روز پنجشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۸ لاکپشت پرنده و خانه گفتمان شهر نشستی را با عنوان «تجربه کار با کودکان آسیبدیده» برگزار کردند.
در این نشست گروه با من بخوان به عنوان یکی از گروههای فعال در حوزه ترویج کتابخوانی برای کودکان در بحران حضور داشت و تجربههای خود از کار با کودکان بحرانزده در زلزله کرمانشاه را با حاضران به اشتراک گذاشت. در این نشست کانون توسعه فرهنگی کودکان و سازمان هلال احمر هم درباره تجربههای خود در این زمینه صحبت کردند.
در زیر گزارشی از این نشست را میخوانید:
در آغاز این نشست محمود برآبادی از داوران لاک پشت پرنده که اداره جلسه را بر عهده داشت توضیح داد: «وقتی حادثه مصیبباری مثل سیل یا زلزله اتفاق میافتد گروههای امداد و نجات دولتی و داوطلب به منطقه اعزام میشوند و فعالیتهای خود را برای نجات افراد شروع میکنند. ولی آنچه معمولا مغفول میماند نیازهای روانی کودکان است. آیا این کودکان افزون بر نیازهای اولیه مانند خانه و پوشاک و غذا، نیازهای دیگری ندارند؟ آیا کودکانی که خانواده خود را از دست دادهاند و یکباره احساس بیپناهی میکنند و ناامید و سرخورده هستند نیاز به این ندارند که به تدریج به شرایط عادی زندگی برگردند؟ و امیدوار بشوند که زندگی ادامه دارد؟ بیشتر گروههایی که داوطلب هستند به این مساله توجه دارند که در چنین مواقعی نباید کودکان را فراموش کنیم.
در ادامه صفورا زواران حسینی، از تجربههای برنامه با من بخوان در زلزله کرمانشاه صحبت کرد: «شعار برنامه با من بخوان این است: «همه کودکان حق دارند کتاب باکیفیت بخوانند.» این برنامه هم بر «همه کودکان» تاکید دارد و هم بر «کتابهای باکیفیت». ما تلاش میکنیم با کمک پشتیبانانان مالی کتابهای باکیفیت را به دست همه کودکان از جمله کودکان در بحران برسانیم. معتقدیم که ادبیات میتواند در این مواقع به کودکان کمک کند. ادبیات به کودکان کمک میکند عواطف و احساسات خودشان را درک کنند. با شخصیتهای داستانی که همانند آنها در شرایط دشوار هستند همذاتپنداری کنند و از آنها شیوه مواجه با مشکلات را بیاموزند. کتابها دید وسیعتری به کودکان میدهد؛ به آنها کمک میکند تا خود را مقهور شرایط ندانند و بدانند که میتوانند شرایط را تغییر بدهند. ادبیات چون به شکل عمیقی با عواطف سر و کار دارد، ابزار کارآمدی است و تجربه هم نشان داده که کتابدرمانی پاسخ میدهد.»
زواران سپس مرحلههای مختلف اجرای برنامه با من بخوان را پس از زلزله شرح داد: «با من بخوان پیش از زلزله هم در مناطقی از کرمانشاه توسط مربیان بومی و آموزشدیده با من بخوان اجرا میشد اما پس از زلزله فعالیتهای آن گستردهتر شد که یکی از دلایلی آن علاقمند و پیگیر بودن مردم منطقه است.
در فاز اول، زمانی که هنوز کمپها دایر نشده بودند مروجان با من بخوان با کوله کتاب و زیرانداز به سراغ کودکان میرفتند و برای کودکان نشستهای بلندخوانی برگزار میکردند. در این مرحله که خیلی از کودکان دچار شوک شده بودند مروجان سعی میکردند در آن چند دقیقه شرایط آرامی را برای کودکان ایجاد کنند. مرحله بعدی هنگامی آغاز شد که کمپها دایر شدند و اهالی هر منطقه در کمپ اسکان پیدا کردند. در این مرحله کتابخانههای با من بخوان نیز در کانکسها راهاندازی شد. در این کتابخانهها علاوه بر رعایت معیارهای فضاسازی مربوط به کتابخانههای کودکمحور که در همه کتابخانههای با من بخوان رعایت میشود به مسائل ایمنی ویژه شرایط زلزله هم اندیشیده شد. برای نمونه قفسههای کتاب به دیواره پیچ شد چون احتمال سقوط کتاب روی کودکان وجود داشت. یا چون کودکان از در بسته میترسیدند تمهیداتی در نظر گرفته شد تا در روزهایی که هوا خوب است نشستهای بلندخوانی در بیرون کانکس و در هوای آزاد برگزار شود.
