روزی گرگی برای شکار حیوانی به راه افتاد. او رفت و رفت تا به درهای سرسبز رسید. در آنجا برهای را دید... اما از بره گول خورد. بره فرار کرد و گرگ خواند:
آواره بود یک بره
تک و تنها بود تو دره
فلفل و نمک نمیخواست
گوشت لذیذ بره
و بعد گرگ بزی را میبیند و بعد گوسفندی و بعد اسبی و هر بار شعر میخواند و در انتهای قصه مخاطب میفهمد که زوزه کشیدن گرگ چه معنی دارد و میفهمد که ترکمنها با این قصه در واقع انتقام خود را از گرگها میگیرند. تصاویر زندگی چوپانی، کلبهها و پوشاک و زیبایی اسب ترکمن را به خوبی تصویر میکنند. متن ترکمنی و فارسی با هم قصه را پیش میبرند. در انتهای کتاب، در مورد استان اطلاعاتی آمده است و منابع مربوط به زبان و گویشهای ایرانی هم نوشته شده است. کتاب مناسب کتابخانههای آموزشگاهی نیز هست و درس جغرافیا را غنی میکند.