هرمزد بود و اهریمن نبود، گفت‌وگو با مهرک‌علی صابونچی

1. اگر بخواهم از یک زاویه نابهنگام و ناگهانی شروع کنم؛ این پرسش است: چرا این قدر شیفته دیوها هستید؟

چون دیوها بازنمای آن بخش وجودی انسان‌اند که همیشه می‌خواهیم بدون شناخت درست و کافی، انکارش کنیم و پسش بزنیم. دیوها شرارت‌های موجود درون هر انسان را به نمایش می‌گذارند. آن‌ها می‌خواهند ابعاد و ساحت‌هایی را نشان بدهند که همیشه قصد نادیده گرفتنشان را داریم. من دیوها را دوست دارم زیرا آن‌ها بخش‌هایی از وجود ما هستند. بنا به فرهنگ ایرانی آن‌ها درون ما زندگی می‌کنند. از کار و کردار و گفتار ما تغذیه می‌کنند. زاد و ولد می‌کنند و می‌خواهند تمام تن و جان ما را زیر سلطهٔ خود بگیرند. در آغاز دینکرد ششم به نقل از پوریوتکشیان (دین‌داران آغازین) نقل می‌شود که چگونه در هر بخش وجود و هستی انسان یک ایزد گاه (جا و مقام) دارد و یک دیو به آن راه دارد. در اندیشه، در یاد و حافظهٔ آدمی ایزدان و دیوان بسیاری حضور دارند اما این انسان است که باید آن‌ها را بشناسد و با اندیشه و گفتار و کردارش با یکی در صلح و دوستی باشد و با دیگری در نبرد و ستیز. اما به گمان من رمز دوستی با یکی و چیرگی بر دیگری، شناخت است. معرفت درون است.

در این چهارده پانزده سال اخیر که مشغول گردآوری نام و نشان دیوان و موجودات زیان‌کار از متون و ادبیات رسمی و فرهنگ عامیانهٔ ایران هستم، هربار که دیو، غول یا شیطان جدیدی را می‌یابم و می‌شناسم، به شکل غریبی به درون خودم رجوع می‌کنم و از خود می‌پرسم کدام ویژگی اخلاقی یا خواهش و نیاز و میل من، به عنوان یک انسان، ممکن است موجب پدیداری این زیان‌کار شود و به آن جان و نیرو بدهد؟ در درون خودم جست‌وجو می‌کنم تا ببینم نیاکانمان یا مردمان کهن از چه چیز هراس داشته‌اند که آن‌ها را پدید آورده‌اند. خودم را زیرو رو می‌کنم تا آن خصلت انسانیِ منشأ آن زیان‌کار را بیابیم. گاهی به نتیجه‌ای می‌رسم و گاه هم‌چنان پرسش‌وپاسخ درونی‌ام ادامه می‌یابد.  

اگر بخواهم در این مورد سخن بگویم می‌توانم ساعت‌ها برایتان چه بر اساس مستندات علمی و چه مبتنی بر کشف و شهود شخصی و فردی، سخنرانی کنیم ولی جایش این‌جا نیست. شما  در جریانید که کتابی به نام رسالهٔ صد دیو از من منتشر شده است. در آن کتاب صد زیان‌کار از فرهنگ و ادبیات رسمی و عامیانه را در آن معرفی کرده‌ام. البته این کتاب مختصر و مجمل است. به زودی حاصل گردآوری‌هایم از متون رسمی ایران (زردشتی، مانوی، حماسی و دوران اسلامی) در کتاب جامع‌تری از سوی نشر چشمه منتشر خواهد شد. در مقدمهٔ رسالهٔ صد دیو فرضیه‌ای را مطرح کردم که امیدوارم روزی بتوانم آن را تبدیل به یک نظریه کنم. در آن‌جا بیان کردم که دیوان در فرهنگ و باور ایرانی چه پیش و چه پس از اسلام، موجوداتی زایا هستند. فرهنگ ایرانی دائماً در حال تولید زیان‌کار است. من فکر می‌کنم منشاء این امر، اخلاقیات خاصه ایرانی که حول ابزار «ادب از که آموختی از بی‌ادبان» می‌گردد و پیش می‌رود. این خاصیت در فرهنگ ایران بسیار روشن و آشکار است که برای آموزش اخلاقیات نه از آموزش هنجارها بلکه از نشان دادن ناهنجاری‌ها بهره برده می‌شود.


