تعطیلات نوروز یکی از مهم ترین خاطره سازهای دوران کودکی است. در این روزها، کودکان همراه با خانواده در دید و بازدیدهای نوروز شرکت می کنند.
بسیاری از آداب و رفتارهایی که در مجموعه رسم های نوروزی سنت شده، آگاهی ها و تجربه هایی را به پشتوانه دارد. انتقال این مهارت ها و تجربه ها در چارچوب الگوها و سنت های نوروزی به نسل نو، خصوصیتی است که در بستر سنت شفاهی انجام می گیرد.
جشن های ملی، شادی های ملی و این که همه با یک هدف خوشحال اند، ارتباط افراد با یکدیگر را عمیق تر و وسیع تر می کنند. همین دور هم جمع شدن، برای یکدیگر ارزش قائل شدن و به بزرگترها احترام گذاشتن از مسایل مهم برای همگان و بویژه کودکان محسوب می شود. کودکان ضمن این که از فضای گرم، صمیمی و شاد خانوادگی لذت می برند، به این معنای بزرگ در زندگی می رسند که افراد برای یکدیگر دارای ارزش هستند و این ارزش ها را باید حفظ کرد. در واقع بسیاری از مسایل تربیتی را می توان به صورت غیر مستقیم و به طور عملی با همین آداب و رسوم به کودکان آموزش داد.
هر کشور و فرهنگی آداب و رسوم و سنت هایی دارد که از نسلی به نسل دیگر انتقال یافته است. این آیین ها بسیار معنا دارند و به بیانی وجه اشتراک افراد یک مرز و بوم هستند. بخشی از این آیین ها، هویت ملی یک قوم اند و به وسیله آن در دنیا شناخته می شوند.
بسیاری از اعیاد ملی و مذهبی ما با آداب و رسوم خاصی برگزار می شوند. هر کدام از این مراسم و رفتارهای مرتبط با آن شرایط خاصی دارند. مراسم عید نوروز، عطر شکوفه ها و گل های بنفشه، جیک جیک پرندگان، سفره هفت سین با عطر سنبل و زیبایی تخم مرغ های رنگ شده، رفتن به خانه مادربزرگ و پدربزرگ و عیدی گرفتن از دست آن ها و بسیاری از آداب دیگر رنگ تازه ای به زندگی کودکان می بخشد. این قبیل مراسم نه تنها خاطره ای خوش در حافظه کودک بر جای می گذارد بلکه در رشد عاطفی و اجتماعی او تاثیر بسزایی دارد. برخی از این مراسم را می توان اینگونه بیان کرد:
در نقاط مختلف آذربایجان شرقی مرسوم است که کودکان صبح روز عید، کیسه کوچکی در دست بگیرند و به خانه اقوام و آشنایان بروند. صاحبخانه ها نیز چیزهایی از قبیل تخم مرغ رنگ کرده، گردو، شیرینی و گاه مقداری پول و یا یک جفت جوراب به آنها می دهند. در روستاها معمولاً کودکان به در خانهٔ تمام اهالی می روند و عیدی می گیرند.
در میان زرتشتیان مراسم نوروز اینگونه برگزار می شد که؛ پدربزرگ آتش را روشن می کرد و روشن نگاه می داشت و نیایش می خواند. هیزم و توده های خار و خاشاک را بچه ها کنار بیل بزرگش می نهادند و او هیمه را باید چنان می سوزانید که تا دمیدن سپیده بتواند آتش را روشن نگاه دارد.
مادربزرگ وقتی که در کنج آشپزخانه دود زده قدیمی، سنگ های کوچکی را که در آتش داغ کرده بود، در ظرف شیر می انداخت تا بوی شیر بلند شود، نام بچه هایش را که در شیر خوارگی از دستش رفته بودند، بر زبان می آورد. آن وقت بود که بخار و بوی شیر را با دریغ و اشک می آمیخت. او نام هر یک را بر زبان می راند و آنها را فرا می خواند تا کوچولوهای بی گناهش از این بوی شیر بهره ببرند و همراه با این فراخوانی، آرام و بی صدا نهانی می گریست؛ اما مواظب زنده ها هم بود؛ حالا دیگر، با سرزدن آفتاب، برای بچه های خانه تخمه بو می داد و یواشکی در بیخ مشت شیطان ترین آنها که بیش از همه برای گرفتن تخمه خارج از نوبت پیله کرده بود، چند دانه تخمه داغ می ریخت: عید نوروز شروع شده بود.
