به ارمغان میآورند. توانایی درک تمام احساسات بشری مثل عشق، ترس، نفرت، امید و حتی سوگ و جدایی. اما جهان قصه در عین مطرح کردن تمام احساسات بشری، برای کودکان جای امنی است. چرا که همهٔ اینها در مزان غیر واقعی «یکی بود و یکی نبود» یا «روزی روزگاری» اتفاق میافتد. پس اتفاقات آن به «خود راستین» کودک لطمه نمیزند و کودک در برابر عریانی خشن واقعیت احساس سرما و برهنگی نمیکند، این جهان با جهان قصههای واقع گرایانه و سراسر پند و اندرز افراد بالغ تفاوت دارد. چرا که جهان قصههای واقع گرایانه و اخلاقی، میتوانند برای کودک تهدیدی محسوب شود. اما در قصههای عامیانه، یا قصههای جن و پری هر اتفاقی که بیفتد، کودک احساس خطر نمیکند، چرا که این اتفاق در جهان قصه رخ داده است و به همین دلیل کودک به عنوان یک شاهد، نظاره گر، از این قصهها خود انگیختگی طبیعی، شور و شوق و مواجهه با احساسات بشری را میآموزد، بیآن که احساس کند شخصیتش لطمه دیده است. در واقع قصههای عامیانه فضایی آزاد و رها برای جولان تخیل و کشف و شهود را برای کودکان به همراه میروند.
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد
برالعجب من عاشق این هر دو ضد
اما این فضای آزاد، کنترل نشده و وحشی نیست، بلکه دقیقاً از ساختار و الگوی واحد قصههای عامیانه که در آن شر محکوم به شکست است و نیکی در نهایت پیروز میشود، تعبیت میکند، اما جدال بین خیر و شر در قصههای عامیانه دلهره آور نیست، چرا که به زبان رمز که مناسبترین زبان برای بیان مسائل ناخودآگاه است، به نمایش گذاشته میشود و این راز اثر بخشی و خاصیت درمانی قصههای شب است که مسائل مشترک نوع بشر و طریقهٔ راه حل و فصل آنها را به زبانی نمادین بیان میکند. در این مورد دکتر برونو بتلهایم، روان شناس معروف کودک که تحقیقات مفصلی بر جنبههای درمانی و تربیتی افسانهها انجام داده است، به تفصیل در کتاب معروف خود تحت عنوان «کاربرد افسانهها» که در ایران به نام «کاربرد افسون» ترجمه شده است، صحبت کرده است. دکتر بتلهایم اشاره میکند که هدف روان درمانی قصهها، هماهنگ کردن هشیاری و ناهشیاری کودک و یا در واقع خودآگاه و ناخوداگاه اوست. فرد در صورتی میتواند تمامیت شخصیتی خود را پیدا کند که بین وجه هشیاری و ناهشیاری فردی و جمعی وی، مناسبات درستی برقرار شود. در قصهها این مناسبات به صورت ازدواج دختر شاهزاده با پسر سلطان صورت میگیرد. دختر سلطان یا شاهزاده خانم بیانگر جلوهای از ناهشیار است که باید از راه ازدواج و زناشویی با جنبه هشیار روان در آمیزد و این اتصال و اتحاد، به گونهای نمادین، بیانگر هماهنگی و سازشی میان هشیاری و ناهشیاری بشر و درو اقع بیانگر تمامیت اجزاء وجودی اوست، تا بتواند نهاد (غرایز) را با «خود» (جنبهٔ هشیار وجودش) و فراخود (وجدان و باید و نبایدهایش) هماهنگ کند و تنها در این صورت است که میتواند شاد و طبیعی و خودانگیخته باشد و همهٔ توان و قدرت خود را در راه کمال و شکوفایی وجود خود به کار اندازد.