خرید رساله صد دیو


2. با توجه به این که با زبان و فرهنگ‌های باستانی ایران آشنا هستید، اگر به پیشینه کسانی چون شما برگردیم کسانی بوده و هستند که در حوزه داستان‌های اساطیری ایران کار کرده‌اند. یارشاطر، مهرداد بهار، مهدخت کشکولی و نام های دیگر. چه نیاز یا کمبودهایی می‌دیدید که راه پیشنیان یا پیشگامان را ادامه بدهید؟

تاکنون پژوهشگران و محققان بسیاری، ایرانی و غیرایرانی، روی داستان‌ها و روایت‌های اساطیری و حماسی ایران کار کرده‌اند و راه را برای ما هموار و متناسب با یافته‌ها و دانستنی‌های هر دوره، گذشته را روشن ساخته‌اند اما تحقیقات و پژوهش‌های آنان فصل‌الخطاب نیست. یافته‌ها و دانستنی‌های انسان دائماً رو به افزایش و گسترش است. نظریه‌ها و فرضیه‌ها جدیدی طرح و داده‌های اسطوره‌شناختی و زبان‌شناختی و باستان‌شناختی نوینی ارائه می‌شود. آن‌گاه با پیشرفت و توسعهٔ این شاخه‌های دانش، نقطه‌های تاریکی بیشتری روشن می‌شود و به پژوهشگران هر دوره‌ای کمک می‌کند تا داستان‌ها و روایت‌ها کهن را از مناظر دیگری ببیند و بسنجند و بررسی کنند. نویسندگان و داستان‌سرایان نیز می‌توانند از یافته‌ها و تحلیل‌های جدید بهره ببرند و در بازنویسی و بازآفرینی‌های جدید خود به آن‌ها نظری بیاندازند.

در شصت و هفتاد سال اخیر، تاریخ اساطیری ایران که شامل دورهٔ آفرینش، آمیزش (آمیختگی خیر و شر)، وِزارش (جدایی شر از خیر) می‌شود، منبع بازنویسی‌ها و بازآفرینی‌هایی برای کودکان و نوجوانان بوده است. از مهم‌ترین آثاری که برای کودک و نوجوان مبتنی بر تاریخ اساطیری ایران بازنویسی یا بازآفرینی شده‌اند می‌توان از داستان‌های ایران باستان اثر احسان یارشاطر، جشمیدشاه و بستور اثر مهرداد بهار و افسانهٔ آفرینش اثر مهدخت کشکولی، آرش کماندار  محمدهادی محمدی اشاره کرد. در این بین، آثار بازنویسی شده که وفادار و متکی بر متن یا روایتی کهن خلق شده باشد و تاریخ اساطیری ایران، به‌ویژه دورهٔ آمیزش و وزارش، را به زبانی ساده روایت کرده باشند، به شمار انگشتان یک دست هم نمی‌رسد. از میان آثار یاد شده فقط می‌توان داستان‌های ایران باستان اثر احسان یارشاطر و تاحدودی  افسانهٔ آفرینش اثر مهدخت کشکولی را آثاری بازنویسی شده از تاریخ اساطیری ایران دانست. اما ‌ در حوزهٔ بازآفرینی و خلق داستان مبتنی بر تاریخ اساطیری ایران (به ویژه دورهٔ آمیزش و وزارش (جدایی)) آثار متعدد و متنوعی از نویسندگان و پژوهشگران سرشناس گرفته تا نویسندگان ناآشنا و جوان وجود دارد.

در سایت کتابک بخوانید: داستان‌های ایران باستان برای نوجوانان

اما با وجود این پیشینه تاکنون هیچ مجموعه‌کتابی برای کودک و نوجوان نوشته نشده است که در آن هر سه دورهٔ تاریخ اساطیری ایران (آفرینش، آمیزش و وزارش) در یک روایت مسنجم، پیوسته و متکی و وفادار بر منابع کهن باستانی (اوستا و متنون فارسی میانهٔ زردشتی (پهلوی)) و منابع دوران اسلامی (چون تاریخ طبری، تاریخ بلعمی، مجمل التواریخ و... و ادبیات فارسی زردشتی) جمع و گردآمده باشند. علاوه بر این تاکنون هیچ اثر پایبند و وفادار بر منابع کهن باستانی (اوستا و متنون فارسی میانهٔ زردشتی (پهلوی)) برای کودکان و نوجوانان دربارهٔ مشخصاً نیروهای خیر و شر و باشندگان جهان روشنی و تاریکی نوشته نشده است. یعنی اثری تا کنون پدید نیامده که ایزدان و امشاسپندان و کماله‌دیوان و دیوان تاریخ اساطیری ایران در آن معرفی شده باشند و خویشکاری‌ها و ویژگی‌های آن‌ها شناسانده شده باشد.

البته این نکته را نباید فراموش کرد که بازنویسی‌ها و بازآفرینی‌های متعدد مبتنی بر متون حماسی ایران از یادگار زریران گرفته تا شاهنامهٔ فردوسی و گرشاسب‌نامهٔ اسدی و ... نگاشته شده است. این متون عمدتاً‍ً بازنمایی بخشی از دوران آمیزش و وزراش (جدایی) تاریخ اساطیری ایران‌اند.

