«ماه پری» داستانی است که در طولانیترین شب سال، شب یلدا، رخ میدهد. اما این حقیقت در انتهای داستان مشخص میشود.
ماجرا از این قرار است که فرشتهای به نام ماهپری که همان پریِ ماه است از بیتوجهیِ مردم به آسمان شب ناراحت و غمگین است. آلودگیهای نوری و مشغلهی مردم در شهرهای صنعتی و بزرگ، مانع دیده شدن ماهپری شده است. از طرفی، وجود وسایلی همچون ساعت و دیگر ابزارهای زمانسنجی، رونق ماه را برای گاهنگاریهای نجومی کمرنگ کرده است. از همین رو، ماهپری خیال میکند که دیگر برای کسی اهمیتی ندارد. او تصمیم میگیرد شنل سیاه خود را، که کنایه از تاریکی شب است، بر سرش بکشد و خود را در سیاهچالهای گم کند.
سیاهچاله ناحیهای در فضا-زمان است که گرانش بالایی دارد. گرانش بالای این ناحیه به گونهای است که هیچ چیز، حتی ذرات الکترومغناطیسی، مانند نور، نمیتوانند از آن عبور کنند. سیاهچاله بر اساس نظریهی نسبیت عام آلبرت اینشتین، فیزیکدان برجسته، تعریف شده است. نویسنده با بیان این نکته قصد دارد فضای سیاه و ناامیدکنندهی ماهپری را برای خواننده به تصویر بکشد. اما در طول سفرِ ماهپری اتفاقاتی رخ میدهد که او را از این تصمیم باز میدارد!
ماهپری به چهار حیوان، گوزن زرد ایرانی، جغد انبار، پلنگ و فک خزری برمیخورد که همه از گونههای در حال انقراض ایرانی هستند. هرکدام از این حیوانات در حال انجام دادن کاری هستند که به بقایشان کمک میکند. از قضا، همهی این گونهها به نور ماه نیاز دارند تا بتوانند خود را نجات دهند؛ یکی برای جفتگیری، یکی برای شکار، دیگری برای فرار و کنشهایی از این قبیل.
نویسنده در ابتدای داستان اشاره میکند که ماهپری شنل سیاهش را بر سرش کشیده و این یعنی، شبی که ماجرا در آن در حال رخ دادن است، دیگر تاریک شده است؛ از سوی دیگر، این تاریکی معنای ناامید شدن را هم در خود دارد.
ماهپری صدای همه حیوانات را میشنود و میفهمد که به او نیاز دارند، اما شدت ناامیدیاش بهقدری است که از تصمیمش منصرف نمیشود. مسیر سفر ماهپری از دریای کاسپین تا خلیج فارس است اما در کتاب به نام مکانها بهطور مستقیم اشاره نمیشود و خواننده از زیستگاه حیوانات و برخی رفتارها میتواند به مختصات جغرافیایی داستان پی ببرد؛ برای مثال، ماهپری وقتی به خلیج فارس میرسد، خاتون دریا را ملاقات میکند. تصاویر نقش مهمی در بیان مطالب نهفته در داستان دارند. خاتون دریا بُرقع بر صورت دارد. بر اساس باور مردم بومی خلیج فارس، موجودی افسانهای در زیر آب وجود دارد که باعث طوفان و جزرومد دریا میشود. این موجود زنی با سر انسان و بدن ماهی است که برای فرزندانش طلب گهواره میکند. مردمان بومی در زمانهای قدیم معتقد بودند که اگر گهوارهای کهنه به آب بیفکنند، مادر دریا آرام میگیرد. از سویی زنان باور داشتند که اگر در شب چهاردهم ماه بر دستان خود نقش حنا بزنند، مادر دریا از آنها خشنود میشود و دریا آرام میگیرد. نویسنده با اطلاعات مردمشناسی و قومنگاری که در این زمینه داشته، این مفاهیم را در داستان خود جای داده است.
ملاقات ماهپری و مادر دریا نقطهی پایان سیاهی و ناامیدی است. مادر دریا، در قالب ایزدبانویی اساطیری که مظهر خرد و مهر و دانایی بوده است، درست در اوج ناامیدی، سر راه ماهپری سبز میشود و نقش نجات جادویی را در الگوی سفر قهرمان بازی میکند. ماهپری با مادر دریا همنشینی میکند و از تصمیمش که رفتن بهسوی تباهی بوده منصرف میشود. سپس مرحلهی بازگشت قهرمان رخ میدهد و او پرنورتر و درخشانتر از قبل بازمیگردد. لیلا کفاشزاده، نویسندهی داستان، این فضا را با درآوردن شنل سیاه به خواننده القا میکند. این رفتن و بازگشتن میتواند به مسئلهی مهاجرت نیز اشارهای داشته باشد و بهطور غیرمستقیم، به خوانندهی داستان این پیام را برساند که هیچکس بیفایده نیست و همه میتوانند نقشی مؤثر در محیط و جامعهی خود داشته باشند.
تصاویر کتاب به روش دستی و با اکولین نقاشی شدهاند که تأثیری فراوان در پیشبرد روند داستان دارند. الهه افشار در صحنهی پایانی داستان، بدون آنکه نامی از شب یلدا در متن به کار رفته باشد، تمام نمادهای یلدا را برای مخاطب به تصویر کشیده است. آگاهی از نوع گونههای جانوری ایران و انتخاب درست رنگها با توجه به فرهنگ ایرانی از مزیتهای تصویرگری این کتاب به شمار میآید.
در پایان داستان، ماهپری دیرتر از هر شب به خواب میرود و آن شب به طولانیترین شب سال بدل میشود. در اساطیر ایرانی، شب یلدا، شب زایش ایزدِ مهر قلمداد میشود و به دلیل طولانیتر شدن روزها نماد امید و نیکی است. کتاب «ماه پری» ضمن آشنایی کودکان با برخی آیینها و خردهفرهنگهای ایرانی، توجه آنان را به گونههای در حال انقراض و نقش کنشگرانهای که میتوانند داشته باشند، جلب میکند.