در حال حاضر فاز کانکس – کتابخانهها رو به پایان است. خانهها ساخته شده و کلاسهای درس از کانکسها به داخل ساختمانها منتقل میشوند. کانکس –کتابخانههای با من بخوان هم باید جای دائم خودشان را پیدا کنند.
زواران در بخشی از صحبتهایش نیز به اهمیت فعال بودن کتابخانهها اشاره کرد و توضیح داد: «در کتابدرمانی بسیار مهم است که کودکان این فرصت را داشته باشند که درباره خودشان، تجربههایشان، احساسات و عواطفشان صحبت کنند. علاوه بر آن انجام فعالیتهایی مانند پروژه پاکسازی محله یا کاشتن درخت در روز درختکاری که به کودکان مسئولیت اجتماعیشان را یادآوری میکند و شرایطی فراهم میکند تا کودکان به دنبال راه حل برای مشکلات و مسائل جمعی باشند در بهبود این کودکان بسیار کمککننده است.»
زواران با پخش فیلم «نامهای که به خانم ماریت رسید» و خواندن دو نمونه از گزارش مربی کانکس-کتابخانهها که تاثیر کتابخوانی را بر کودکان در بحران را نشان میداد صحبتهای خود را به پایان برد.
سخنران بعدی منیر همایونی از کانون توسعه فرهنگی کودکان بود. او معتقد بود که در بحران برای کمکرسانی به کودکان بحرانزده باید به همه جنبهها توجه داشت: «بحث امروز درباره کتاب برای کودکان در بحران است. اما بررسی یک جنبه از یک موضوع کافی نیست. باید کودک در بحران را از همه جنبهها ببینیم تا بتوانیم مسائلش را حل کنیم. کتاب یکی از وسیلههایی است که میتوانیم از نظر بحران روحی به کودک کمک کنیم. اما ما کودک را جدا از مادر نمیدانیم. نکته مهم دیگر این است که شما باید با فرهنگ بومی آشنایی داشته باشید . دیروز فکسی داشتیم از اهواز که اگر کتاب میفرستید باید دو زبانه (فارسی –عربی) باشد. توجه به فرهنگ بومی و آداب را باید در فعالیتهایی که با هدف آرامش کودکان انجام میشود باید در نظر داشته باشیم.
در این شرایط بحرانی معمولا از شهرستانهای دیگر برای استفاده از امکانات به شهر بحرانزده میآیند و به نوعی تداخل فرهنگی پیش میآید که سبب آشفتگی میشود. افرادی که بومی هستند از این که یک عده ناشناس آمدهاند احساس ناامنی میکنند و افرادی که صرفا برای گرفتن کمکها میآیند هم ممکن است به نوعی مورد بیاحترامی قرار گیرند و به هر حال همه این عوامل ناهنجار دست به دست هم میدهند و یک فضای ناآرام ایجاد میکنند که کودکان هم در آن هستند. بنابراین سعی ما بر این است که همه این جنبهها را در کمکرسانی هب کودکان در نظر بگیریم.
ما در بم فعالیتمان را با ۱۰ کتابخانه چادری شروع کردیم. یک چادر را اختصاص دادیم به نقاشی، یک چادر را به کاردستی، یک چادر را اختصاص دادیم به قصه خوانی، یک چادر را اختصاص دادیم به نمایش و .... دو چادر را هم اختصاص دادیم به آرایشگری و خیاطی برای مادران برای آن که این فضای بحرانزده باید به طرف زندگی عادی برود و یک شادی و نشاطی در آن به وجود بیاید.
روحیه مادر و کودک به هم بسیار مرتبط است هر چقدر که مادران روحیه پیدا میکردند در زندگی این کودکان تاثیرگذار بود.
در روزهای اول مادران از ما میخواستند که بچهها را به چادرها ببریم تا بتوانند عزاداری کنند و این عزاداری و ریختن این غم بیرون برای این مادران بسیار ضروری بود.