از سوی دیگر، آن چند اثر اندک بازنویسی‌شده از تاریخ اساطیری ایران (چون داستان‌های ایران باستان اثر احسان یارشاطر و  افسانهٔ آفرینش اثر مهدخت کشکولی)، در سال‌های دور و حدود 40 تا 50 سال قبل نوشته شده‌اند. زبان نگارش این آثار برای نوجوانان امروز، اندکی دشوار است و به‌راحتی نمی‌تواند با آن‌ها ارتباط برقرار کند. هم‌چنین، این چند آثار معدود در بازهٔ زمانی دیگر و در دوره‌ای نوشته شده‌اند که هنجارها و معیارها دیگری در جریان بوده است. نیازمندی‌های عاطفی، روانی و اجتماعی کودک و نوجوان روزگار ما به دلایلی متعدد با آن‌چه کودکان و نوجوانان 50 سال پیش می‌خواستند، متفاوت است. کودک و نوجوان امروزی به دلیل آشنایی با دنیای مجازی و دسترسی به انواع سریال‌ها و فیلم‌ها و کمیک‌ها و انیمیشن‌ها، جهان را به گونه‌ای دیگر می‌بیند و می‌فهمد. پرسش‌ها و چالش‌هایش از جهان و هستی به سمت دیگری در حرکت است.

در سایت کتابک بخوانید: مصاحبه های فرهنگ کودکی

بنابراین با توجه به این پیشینه، کوشیده شده که نخست، در مجموعه‌ای، تمام تاریخ اساطیری ایران از آفرینش تا وزارش، پیوسته و منسجم و مبتنی و پایبند بر متون ایران باستان (اوستا و متنون فارسی میانهٔ زردشتی (پهلوی)) و منابع دوران اسلامی (چون تاریخ طبری، تاریخ بلعمی، مجمل التواریخ و... و ادبیات فارسی زردشتی) بازنویسی شود. دوم، در نگارش این مجموعه، به رویکردهای و نگاه‌های علمی‑پژوهشی جدید به اساطیر و فرهنگ ایران باستان توجه شد و به عنوان پیشتوانه‌های علمی اثر قرارگرفت. سوم، تلاش شد زبان نگارش مجموعه متکی بر میزان فهم و دریافت زبانی نوجوانان امروز باشد. چهارم، سعی شد که روایت ارائه شده، تا حد امکان و تا آن‌جا که به روایت اصل و منبع آسیبی نمی‌زند، متناسب با حقوق بشر و معیارهای جهانی شناخته‌شدهٔ دنیای مدرن، دستاوردهای برابری‌خواهانهٔ زنان و حمایت‌طلبانهٔ کودکان، پروتکل‌های زیست‌محیطی و طبیعت‌دوستانه، باشد.

3. بازنویسی یا بازآفرینی ادبیات کهن ایران چه ادبیات اسطوره‌ای، چه ادبیات حماسی همیشه در ایران پر رونق بوده است. بسیاری از نویسندگان به سراغ بازآفرینی این آثار رفته‌اند. در یک نگاه کلی نویسنده باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد که بتواند از پس بازآفرینی این آثار برآید؟

باید فرهنگ ایرانی را خوب بشناسد چه ایران باستان و چه ایران پس از اسلام، چه فرهنگ و ادبیات رسمی و چه فرهنگ عامه را. من اصولاً فرهنگ ایرانی پس از اسلام را چیزی جدا از باورها و اندیشه‌های ایران پیش از اسلام نمی‌بینم و اصولاً به این تفکیک قائل نیستم که فرهنگ ایرانی از جایی منفک شده است، بلکه من به تداوم و تکامل فرهنگ ایران در همهٔ این اعصار و دوره‌ها اعتقاد دارم. شما به همان اندازه که نمی‌توانید ایران را بدون متون باستانی‌اش و یا شاهنامه بفهمید، به همان اندازه هم نمی‌توانید کیمیای سعادت، گلستان و بوستان سعدی و مثنوی معنوی و منطق‌الطیر عطار را نادیده بگیرید و بخواهید بدون متون دوران اسلامی، ایران را درک کنید. درخت کهنسال تنومند ادبیات فارسی ریشه در ایران باستان دارد. اگرچه آب اسلام را خورده و هوای عرفان و متصوفه را تنفس کرده؛ اما خاک و زمینش ایران باستان است.

