مقاله
مگان توی حیاط پشتی، یک تشتک آب برای پرندهها گذاشته بود. پرندههای بسیاری به سراغ این تشتک میاومدن تا آب بنوشن یا توی اون، آبتنی کنن و بال و دمشون رو بشورن. پرندههای قرمز، پرندههای سیاه، پرندههای...
مقاله
جین روی کندهٔ درخت نشست و به یک زنبور نگاه کرد: «من تابستون رو خیلی دوست دارم … تابستون رو دوست دارم … زنبور و چمن رو دوست دارم … گل و آفتاب رو دوست دارم …»
جیم کنار جین نشست: «من زمستون رو دوست...
مقاله
آلن و تاد یک پروانه دیدن. تاد به درختها نگاه کرد و گفت: «حتماً بهار شده. نمیدونم برگ درختها کی سبز میشه؟ درختها جوونه زدهان. جداً فکر میکنم که بهار شده.»
آلن سه تا گل قرمزرنگ دید: «اینها...
مقاله
زاک در یک خیابون شلوغ زندگی میکرد. از خیابون اونها خیلی ماشین میگذشت. مادر زاک بهش گفته بود که مبادا توی خیابون بره. گفته بود که اگه این کار رو بکنه، ممکنه با یک ماشین تصادف کنه و زخمی بشه. مادر...
مقاله
آدام یک قطار دید. قطار همینطور روی ریل پیش میرفت و «توووت … توووت» بوق میکشید. چرخهاش هم روی ریلها «تلق … تلق» صدا میکردن.
«مامان، دارم یک قطار میبینم. نمیدونم توی واگنهاش چیه… فکر می...
مقاله
جیمی روی یک برگ نشست، برگی به رنگ سبز تیره و بزرگتر از جیمی. برگ، از درختی نزدیک لونهٔ یک پرنده آویزون بود. جیمی گفت: «من میخوام پرواز کنم! کاش من هم یک پرنده بودم!»
توییتی پرنده، که توی لونه...
مقاله
زویی و برادرش زاک، دوست داشتن که از درختها بالا برن. توی باغ پشت خونهشون، پنج درخت بلوط بزرگ بود که شاخ و برگ فراوانی داشتن. اونها با هم مسابقه میدادن تا ببینن کدومشون زودتر از دیگری میتونه از...
مقاله
دانشآموزان کلاس خانم کرافورد همه چیز رو در بارهٔ غذاهایی که سالماند و خوردنشون برای سلامتی خوبه، یاد گرفته بودن. خانم کرافورد به اونها یاد داده بود به جای خوردن شیرینی، کیک، کلوچه و بیسکویت شکلاتی...
مقاله
سیاهچشم- دزد دریایی- در یک کشتی دزدهای دریایی زندگی میکرد. یک پرچم به نام جولی باجر از یک دکل آویزون بود و با وزش باد، به عقب و جلو تکون میخورد. سیاهچشم گفت: «آهای … های … های!» عدهٔ زیادی از...
مقاله
بونی به نوک درخت بلوط نگاه کرد: «چرا بعضی از درختها اینقدر بلندن و بقیهشون اینطوری نیستن؟»
بابا گفت: «بلوط، درخت بزرگیه. نخل، درخت بلندیه. بیشتر وقتها، درخت هر چه عمرش بیشتر باشه، بزرگتر می...
مقاله
پدر، دخترش جسی رو به همراه خودش بُرد تا سوار بالُنی به رنگ قرمز و زرد و آبی راهراه بشن. بالُن از زمین برخاست و در آسمون شناور شد. جسی از اون بالا، بر روی زمین، جنگلهای کاج، غان و بلوط، و آبگیرها و...
مقاله
جاکوب، جید، جیمز، جارد، جانت، جنیفر، جرمی، جسیکا، جس، جردن، جوی، جودی، جاستین، جیل، جین، جولی، جوآن، جان، جولیان و جمیما نام بیست فرزند مامان الینور بود که باید همیشه حواسش به اونها میبود....
مقاله
مادر اندرو برای انجام کارهاش از خونه بیرون رفت و اندرو را یک ساعت در خونه تنها گذاشت. اندرو میدونست وقتی که در خونه تنهاست چه چیزهایی رو باید رعایت کنه: او باید در خونه بمونه، پشت میز آشپزخونه...
مقاله
«فکر میکنم باید برای آلبرت یک حیوون خونگی بگیریم. اون یک سالش شده. نظر شما چیه؟» این پرسشی بود که خانم اپلباتم از شوهرش پرسید.
آقای اپلباتم گفت: «حیوون خونگی؟… ماهی قرمز چطوره؟» و لبهاش رو غنچه...