سپس دید و بازدیدها آغاز می شد؛ روز اول مخصوص دید و بازدید کوچکترها بود. در این روز تازه دامادها و تازه عروس ها زود تر از همه به دیدار پدر ومادر عروس یا داماد می رفتند. دادن و گرفتن عیدی رواج بسیاری داشت. هرکسی به قدر توانایی مالی خود به کوچکترها عیدی می داد. عیدی بچه ها اکثراً تخم مرغ رنگی، بادام، فندق، گردو، نخود یا کشمش بود. البته به کودکان نزدیکتر فامیل، دستمال، جوراب و یا سکه ای به نیت «مایه کیسه» نیز هدیه می دادند؛ اما بچه ها بیشتر مایل بودند که تخم مرغ، بادام یا گردو عیدی بگیرند چون آنها وسیله بازی های مخصوص عید به حساب می آمدند.
در شبستر هر کسی برای دید و بازدید به خانه کس دیگر می رفت معمولاً دست خالی نبود؛ تعدادی سیب، گلابی، انار و یا نارنگی با خود به خانه میزبان می برد؛ بنابراین موقع رفتن از خانه جیب های خود را از میوه های فوق پرمی کردند. جیب لباس های آن زمان به شکلی بود که در هریک جایی برای گذاشتن چند عدد از میوه های مزبور وجود داشت. بزرگترها همیشه مقداری نخود و کشمش نیز در جیب های خود داشتند و به هریک از کودکانی که در مسیر می دیدند مقداری ولو اندک به عنوان عیدی می دادند.
از جنبه تربیتی کودکی که از زمان طفولیت پای سفره عید نشست و از بزرگترها ی خود یاد گرفت که اجاق خانواده و سفره پدر، اعتقاد به دین و خواندن کتاب خدا یعنی چه؟ و به این طریق به راز و رمز لطافت اشیاء داخل سفره پی می برد و خلاصه اینکه با آداب ملی و دینی بزرگ می شود.
در بسیاری از نقاط آذربایجان غربی کودکان و نوجوانان مقداری سیر و پیاز می خوردند و کمی هم به زیر پای خود می مالند، معتقدند که از شر همه گزندگان مصون مانده و مار و عقرب و رتیل و ... به آنها نزدیک نمی شود.
درسنندج، شب نوروز بوتههای خار آماده شده توسط پدر خانواده آتش زده میشد و بچهها نیز شروع به آتشبازی میکردند. لازم به ذکر است در مناطق کردنشین، آتش مخصوص نوروز بوده و در چهارشنبه سوری آتش روشن نمیشد. بچهها هر یک سهم خود را از تخممرغها دریافت کرده و برای بازی «هیلکه شکینه»(تخم مرغ شکستن) به کوچه میروند. این بازی به این شکل اجرا می شود که؛ هریک از دو نفر تخممرغهایشان را در دست گرفته و به هم میزنند. تخممرغ هر کدام شکست، باید آن را به طرف دیگر که تخممرغش سالم مانده بدهد. این رسم به صورت دیگری نیز اجرا میشود، چند نفر که در این کار شرکت میکنند تخممرغهایشان را به هم میزنند و هر تخممرغی شکسته شد آن را روی زمین گذاشته و این کار را تا زمانی که تنها یکنفر تخم مرغ نشکسته داشته باشد ادامه میدهند. تمام تخممرغهای روی زمین از آن کسی است که تخم مرغ سالم دارد.