این همان وظیفهای است که شهرزاد قصه گو در هزار و یک شب با قصههای پریان خود انجام میدهد، در واقع قصه گویی شهرزاد، وسیلهای برای روان درمانی شهریار بیمار و پالایش روانی اوست و البته شهرزاد این کار را با یک قصه و در طول یک شب انجام نمیدهد. چرا که نظام نمادین قصه باید به تدریج بر ناخودآگاه تأثیر کند. به همین دلیل، قصه گو شهرزاد به هزار و یک شب، یعنی زمانی معادل سه سال طول میکشد تا شهریار از طریق قصههای پیاپی، از افسردگی، بدبینی و ناراحتی روحی نجات یابد و بار دیگر تمامیت شخصیت خود را پیدا کند. پس توجه به خاصیت درمانی قصه در بطن فرهنگ شرق نهفته است و نکتهای است که امروزه روان شناسان غرب به عنوان یک تز پژوهشی، بر روی آن کار میکنند و اصلاً اصطلاح مفهوم «قصه درمانی» که از نیمهٔ دوم قرن بیستم در غرب رواج یافت، از توجه به واقعیت درمانی نهفته در هزار و یک شب و قصههای شرقی، ناشی شده است. بتلهایم معتقد است که افسانههای جن و پری و افسانههای عامیانه که پدربزرگها و مادربزرگها تعریف میکردند، به ما کمک میکنند تا خویشتن را بهتر بشناسیم. چون ارزشهای دوگانه و دوقطبی وجود ما در این قصهها از هم جدا شدهاند و هر کدام در وجود چهرهای متفاوت، تجلی یافتهاند. و به همین علت، این قصهها از قصههای پند آمیز معمولی که در کتب درسی و سیستم آموزشی واقع گرایانه وجود دارند، قدرت تأثیرگذاری بیشتری دارند و عملاً در جریان تکوین شخصیت پردازی به یاری کودک میشتابند. چرا که این قصهها بر اساس خیال پردازی پرورش پیدا میکنند. برخی سیستمها و یا مربیان به غلط تصور میکنند که پرورش قوهٔ تخیل، کودک را از واقعیت اطرافش دور میکند و این نوع ادبیات و قصه پردازی را برای او مفید نمیدانند، در صورتی که رویدادهای تخیلی، اساس شفای روحی هستند. چرا که ذهن کودک خردسال از دیدگاه بتلهایم دارای مجموعهٔ در حال گسترش وسیعی است که اغلب از یک رشته نقوش ذهنی بیتناسب تشکیل شده است که فقط برخی از آنها تکمیل شدهاند. کودک با ذهن خود، فقط برخی جنبههای واقعیت را در مییابد و قوهٔ تخیل، نقاط ضعفی را که در عدم درک کودک از جهان پیرامونش موجود است پر میکند. این نقاط ضعف بر اثر عدم رشد فکری و فقدان اطلاعات درست پدید میآید و همچنین فشارها و استرسهای درونی در هنگام مواجهه با واقعیت نیز باعث عدم درک مسائل و یا تحریف واقعیت میشود.
اما خیال پردازی نیز در همه حال، خالی از خطر نیست، ایجاد نوعی نظم و ساختار، از خطر خیال پردازی لجام گسیخته میکاهد، چرا که خیال پردازی غیر کنترل شده، خود میتواند باعث اضطراب و یا دور شدن از واقعیت شود. کودک طبیعی، خیال پردازی را با مشاهدهٔ قسمتهایی از واقعیت آغاز میکند. اگر خیال پردازی نظم و کنترلی نداشته باشد، ممکن است اشیاء در ذهن کودک چنان درهم آمیزند که به هیچ رو، قادر به نظم دادن و کنترل آنها نباشد. برای این که کودک بتواند از عالم خیال به واقعیت بازگردد، وجود نوعی نظم ضروری است و افسانههای جن و پری این نظم را ایجاد میکنند. چرا که همانند ذهن کودک عمل میکنند، یعنی مثل خیال پردازیهای کودک، معمولاً با بخشی از واقعیت آغاز میشوند (دختری که میخواهد به دیدار مادربزرگش برود، دختری که مادرش را از دست میدهد، مرد فقیری که یک شب هیچ غذایی با خود به خانه نمیآورد) اما در نهایت نتیجهٔ این خیال پردزایها، چندان روشن نیست. وقتی کودک با افسانههای جن و پری آشنا باشد، میداند که این افسانهها به زبان اشارات یا نمادها با او سخن میگویند، نه به زبان واقعیت روزمره. در واقع از همان ابتدای داستان، مخاطب