یونیسف یا صندوق کودکان سازمان ملل برآورد می کند که ۱۵۸ میلیون کودک ۵ تا ۱۴ ساله در جهان امروز درگیر کار هستند. یعنی از هر شش کودک در جهان یکی کودک کار است.
این کودکان اغلب آموزش را با هدف به دست آوردن مزدی بخور و نمیر که در وضعیت کار استثماری در بخش های غیررسمی که جنبه های حمایتی قانونی ندارد، ترک می کنند. گزارش های زیادی از آزار فیزیکی و سوء استفاده از این کودکان در محل کار و خوابگاه های آن ها در خیابان ها یا زاغه ها وجود دارد. بنابرگزارش سازمان جهانی کار، نزدیک به سه چهارم از کودکان کار در جهان درگیر بدترین شکل از کارهایی مانند قاچاق مواد مخدر، کشمکش های نظامی، بردگی، بهره کشی جنسی و کارهای خطرناک دیگر هستند. این تجربه های سوء از کودکان سبب می شود که آن ها از جنبه اجتماعی و روانی دچار آسیب های ماندگار شوند.
بسیاری از این کودکان خانواده ها و جامعه شان را که بیش تر در مناطق روستایی و حاشیه شهرها و مناطق مرزی است، برای پیدا کردن کار ترک می کند. هم پیوندی این کودکان با جامعه هایی که زمانی درآن زندگی می کرده اند، بخشی اساسی از توان بخشی این کودکان است. بازپروری روانی و هم پیوندی این کودکان ممکن، اگرچه بسیار دشوار است.
شواهد نشان می دهد دختران سخت ترین شکل از کارها را در کشورهای در حال توسعه پیدا می کنند. این وضعیت آن ها ناشی از موقعیت پایینی است که زنان و دختران در این کشورها دارند. در این جوامع پسران موقعیت بهتری در اختیار دارند و کارهای کم خطرتر نصیب شان می شود. در حالی که دختران همواره در معرض سوء استفاده های تجاری در زمینه سکس و سوءاستفاده جنسی در محل های کار هستند.
این گونه نابرابری جنسیتی می تواند روی برنامه های هم پیوندی تاثیر بگذارد: آیا تفاوت هایی بین قربانی شدن و بدنامی دختران و پسران وجود دارد؟ آیا تفاوتی بین کودک- سرباز پیشین با کودکانی که بر مبنای جنسیت شان مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفته اند، وجود دارد؟ آیا این دختران را می تواند با خانواده و جامعه شان دوباره پیوند داد، در حالی که در خانواده و جامعه خودشان ممکن است مورد سوء استفاده بیش تر قرار بگیرند. این ها همه پرسش هایی است که در توان بخشی این گروه از کودکان کاربرد دارد و کسانی که کار هم پیوندی این کودکان را با خانواده های شان انجام می دهند، باید بتوانند به این پرسش ها پاسخ دهند.