در تمام این سال‌ها که به آموزگاری و قصه‌گویی مشغولم، کتاب‌های داستان بسیاری را دیده و خوانده‌ام. ناآگاهی و عدم شناخت در میان بسیاری از نویسندگان موج می‌زند. نام نمی‌برم ولی مثال می‌زنم. چه بسیار کتاب‌هایی که نام شخصیت‌هایش، نام‌ها جعلی و من‌دراری است. بعد که پرسیده می‌شود از کدام منبع این نام را برگزیده‌اید گفته می‌شود از اوستا برگرفته شده یا ادعا می‌شود که نام فلان خواهر کورش یا بسان دختر داریوش است. از کجا؟ از کدام منبع؟ من به شما می‌گویم کتاب‌های مجعول و ساختگی با نام «فرهنگ نام‌های ایرانی». یا دیگری می‌خواهد درباب فلان پادشاه ایرانی کتابی بنویسد خیلی به خود زحمت بدهد به سراغ بازنویسی‌های منثور شاهنامه می‌رود و اگرنه مهم‌ترین منبعش ویکی‌پیدا و صفحات اینستاگرام و کانال‌های تلگرام است. علت این امر نخست این است که منابع و متون برایشان ناشناخته است و دوم این که زحمت مطالعه و جست و جوی را به خود نمی‌دهند.

4. از نگاه شما که متخصص ادبیات و زبان‌های باستانی هستید، اسطوره‌ها و افسانه‌های ایران کهن چه ویژگی‌هایی دارد که هم آن را نسبت به فرهنگ‌های دیگر متمایز می‌کند و هم این که ارزش‌های روایی آن چنان است که نویسنده یا پدیدآورنده را به سوی بازآفرینی و بازنویسی آن می‌کشد؟

پاسخ به این پرسش از مهم‌ترین چالش‌هاش و طرح مسئله‌ها در فضاهای علمی و پژوهشی ایران است. مقاله‌ها، کتاب‌ها و پایان‌نامه‌های بسیاری نوشته شده و سالیان دراز است که بسیاری کوشیده‌اند به آن پاسخ بدهند. اما از نگاه شخصی خودم و کوتاه به آن پاسخ می‌دهم.

به نظر من مهم‌ترین شاخصهٔ محتوایی داستان‌ها و روایت‌های ایرانی که بر نوع روایت‌گری آن نیز تأثیر گذاشته است. همان باور دوبنی (خیر وشر) و دوساحتی (مینو و گیتی) ایرانی است. استناد نظرم هم به کتاب تحول ثنویت اثر ارزشمند شاول شاکد است. باور دوبنی یا ثنوی که برای بسیار نسبتاً آشکار و روشن است. جهان خیر و جهان شری وجود دارد که از ازل متضاد و مقابل هم هستند و در بازه‌ای با هم رویاروی می‌شوند و می‌جنگند. این باور دوبنی، این باور خیر و شر، این باور روشن و تاریک، نقش محتوایی بسزایی را در فرهنگ روایی ایران بازی می‌کند. منحصر به ایران باستان هم نیست. در ایران پس از اسلام هم می‌توان در ژرف‌ساخت فرهنگ و هنر آن را جست و دید.

اما مورد دیگر، دو ساحتی بودن فرهنگ ایرانی است. فرهنگ ایرانی دو ساحت مینوی (معنوی-روحانی) و گیتی‌ای (مادی) را در تمام بخش‌هایش، همزمان پیش می‌برد. این قضیه در ژرف‌ساخت و روساخت فرهنگ و هنر ایرانی مشهود است. به همان اندازه که پرداختن به ساحت مینوی وجود انسان مهم است، پرداختن و توجه به ساحت مادی وجود او نیز اهمیت دارد. فرهنگ ایرانی فرهنگ رهبانیت و زهد و ریاضت صرف نیست. کشت و کار برای گسترش گیتی و رواج دادن آن به همان اندازه اهمیت دارد که صفای روح و تهذیب نفس. این بحث بسیار مفصل است. بخشی از پاسخ پرسش بعد نیز در گرو فهم همین دو ساحتی بودن فرهنگ ایرانی است.

یاد نقلی از یکی از اندرزنامه‌های پهلوی می‌افتم که می‌گوید آدمی باید یک بهر از روز را کار کند، یک بهر را به خوشی بپردازد و یک بهر را بخوابد. فرهنگ ایرانی در حین اینکه تأکید بر شادخواری دارد، از تو می‌خواهد که غافل از غم جانت نیز نباشی. عقل معاش اعتبارش کم از عقل معاد نیست و بالعکس. ایرانیان این شاخصه را در ناخودآگاه جمعی خود دارند و داستان‌ها و روایت‌های ایرانی هم بازتابی و جلوه‌ای از همین شاخصه‌اند.