مورد بعدی بحث روانشناسی و مشاوره روانی کودکان پس از زلزله بود. در بم چادری را به این منظور اختصاص داده بودیم و از استادان روانشناسی دعوت کردیم تا با مادران و بچهها صحبت کنند. بچهها مایل به صحبت نبودند. در نتیجه بچهها را تشویق کردیم که داستان بنویسند و چه داستانهایی که درباره نگرانیها و ترسها و اضطرابهایشان نوشتند که در آرشیو کانون توسعه فرهنگی کودکان نگهداری موجود است. نکته دیگری که شاید زیاد به آن توجه نشود ولی مهم است بحث معیشتی است. در مرحله اول انبوهی از کمکها میرسد که بخشی از آنها هم حیف و میل و اسراف میشود اما بعد از آن کمکها قطع میشود و فشار معیشتی و اقتصادی سبب مشکلات میشود.
سعید بابایی معاون پیشدبستانی و دانشآموزی سازمان جوانان هلال احمر نیز درباره فعالیتهای این سازمان در زمینه بحران توضیح داد: «سازمان جوانان هلال احمر اولین بار در سال ۱۳۲۷ بنیانگذاری شده است. در این ساختار یک کانونی داریم به نام غنچههای هلال که در واقع سرمایهگذاری است برای آشنا کردن کودکان با دو بحث فعالیتهای بشر دوستانه و فعالیتهای خودامدادی. فعالیتهای خودامدادی آموزشهای ساده و ابتدایی است که بچهها میتوانند فرا بگیرند برای این که اگر اتفاقی افتاد بتواند جان خودشان را نجات بدهند. در کنار تمام ناراحتیهایی که از این سیل داشتیم ولی خوشبختانه درصد تلافات پایینتر از به سیل قبلی بود. ما سرمایه گذاری بزرگی کردیم در مدارس و مخصوصا در برابر آمادگی در برابر مخاطرات. یک سری آموزشها را دادیم که بچهها آشنا شوند که مخاطره فقط زلزله نیست چون ما معمولا فقط آمادهسازی را در برابر زلزله انجام میدهیم که باید در وضعیتهای بحرانی مختلف گسترش بدهیم.
اما در سازمان جوانان هلال احمر تیم دیگری داریم تحت عنوان سامانه سحر که تیمهای حمایتگر روانی، فرهنگی، اجتماعی هستند. تیم سحر، تیمهای آموزشدیده و متخصصی هستند که پس از بلایای طبیعی و بحرانها در محل حادثه حاضر میشوند و با بررسی وضعیت روانی مردم زلزلهزده اقدام به اجرای برنامههای حمایتی میکنند.
تربیت گروههای بومی یکی از کارهایی که ما انجام دادیم تا در مواقع بحران بتوانند این فعالیتها را انجام بدهند. خیکی از کارهایی که ما در همین تیم ها سحر انجام دادیم گروه های بومی منطقهای را تشکل دادیم یعنی در واقع فاجعهای در استان خوزستان اتفاق میافتد اگر از استانهای دیگر نیرو اعزام می شود سرپرست اینها سرتیم ان ها بچههای عرب خوزستان هستند. ما در کرمانشاه با همکاری یونیسف و یونسکو و با مدل اجتماع محور این هماهنگیها را انجام دادیم چون در غیر این صورت پذیرش محلی رخ نمیدهد این هم یک نکته است که باید در کمکرسانی رعایت شود.
۴۸ ساعت اول زمان طلایی امداد و نجات است این زمان است که باید خودمان را حفظ کنیم و نجات بدهیم خیلی از آموزشهایی که ما داریم به دانش آموزان میدهیم همین است. مثلا هفت سال است که در طرح دانش آموزان دادرس، دانش آموزان آماده در روزهای سخت، این نکات را آموزش میدهیم.
زلزله یک امر طبیعی است. آماده نبودن ما یک غیرطبیعی است. اگر در تهران زلزله رخ بدهد خود ما چقدر آماده هستیم؟ مگر ما چقدر نیروی امدادرسان داریم. باید یاد بگیریم خودمان در خانواده آماده باشیم خودمان آموزش دیده باشیم، خودمان امداد و کمکهای اولیه بلد باشیم. برای این که در دوره گلدنتایم خیلی احتمال دارد که نیروی امداد به ما نرسد بنابراین باید خودمان و خانوادههای اطراف را کمک کنیم.