متوجه میشود که آن چه اتفاق میافتد، یک رشته واقعیت محسوس با اشخاص و مکانهای واقعی نیست. کودک نیز با مفهومی که به نماد میدهد، از آن قصهها برداشت خاص خود را دارد. از دیدگاه یونگ، بیماری روانی زاییدهٔ کمبود و یا ضعف کارکرد نمادین ذهن است. یعنی خودآگاهی نمیتواند با غرایز هماهنگ شود (فراخود با نهاد) و ذائقه غریزی به صورت خام ظاهر میشود و زبان حال نمادینی در خودآگاهی نمییابیم. همین واژه «روزی روزگاری»، «در سرزمین دور» یا در «سرزمینی هزار سال پیشتر از این»، یا «زیر گنبد کبود» و... به کودک میفهماند که آنچه بیان خواهد شد، ربطی به اینجا و اکنون ندارد و سپس حوادثی روی میدهد که در آنها منطق عادی و رابطهٔ علت و معلولی وجود ندارد. چنانچه در رؤیا و کلیه جلوههای ناخودآگاه نیز چنین فضایی حاکم است. اما چرا بیزمانی قصه، میتواند بر ناخودآگاه ما تأثیر بگذارد؟ چون فرد به جای فردیت، با دنیای خارج قطع رابطه میکند و رفتاری ضد اجتماعی پیدا میکند. محتوای ناخودآگاه، پنهانترین و در عین حال مبهمترین حیطه برای انسان است و شدیدترین دل نگرانیها و هم چنین عظیمترین امیدواریها را به وجود میآورد. حیطهٔ ناخودآگاه محدود به زمان و مکان خاص یا توالی منطقی رویدادها نیست. ناخودآگاه، بیاطلاع ما، ناگهان ما را به دورترین زمانهای زندگیمان بر میگرداند. به حیطهٔ رویاهای اجدادمان – به رویاها و تصاویر ازلی بنابراین، عجیبترین کهنترین دورترین و درعین حال آشناترین جاهایی که افسانهٔ جن و پری از آنها سخن میگوید، نمایشگر سفری به درون ذهن ما و به درون قلمروهای بیخبری و ناخودآگاه است (آنچه یونگ از نماد میبیند، منحصراً قدرت تألیف کننده و هماهنگیبخش آن، یعنی متعارفترین و اخلاقیترین عمل نماد است).
افسانهٔ جن و پری اگرچه از همان شروع سادهٔ خود وارد حوادث تخیلی میشود، اما با وجود پیچ و خمهای، طولانی، پیشرفت حوادث قصه از دست نمیرود و اگرچه قصه، کودک را به سفری در جهان شگفتیها میبرد، در پایان، با اطمینانبخشترین شیوه، او را به عالم افسار تخیل برای مدتی کوتاه، خطری در بر ندارد، به شرطی که به طور دائم گرفتار آن نشویم. همان گونه که در پایان قصه، قهرمان به عالم واقع باز میگردد و سرنوشتی خوش، اما معمولی و بدون جادو پیدا میکند.
همانطور که ما از رویای خویش، شاد و سرحال بر میخیزیم تا بهتر، آمادهٔ مقابله با فشارهای واقعیت باشیم، در پایان قصهٔ جن و پری نیز، قهرمان یا شخصاً یا بر اثر جادو به عالم واقع باز میگردد، در حالی که به مراتب بهتر از ابتدای داستان، قادر به در درست گرفتن زندگی خویش است. در اینجا بیمناسبت نیست که از دیدگاه زبان شناسان نیز نگاهی مسئله داشته باشیم، زبان شناسان معتقدند که زبان مفهوم سلبی است و نه ایجابی، و در واقع ما ماهیت را آنگونه که هست نمیفهیمم، بلکه از طریق مجرای زبان بهتر میفهمیم، به همین دلیل اشاره شد که این قصهها باید قبل از خواب خوانده و یا گفته شوند چون خواب ادامهٔ خیال پردازی و به نظم کشیدن تخیلات کودک را از طریق خیال پردازی به عهده میگیرد و انرژی ذهنی لازم را برای شروع یک روز جدید در اختیار او قرار میدهد. پژوهشهایی که اخیراً دربارهٔ رؤیا انجام شده است، نشان داده است که هرگاه کسی از رؤیا و خواب دیدن محروم باشد، حتی اگر بخوابد، ولی به مرحلهٔ خواب سبک یا رویابینی نرسد، دچار افسردگی میشود در زندگی واقعی، از نظر کنترل واقعیت دچار مشکل میشود. علت مشکل این است که فرد، فرصت آن را پیدا نمیکند که در عالم رؤیا، خود را از ید مسائل ناخودآگاه که به او هجوم میآورند رها سازد.