می‌کوشم با مثالی آن را توضیح دهم. رستم نمونهٔ بارز کسی است که این دو ساحت را بازتاب می‌دهد. جهان‌پهلوانی شادخوار و خوش‌گذران است. به وقتش عشرت می‌کند و می‌گسارد و به وقتش می‌آموزد و وارد میدان نبرد و رزم می‌شود. اگرچه او پشت و پناه ایران است ولی مادیات برایش ارزشمند است. فرمانروایی‌اش بر زابلستان می‌ارزد و از آن می‌پاید. اما رستم خداشناس است، شکرگزار ایزد است. در راه رسیدن به اهدافش یزدان پاک را فراموش نمی‌کند. از سوی دیگر فضایل اخلاقی چه در مواجه با خود و چه مواجهه با جمع و ملت برایش ارزشمند است. می‌کوشد پای را فراتر «هنر» ایرانی ننهد. اما مقصود از هنر چیست؟

امروزه «هنر» در معنای Art فهمیده می‌شود، اما «هنر» در آن مفهوم کهن و کلاسیکش چیز دیگری و گویای شاخصهٔ دوساحتی ایرانی است. هنر در اصل یعنی «مردانگی خوب». به مرور زمان معنایش متحول شده و در متون و ادبیات کهن همزمان دربردارندهٔ دو مفهوم است: یکی داشتن مهارت و دیگری فضلیت. داشتن فضیلت اخلاقی به تنهایی ارزشمند نیست و داشتن مهارت و توانایی مادی نیز به همان صورت. «هنر از برتر از گوهر آمد پدید» و «هنرمند هرجا که رود قدر بیند و بر صدر نشیند» متضمن همین مضمون دو ساحتی بودن است. انسانی که در زندگی فضلیت اخلاقی و مهارت و توانایی را توأم با هم دارد، «هنرمند» است. از برای همین صنعت‌گران (نقاشان، خوشنویسان، خنیاگران، معماران و....) ایرانی همواره می‌کوشیدند تا صاحب فضایل اخلاقی باشند و به معنویت نیز دست یابند. این‌گونه هم صاحب فن و مهارت بودند و هم فضیلت اخلاقی.

5. نخستین داستان شما در حوزه نوجوانان، کتابی است که به تازگی منتشر شده است. «یکی بود و یکی نبود، هرمزد بود و اهریمن نبود»  به نظر می‌رسد با توجه به توضیحی که اول روایت آورده‌اید، نگاه ویژه‌ای به هستی و نیستی دارید. هست بودن را برابر با قطب سازنده و آبادگر هستی گرفته‌اید و نیست بودن را برابر ویرانگری. این برداشت و این اندیشه از کجا در شما شکل گرفته است؟

این برداشت من نیست. این عین ژرف‌ساخت فرهنگ ایرانی است. آبشخورش هم در همان شاخصه‌های دوبنی و دوساحتی ایرانی است. در متون فارسی میانهٔ زردشتی (پهلوی) به این نکته بارها اشاره شده است که «هرمزد بود، هست و خواهد بود» و «اهریمن نبود، نیست و نخواهد بود». یا به عبارت «هستی هرمزد، امشاسپندان و ایزدان و نیستی اهریمن دیوان» اشاره شده است. در کتاب پژوهشی که برای بزرگسال در دست انتشار دارم به این موضوع مفصل و مبسوط پرداخته‌ام. این کتاب که در ادامهٔ رسالهٔ صد دیو است به زودی از سوی نشر چشمه منتشر خواهد شد.

در مجموع، در فرهنگ ایرانی همان‌گونه که در پاسخ به پرسش پیش عرض کردم، مینو و گیتی توأمان با هم ارزشمند و قابل توجه‌اند. این دقیقاً عکس باورهای مانوی، گنوسی و مسیحی است. هرمزد و نیروهایش مینوی‌اند اما آن‌ها برای بازداشتن اهریمن و نیروهایش که آن‌ها هم مینوی اند، از ابزار مادی استفاده می‌کنند. این هرمزد است که گیتی را می‌آفریند و ماده را شکل می‌دهد. برعکس اهریمن هیچ‌گونه آفرینش مادی ندارد. تن مادی خرفستران (جانوران زیان‌کار اعم از خزندگان تا درندگان) را هم هرمزد می‌آفریند ولی مینوی آن‌ها اهریمنی است. برای همین آبادانی، آبادگری، کشت و کار، تولید مثل، زایش، رواج و گسترش دادن دام و گیاه و ... عملی هرمزدی و خیر است و هرآن‌چه که آن را بازدارد و آن را ویران کند اهریمنی است. زیرا گیتی آفریده شده تا اهریمن را به دام بیاندازد و نیرویش را تحلیل ببرد. گندم خوب رسته شده چون جنگ‌افزاری در وجود دیوان فرو می‌رود و آن‌ها را تضعیف می‌کند. پس باید کشت و کار کرد. تلاش کرد تا جهان را آباد و سرزنده و شاد نگه‌داشت. باید کوشید تا ماده و گیتی را گسترش و رواج داد. تنها در خانه و معبد و صومعه نشستن و به « عقل معاد» مشغول شدن ارزشی برای انسان نمی‌آورد. باید پرتکاپو و پویا بود ولی از یاد ساحت مینوی نیز نباید غافل شد.