مقاله
ویکتوریا گل نرگس رو از همهٔ گلها بیشتر دوست داشت. بهار که میشد، توی باغ، گل نرگس میرویید. به نظر ویکتوریا اینطور میاومد که گل نرگس شبیه یک شیپور زرد روشنه. پروانههای صورتیرنگ به سراغ گلها می...
مقاله
هر روز صبح، بابای مری با ماشین قرمزرنگش به سرِ کار میرفت. بابا پیش از این که از گاراژ بیرون بیاد، میایستاد و برای مری دست تکون میداد. مری هم برای پدرش دست تکون میداد و به داخل خونه برمیگشت...
مقاله
آیرین هر روز یک ظرف پُر از بستنی میخورد. البته این که زیاد اشکالی نداشت؛ اشکال اینجا بود که آیرین تنها به خوردن بستنی راضی نمیشد. اون یک ظرف شکلات کاکائویی، یک آبنبات چوبی، یک پاکت سیبزمینی سرخ...
مقاله
ادوارد و سگ کوچولوش به نام لیستون، هر روز با هم بازی میکردن. ادوارد، لیستون رو خیلی دوست داشت و خیلی خوب از اون مراقبت میکرد. اون موهای لیستون رو شونه میزد، ظرف غذای اون رو پر میکرد و آب تمیز...
خبر
پسر باران، که با ابرهای بهاری زاده شد، بر جنگلهای گیلان بارید و رویید و سبز شد، اما نابهنگام، توفان مرگ درخت زندگیاش را شکست.
ده سال از آن زمان میگذرد، چرخش فصلها و دوباره در اسفندماه که ماه...
مقاله
کاری که برادلی خیلی دوست داشت این بود که روی تختش بالا و پایین بپره. مادر همیشه به اون میگفت: «برادلی روی تخت نپر. یک بار پرت میشی و میافتی روی چیزی و آسیب میبینی.»
اما برادلی اصلاً به حرف...
مقاله
مامان برای بریجت یک گربه خرید.
– «اسم پیشی، ملوسکه و خیلی بازیگوشه. اگر چه خوشش نمیاد، باید اون رو هفتهای یک بار بشویی، و هر روز صبح باید بهش غذا بدی.»
بریجت گفت: «باشه… باشه….»
مامان به...
مقاله
باز باران با ترانه شعر کودکانه، تا مرزهای یک خاطره جمعی
به مناسبت صدودهامین زادروز گلچین گیلانی (۱۱ دی ۱۲۸۸ در سبزه میدان رشت - ۲۹ آذر ۱۳۵۱ در لندن)
باز باران،
با ترانه...
مقاله
ابیگل، ورونیکا و ناتالی به جشن تولد دوستشون کاتارین رفته بودند.اونها با هم بازی کردند و کیک و بستنی خوردند. وقتی کاتارین هدیههای تولدش رو باز کرد، همهٔ روبانهای هدیهها رو به موهاش بست....
مقاله
نگاهی به سهگانه «والد، فرزند، کتاب» و پیوند آن با پرسشگری کودکان
یک
کودکان خواهان کشف جهان پیرامون خود هستند، از این رو ذهنی سرشار از پرسش دارند. آنها به بخشی از پرسشهایشان به کمک...
مقاله
رایلی دوست داشت گربهها رو دنبال کنه. توی خونهٔ اونها چهار تا گربه بود و رایلی همیشه دنبالشون میدوید و سعی میکرد دُمشون رو بکشه.
مادر رایلی میگفت: «بسه دیگه رایلی، این کار رو نکن! با این کار...
مقاله
جولی، پنج برادر و دو خواهر داشت. جولی خواهر و برادرهاش را خیلی دوست داشت، اما یک مشکلی بود: اونها همه در یک رختخواب میخوابیدن. هر شب بعد از این که جولی موهای خرماییرنگ بلندش رو شونه میکرد و دندون...
مقاله
تنها کاری که گارت میکرد، گریه کردن بود. از وقتی چشمش رو باز میکرد و از خواب بیدار میشد، تا وقتی که مادر اون رو دوباره میخوابوند، گریه میکرد. نه دلش درد میکرد و نه گوشش؛ گریه میکرد، چون چیزی...
مقاله
دونالد میخواست به ماهیگیری بره. از پدرش خواست تا باهاش بیاد، اما پدر خیلی کار داشت. از مادر خواست تا باهاش بیاد، ولی مادر ظرفها رو میشست و کارهای دیگهای هم داشت. برادر و خواهر هم که نداشت. با...
مقاله
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود. یک گربه بود و یک طُرقه بود و یک خروس خوشگل و چاق و چله که ته جنگل، تو یک کلبه چوبی سه تایی با هم زندگی میکردند.
گربه پالتو پوستی داشت. طرقه هم تن خودش یک...