در گیلان و مازندران این بازی «مرغانه جنگ» نامیده می شود و دو نوع دارد؛ ممکن است به شکل تکی (تک به تک) و رجی (چندتایی) بازی شود. در این بازی، نوک تیز تخممرغ، سر و انتهای پهن آن، ته نامیده میشود. مرغانه جنگ به صورت سر به سر، ته به ته و گاه با توافق طرفین سر به ته و ته به سر انجام میپذیرد. با شروع بازی، یکی از طرفین تخممرغ خود را بین شست و انگشت به گونهای که نوک تیز آن به طرف بالا باشد، قرار داده و طرف مقابل با سر تیز تخممرغ خود بر آن ضربه وارد میکند. هر تخممرغ که بشکند، صاحبش بازنده محسوب شده و باید ته تخممرغ خود را برای ضربهپذیری در اختیار حریف قرار دهد.
این بازی در میان بزرگترها هم رواج دارد، تخممرغبازهای حرفهای بعضا ترفندهایی برای برنده شدن به کار میبرند. از جمله یک تخممرغ را با سوزن سوراخ و مایع داخل آن را خالی میکنند و با پر کردن مواد شیمیایی چسبنده یا سقز، استحکام بدنه تخممرغ را افزایش میدهند.
برخی نیز از تخممرغهای دوزرده که از ضخامت و استحکام بیشتری برخوردار است استفاده میکنند تا شانس برنده شدن خود را افزایش دهند. در خراسان و قروه، صاحبخانه به تعداد بچههای مهمان، تخممرغ رنگی هدیه میداد که در یک دستمال میگذاشتند و بچه ها بعد از بیرون رفتن از خانه میزبان، آنها را بین خود را تقسیم میکردند. در واقع کودکان تخم مرغ های عیدانه خود را با هم یکی کرده و دوباره آن را میان خود تقسیم می کنند، بدین ترتیب شراکت را در زندگی می آموزند. در میناب، روز عید ریسمانی را از درخت می آویزند و دختران و پسران به تاب بازی یا در اصطلاح خودشان «جوکو خوردن»، مشغول می شوند.
همچنین در این منطقه کودکان به هنگام فرارسیدن نوروز، سرود نوروزی می خوانند تا به دستاویز آن از بزرگترها عیدی بگیرند:
نوروز نو باز آمده، فرزند به صد ناز آمده، بابا بده نوروزیم، مادر بکن دلسوزیم
مادر به حق شیر تو، در گردنم زنجیر تو، شب ها بخوردم شیر تو، مادر بده نوروزیم، مادر بکن دلسوزیم
نوروزیم ده شاهیست، کمتر دهی یک شاهیست، گر ندهی رسواییست، بابا بده نوروزیم، مادر بکن دلسوزیم
ای بی بی نیکوسرشت، جای توباشددر بهشت، طفلان دهندم سرزنشت، بی بی بده نوروزیم، مادر بکن دلسوزیم
ای خاله ام ای باوفا، باشد خدا از تو رضا، جای تو باشد کربلا، خاله بده نوروزیم، مادر بکن دلسوزیم
عمو به حق لااله، حق باشدت پشت و پناه، باشد خدا از تو رضا، عمو بده نوروزیم، مادر بکن دلسوزیم
خالو تو هستی خال من، هستی تو پر و بال من، فکری بکن بر حال من، خالو بده نوروزیم، مادر بکن دلسوزیم
در همه جای ایران در روزهای نوروز و بویژه سیزده بدر کودک و جوان و پیر فارغ از سن و سال، در بازی های نوروزی همبازی می شوند و پیوندهای یگانگی و همبستگی را به نمایش می گذارند. خانواده ها هر اندازه هم کم درآمد باشند، دست کم یک تکه لباس نو برای کودکان خود تهیه می کنند.
در بسیاری از مناطق، عیدی بیشتر سکههای طلایی رنگی بود که در سفرهای زیارتی مثل حج و سفر کربلا متبرک شده بود. آنها را در کاسه میریختند و تعارف میکردند. به همین دلیل معمولا این سکهها را نزد خود نگه میداشتند.
همچنین در بسیاری از نقاط ایران اگر فرزندشان در روزهای نوروز به دنیا می آمد او را بایرام، نوروز و اسامی از این قبیل که به نوروز ارتباط دارد، می نامیدند.