خرید کتاب یکی بود و یکی نبود، هرمزد بود و اهریمن نبود


6. آن چیزی که روایت بازآفرینی شما را متمایز از روایت‌های دیگر کرده است، پشتوانه دانشتان در شناخت اسطوره‌ها آن هم به زبان‌های کهن ایرانی است. چه قدر این دانش توانسته در درستی و صحت عناصر شناختی مانند اندیشه‌ها و عناصر روایتی مانند شخصیت‌ها در این داستان تاثیرگذار بوده است.

من باز هم تأکید می‌کنم یکی بود و یکی نبود، هرمزد بود و اهریمن نبود بازنویسی است نه بازآفرینی. من چیزی را از نو نساخته‌ام یا با الهام از تاریخ اساطیری ایران، داستانی را ننوشته‌ام. من بخش آفرینش تاریخ اساطیری ایران را برای نوجوانان بازنویسی کرده‌ام. سعی کرده‌ام تا آن‌جا که مقدور است نه چیزی بیافزایم و نه چیزی بکاهم.

اما دربارهٔ پرسشتان، به نظرم با نگاه به پاسخ‌هایم قبل آشکار می‌شود که میزان مطالعات و دانش آموزی‌ام چقدر بر شیوهٔ نگارشم تا نوع روایت پردازی‌ام اثر گذاشته است. سنجش آن را به عهدهٔ شما و خوانندگان می‌گذارم.

همچنین یاداورم می‌شوم که در مقدمه کتاب تأکید کرده‌ام که هرچه بازنویسی و تدوین شده است، متکی بر (اوستا و متنون فارسی میانهٔ زردشتی (پهلوی)) است و هرکس بر این متون مسلط باشد، صحت و درستی‌اش را تأیید می‌کند.

7. شما پیش از این که به سراغ نوشتن متن و روایت‌های داستانی بروید به عنوان آموزگار سال‌ها و به مناسبت‌های گوناگون قصه گویی کرده‌اید. آیا سرشت یک قصه گو در نوشتن این داستان نقش داشته است؟

نقش بسزایی داشته است. من تاریخ اساطیری ایران برای نوجوانان را پیش از این‌که نوشته شود یا پس از این‌که نسخهٔ اولیهٔ آن نوشته شد، بارها به مناسبت‌های مختلف و با اهداف و انگیزه‌های مختلف برای کودکان و نوجوانان نقل کرده‌ام.

روایت تاریخ اساطیری ایران، یک نوشتهٔ منسجم و یکپارچه نیست که بتوان عیناً ً آن را بازنویسی کرد. باید از میان منابع و متون مختلف آن را جست و پیوند دارد و به یک روایت دست یافت. خانم دکتر ژاله آموزگار در این حوزه پیشگام‌اند. ایشان بودند که نخستین بار تاریخ اساطیری را منسجم و یکپارچه و البته مختصر و مفید در کتابی آموزشی گرد آوردند. این کتاب نخستین و اولین منبع من بود. در سال‌های دانشجویی منبع اصلی من برای قصه‌گویی این کتاب بود. می‌کوشیدم آن را ساده کنم و برای کودکان و نوجوانان به قصه تبدیل سازم.

بعدها که در مقطع ارشد و دکتری فرهنگ و زبان‌های باستانی ادامه تحصیل دادم، با منابع و متون دست اول تاریخ اساطیری ایران آشنا شدم. پس تصمیم گرفتم بر پایهٔ متون اولیه و اساس، روایتی را برای کودکان و نوجوانان استخراج و پی‌ریزی کنم. در این بین رهیافت‌های آموزگار در کتاب تاریخ اساطیری ایران بسیار برام مفید بود. البته در سال‌هایی هم که دانشجوی ایشان در مقطع دکتری بودم، بسیاری از ابهام‌هایم در این باره پاسخ داده شد و بسیار آموختم. من این نکته را فراموش نمی‌کنم که استاد حتی مباحث واحد درسی را هم به شیوه‌ای روایت‌گرانه بیان می‌کردند و پیش می‌بردند و این برای من بسیار آموزنده و تأثیرگذار بود.