باید در نظر داشت که رویاهای کودک به اندازهٔ رویای بزرگسال پیچیدگی ندارد. بنابراین به قصههای جن و پری بیشتر نیاز دارد.
بسیاری از روانشناسان معتقدند که اگر کودکی با افسانههای جن و پری آشنا شده باشد، ممکن است رویاهایش از نظر محتوا و مفهوم کم مایهتر باشد و در نتیجه در راه تسلط بر مشکلات زندگی چندان کمکی به او نمیکند، این مهمترین دلیل نیاز کودک به قصههای شب قبل از خواب است.
اما ممکن است برای بسیاری این پرسش پدید بیاید که چرا نباید شب هنگام قصههای منطبق با واقعیت برای کودک گفته شود؟
بسیاری از کسانی که تکیه بر واقعیت گرایی دارند، از عنصر خیال پردازی از قصههای عامیانه ایراد میگیرند. پاسخ به این سؤال این است که اگر کودک همواره با قصههای واقع گرایانه مواجه باشد، ممکن است چنین نتیجه بگیرد کهبخش عمدهٔ واقعیت درونی او و خیال پردازیهایش مورد قبول پدر و مادر نیست. از این رو خود را نسبت به زندگی درونی و ذهنی بیگانه میسازد و در نتیجه به سوی غنای فکری گام بر نمیدارد و بعدها ممکن است در سنین نوجوانی و جوانی که دیگر تحت سلطهٔ عاطفی پدر و مادر قرار ندارد، از جهان ملموس و منطقی متنفر شود و از هرگونه روابط علت و معلولی بگریزد و تماماً به درون عالم خیال پناه ببرد. گویی که درصدد جبران چیزی است که در کودکی از دست داده است و این ممکن است در سنین بالاتر به جدایی کامل فرد از واقعیت منجر شود که پیامدهای خطرناکی را دربر دارد و آغاز سایکوز یا روان پریشی است. چنین شخصی حس میکند که هرگز در عالم واقع احساس رضایت کامل نمیکند وچون با فعالیتهای ناخودآگاه بیگانه میشود، قادر نیست توان ناخودآگاه خود را در جهت غنای زندگی خویش به کار ببرد. در این صورت زندگی دیگر نه خوشایند است و نه مزیتی عزیز و بیهمتا که به انسان هدیه داده شده است.
به محض آن که فشارهای درونی کودک بر او چیره شود، تنها چیزی که او را آرام میکند و به او امید میبخشد، تجسم بخشیدن به آنها در عالم خارج است. اما مسئلهٔ مهم چگونگی این تجسم بخشیدن است. بیآن که این کاربر وجود کودک غالب گردد. کودک به تنهایی هنوز قادر به برقراری نظم در فراگردهای درونی خود و درک آنها نیست. افسانههای جن و پری مادربزرگان به کودک نشان میدهد که چگونه میتواند آرزوهای ویرانگر خود را در وجود یک شخصیت مجسم سازد و یا از شخصیت دیگر، به رضایت خاطر برسد و اصولاً چگونه با دغدغههای مخرب خود، سازگاری پیدا کند و آنها را پالایش کند.
وقتی آرزوهای کودک در وجود فرشتهای مهربان تجسم یافت، و انگیزههای ویرانگرش در وجود جادوگری پلید، و هراسهایش در وجود گرگی درنده و توقعات وجدانش در وجود پیری خردمند مجسم شد، آن زمان کودکی سرانجام قادر خواهد بود که گرایشهای متضاد خود را منظم سازد و از این هنگام است که شخصیت او به تدریج شکل میگیرد و در آینده، در برخورد با مسائل و مشکلات کمتر دچار اضطراب، از خود بیگانگی و آشفتگی درونی و مهتر از همه کمتر دچار احساس تناقض میشود.