چندی پیش نتایج اولیه پیمایشی را میدیدم با موضوع مصرف فرهنگی کودکان و نوجوانان. محبوبترین نویسنده به انتخاب بچهها فردوسی بود که وقتی با مرور بقیه اسامی همراه میشد به خودی خود به نظرم قابل اعتنا نبود و فقط نشانه کتاب نخواندن بود و صرفاً بیان اسامی مشهور.
در سفرهای چند هفته اخیرم، یکی از موضوعهای گفتوگویم با بچهها «بهترین کتاب» به انتخاب آنهاست. در این پرسش و پاسخها هم نام فردوسی زیادتر از بقیه تکرار میشود.
حالا میتوانم تحلیلم را کمی تغییر بدهم و بگویم به رغم اینکه نشانه کتاب نخواندن میتواند باشد، اما تکرار نام فردوسی از میان دیگر اسامی مشهور خودش معنادار است.
در سفرم به نیشابور در کتابخانه دبستان سما نشستی داشتم با بچههایی که بیشترشان از دبستانی به نام فردوسی بودند. از بهترین کتابی که خوانده بودند پرسیدم. چند نفر سرمگس را گفتند و چند نفر بازنویسیهای امروزی از شاهنامه فردوسی را. وقتی دلیلشان را پرسیدم، درباره سرمگس خیلی زود به نتیجه رسیدند، اما حرفهایشان درباره شاهنامه متفاوت بود.
بچههای دبستان دو داستان شاهنامه را خوانده بودند و خوششان آمده بود، یکی هفتخوان رستم و یکی رستم و سهراب. از اینکه بچهها داستان رستم و سهرب را خواندهبودند و مهمتر از آن پسندیده بودند، تعجب کردم. فکر نمیکردم داستانی که در آن پسری پدری را بکشد مورد پسند پسران واقع شود. برای همین سؤال کردم که اطمینان دارید از این داستان خوشتان آمده است؟
گفتند: بله!
گفتند شاهنامه خیالی است. دلیل هم آوردند که مگر غول و اژدها داریم؟
گفتم: وقتی شما می دانید که خیالی است و واقعیت ندارد و باعث ترستان نمیشود، پس چرا برایتان جالب است؟
گفتند: چون با حال است و قصهاش خوب است.
برایم عجیب بود که نظر همه یکجور است. گفتم شاید واکنشی است به ابراز نگرانیهای ما بزرگسالان.
پرسیدم: اگر جای رستم بودید، چه کار میکردید؟
در جواب این پرسش بود که تفاوتها آشکار شد.
یکی دو نفر گفتند، اگر جای رستم بودیم و سهراب را نمیشناختیم همان کاری را میکردیم که رستم کرد، اما جواب بقیه متفاوت بود. بعضی گفتند: خودمان را معرفی میکردیم که اگر او سهراب بود، ما را بشناسد و جنگ نکیم.
بعضی گقتند: در هر حال سهراب را نمیکشتیم.
یکی گفت: همان اول روی سهرب را بوس میکردم و ......
بعد هم بحث جدی بینشان درگرفت.
تلاش من این بود که بچهها با خیال راحت نظرشان را بگویند و خود را سانسور نکنند.
بچهها واقعاً داستانهای شاهنامه را دوست داشتند. بخشی از دلایل به فضای پرهیجان شاهنامه برمیگشت، اما نکته جالبتر این بود که دربارهاش نظر داشتند و امکان گفتوگو را بیش از بقیه کتابها برایشان فراهم میکرد.