در مقدمه کتاب نیز به این اشاره کرده‌ام که هربار که قصه‌ای را از تاریخ اساطیری ایران یا متون ادب فارسی برای کودکان و نوجوانان روایت می‌کردم، با توجه به پرسش‌هایی که برای آن‌ها پیش می‌آمد، با چالشی جدید مواجه می‌شدم: مثلاً درباره جهی از من می‌پرسیدند که چرا او ماده‌دیو و دختر اهریمن است. چرا پسرهای اهریمن نتوانستند او را از گنگی و بیهوشی بیدار کنند. چرا هرمزد آفرینش مینوی دارد ولی اهریمن ندارد. چرا هرمزد اهریمن را به گیتی کشاند و گیر انداخت. چرا ایزدان اینگونه‌اند و چرا دیوان آن‌گونه؟ امشاسپندان چه فرقی با ایزدان دارند و چرا جایگاهشان برتر است و کلی پرسش دیگر. پس از هربار قصه‌گویی چالش‌هایی داشتم که باید از پسشان بر می‌آمدم و آن گنگی در روایتم را اصلاح می‌کردم. بخشی را با مطالعه و آزمون و خطاهایم در قصه‌گویی رفع کردم و بخشی دیگر را به یاری استادانم چون دکتر آموزگار و دکتر اسماعیل‌پور.

8. این که چنین پدیده‌هایی مانند داستان آفرینش و نبرد خیر و شر که انباشته از مفاهیم هستی شناختی و فلسفی است، چه طور می‌تواند برای گروه سنی کودک و نوجوان گیرایی داشته باشد؟ یعنی چه شگردهایی به کار برده‌اید که این روایت‌ها مناسب این گروه‌های سنی شود؟

داستان آفرینش ایرانی و نبرد خیر و شر، راوی فکر و اندیشهٔ ایرانی است. جهان‌بینی ایران را نشان می‌دهد. ساخت و پرداخت چگونگی نگریستن ایرانی را به جهان نشان می‌دهد. اگر کسی بخواهد ایران و جنبه‌ها و ساحت‌های مختلف آن را بشناسد باید از داستان آفرینش آغاز کند. داستان آفرینش آغاز آگاهی ما از چگونگی نگریستن و اندیشدن و زیستن نیاکانمان است. داستان آفرینش است که تمایز ما را با دیگر ملل و اقوام جهان نشان می‌دهد و هویت ایرانی از آن بازشناخته می‌شود. ریشه‌های هویتی، فرهنگی و هنری و حتی ساخت‌های اجتماعی و سیاسی ایران در طول اعصار در این داستان آفرینش و بخش‌های دیگر تاریخ اساطیری است. بنابراین به عنوان آموزگاری که دغدغهٔ فرهنگی داد و می‌خواهد کودکان و نوجوانان با ریشه‌های هویتی خود آشنا شوند، این گونه تشخیص دادم که نخست باید به سراغ داستان آفرینش بروم.

از سوی دیگر، آموزگاری و قصه‌گویی من در روند ساده‌سازی‌ام مؤثر بوده است. من از هجده سالگی‌ام با کودکان و نوجوانان همدم و همسخن و همراه بوده‌ام. به نقاط مختلف ایران سفر کردم و برای کودکان و نوجوان قصه گفته‌ام از سیستان و بلوچستان تا کردستان و چهارمحال و بختیاری. این نشست و برخاست با کودکان و نوجوان به من آموخت که چگونه می‌توان سخت‌ترین مباحث را برایشان روایت کرد و با آن‌ها آشنایشان کرد. خطاهایی بسیاری کردم و آزمون‌های فردی بسیاری را پشت سرگذاشتم. گاهی شکست خوردم و گاه پیروز شدم.

علاوه بر این آشنایی با شیوه و شگردهای آموزشی والدورف (Waldorf education) بسیار برام مؤثر بود. دوست روان‌شادم، تکتم معصومیان، مرا با این شیوهٔ آموزشی آشنا کرد و زیر نظر او به مطالعه در این باره پرداختم. شگردهای این رویکرد بسیار به من آموخت و توانستم به یاری این روش، بسیاری از دشواری را آسان کنم.

در سایت کتابک بخوانید: والدورف، روش آموزشی بین‌رشته‌ای

9. باز آن گونه که اطلاعات پایان کتاب نشان می‌دهد، خیلی به کار تعاملی با مخاطبان بالقوه خود متعهد هستید، داستان را پیش از انتشار با آن‌ها در میان گذاشته‌اید و با توجه به بازخوردهای آن‌ها روایت نهایی را تهیه کرده‌اید. فکر می‌کنید این کار چه قدر به سلامت روایتی این داستان کمک کرده است؟

مخاطب اصلی کتاب نوجوانان‌اند، چطور می‌توان نظر آن‌ها را نادیده گرفت. بسیاری از نویسندگان پس از اتمام نگارش داستان‌هایشان، آن‌ها را در اختیار بزرگسالان می‌گذارند و از آن‌ها نظر می‌خواهند. ولی من علاوه بر این که کتاب را در اختیار چند دوست نویسنده و آموزگار قرار دادم، نسخهٔ اولیه را در اختیار دانش‌آموزانم در مدرسه، شاگردان کارگاهی و آزادم و نوجوانان خویشاوند و آشنا قرار دادم و از آن‌ها نظر خواستم. حدود دو سه هزار کلمه پس از نظرات آن‌ها اضافه شد. بخش‌هایی هم حذف شد. صورت برخی از نام‌های خاص تغییر کرد مثلاً خَراَستر به جای خرفستر، اسفند به جای سپندازمذ، هرمزد به جای اهورمزدا و چه و چه.

در ضمن من به دایرهٔ واژگان این سن توجه داشته‌ام. کتاب‌های فارسی و مطالعات اجتماعی هفتم و هشتم و نهم متوسطه را تدریس کرده‌ام و به سطح آگاهی واژگانی آن‌ها، به واسطهٔ کتاب‌های درسی که برای عموم نوجوانان ایران است، آشنا هستم. برای مثال دوستی انتقاد کرد که چرا به جای «جهان» از واژه «گیتی» استفاده کرده‌ای. نوجوان آن را نمی‌فهمد. در صورتی‌که در کتاب هفتم این واژه آمده است و هیچ یک از نوجوانانی – با سطح‌های مختلف- که کتاب را پیش از انتشار در اختیارشان گذاشتم به دشواری گیتی اشاره نکرد؟ یا واژهٔ یورش یا واژهٔ تار و مار کردن یا ....

10. درباره زبان داستان هم کوشیده‌اید که زبان پیراسته‌ای به کار ببرید. زبانی که به قول خودتان از واژگان دخیل دور باشد. چه قدر این کار در ارتباط میان مخاطب و روایت نقش دارد؟

به نظر من واژه‌ها جان و مینو دارند و آن را به ما منتقل می‌کنند. از سوی دیگر یکی بود و یکی نبود، هرمزد بود و اهریمن  روایتی کهن و بازمانده از ایران باستان را بازگو می‌کند، باید زبانش نیز با محتوای کهن و ایرانی‌اش، همگام باشد. پس کوشیدم تا آن‌جا که به فهم و درک نوجوان آسیبی نمی‌زند، از واژه‌های فارسی بهره بگیرم.

11. چیزی که داستان شما را متفاوت با بازآفرینی‌های دیگر می‌کند، بخش بندی روایت است که به شکل فهرست در آغاز کتاب آورده‌اید و بعد این بخش بندی حساب شده در کل داستان خود را نشان می‌دهد. یعنی هر فصل یا بخش کتاب یک عنوان دارد که در حقیقت فرازهای داستان را برجسته می‌کند. چه گونه این شکل روایی را پیدا کردید؟

بازهم تأکید می‌کنم که کتاب یکی بود و یکی نبود، هرمزد بود و اهریمن  بازنویسی است نه بازآفرینی. اما پاسخ به پرسش شما، یکی الهام گرفتن از عنوان‌گذاری ایرانی که در متون باستانی و متون ادبی فارسی مرسوم است. مثلاً آغاز هر بخش از نسخه‌های کهن شاهنامه یا متون ادبی دیگر به اختصار عنوانی نوشته شده است: زادن رودابه رستم را، پاسخ گفتن سام منوچهرشاه را و چه و چه.

دوم تجربهٔ آموزگاری، کودکان و نوجوانان دوست دارند، بدانند قرار است در این بخش با چه چیزی آشنا شوند یا چه چیزی را بخوانند. از سوی دیگر عنوان‌ها، علاوه بر این که نظم و انسجام می‌دهند، جذابیت هم برای خواننده ایجاد می‌کنند.

اما دلیل آخر، الهام و تأثیر از شیوهٔ بخش‌بندی متون فارسی میانه زردشتی (پهلوی) به ویژه بندهش.

12. و در پایان، آیا در همین دوره کوتاه که از انتشار اثر می‌گذرد، بازخوردهایی از مخاطبان کودک و نوجوان داشته‌اید که برایتان شگفتی آور بوده باشد؟

بسیار زیاد. برایم جالب است که کتاب حتی برای برخی نه‌ساله‌ها و ده‌ساله‌ها هم جالب بوده است. از سوی دیگر مخاطبان نوجوان بسیار از من می‌پرسند که آخرش چه می‌شود آیا اهریمن شکست خواهد خورد.

بسیاری از پرسش‌ها در بارهٔ چیستی و خویشکاری نیروهای خیر و شر است که کوشیده‌ام آن‌ها را در کتاب دوم هستی ایزدان و نیستی دیوان که در حال تصویرگری است، پاسخ بدهم.

مصاحبه کننده:
Submitted by editor74 on