مقاله
مامان عنکبوت، رنگ سیاهی داشت و به تازگی شوهرش را از دست داده بود و حالا چهار بچهاش را تماشا میکرد. اون همهٔ چیزهایی را که یک مامان عنکبوت باید به بچههاش بیاموزه، به اونها یاد داده بود: این که...
مقاله
کتابخوانی پدر و مادر برای نوزاد، نوپا و خردسال، تأثیر شگرفی بر میزان علاقهٔ آنها به کتابخوانی میتواند داشته باشد، و آمادگی آنها را برای خواندن مستقل در آیندهٔ نزدیک افزایش دهد. در این راستا، چند...
مقاله
اسباببازی که گریگوری بیشتر از همه دوست داشت، یک زرافهٔ پارچهای بود به اسم «چهلتیکه». هر جا که میرفت، چهلتیکه رو با خودش میبرد. اگر گریگوری و خانوادهاش برای خوردن غذا به غذاخوری شیک میرفتند،...
مقاله
در دوردست شمال، جایی که باد، نفس یخآلودش رو بر زمین میدمید، پسر کوچکی به نام کیمو زندگی میکرد. اون و خونوادهاش در یک ایگلو زندگی میکردن که از قطعات بریدهشدهٔ برف یخزده ساخته شده بود. اونها...
مقاله
گونههای ویولت سرخ میشد. وقتی که کسی در بارهٔ چشمها، لبخند، یا لپهای گوشتالود ویولت به او چیزی میگفت، سرخ میشد. گونههاش مثل آتش، گل میانداخت و مژههاش میلرزید.
مامان ویولت برای اون یک...
مقاله
زیردریایی توی آب پایین و پایین و پایینتر رفت… اون قدر پایین که رنگ آب، آبی تیره شده بود… نزدیک به رنگ سیاه. سارا و چاد از پنجرهٔ زیردریایی بیرون رو نگاه کردند. سارا گفت: «بابا من که هیچی نمیتونم...
مقاله
اگر کودکم از خوابیدن هراس دارد، واکنش من چگونه باید باشد؟
گوش کنید و درکش کنید
کوشش کنید ترس کودکتان را درک کنید. هرگز او را مسخره نکنید، و یا ترسش را نادیده نگیرید.
اطمینانبخشی
بسیار...
مقاله
«پیام جنسی»، فرستادن پیامها، عکسها و ویدئوهای آشکار جنسی با تلفن همراه، رایانه، یا هر وسیله دیجیتال دیگر است. پیام جنسی، عکسها و ویدئوهایی هستند که برهنگی یا فعّالیتهای جنسی یا شبیهسازی...
مقاله
کتاب «فرشته پدربزرگ» داستانی معناگرا درباره مرگ و زندگی است.
نخستین تصویر داستان، پدربزرگ بیماری را نشان میدهد که نوهاش به دیدن او رفته. پسر کوچک میگوید که پدربزرگ قصه گفتن را دوست دارد و هر...
مقاله
خیالی به قامت خورشید
«بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بیخورشیدند»
قیصر امینپور
کتاب هویج پالتوپوش ، به نویسندگی «محمدهادی محمدی» و تصویرگری «مهسا منصوری...
مقاله
غذا خوردن:
چپ دستها معمولا با دست چپ غذا میخورند چه برای خوردن از انگشتشان استفاده کنند چه از قاشق یا چنگال اما معمولاً کارد و چنگال را برعکس دست نمیگیرند، مگر وقتی که بخواهند غذا را با...
مقاله
روایتی از آموزش کودکان: «از مکتبخانه تا مدرسه»
ضلع شمالی موزه ایرانک، درست در مرکز تالار گنجینه، حامل روایتی زمانمند از روند آموزش کودکان ایرانزمین است. برای خوانش این روایت، لاجرم باید دست به...
مقاله
روایت کودکی از عهد اسطورهها تا عهد قزلباشها
پس از گذر از دوره باستان، سوار بر مرکب زمان به سفر در ایرانک ادامه میدهیم. میزبان بعدی ما شاهنامه و خالقش، حکیم طوس، فردوسی بزرگ است. شاهنامه بازتاب...
مقاله
کودکی در پیش از طلوع تاریخ
موزه کودکی ایرانک، سرانجام پس از رخنماییهای اندک و گهگاه در اینجا و آنجا؛ دست کم برای یک سال آتی در تالار گنجینه اسناد ملی ایران به آرامش رسید و درهای خود را به روی...
مقاله
الگوی کودکتان باشید
کودکان آنچه را بزرگسالان انجام میدهند، میآموزند. یکی از بهترین روشها برای احترام گذاشتن فرزندتان به جانوران، احترام گذاشتن شما به جانوران است. برای نمونه، به جانوران لگد...
مقاله
مدتی بود به این موضوع فکر میکردیم که چگونه میتوان مفاهیم میراث فرهنگی را به کودکان آموزش داد. به همین دلیل تصمیم گرفتیم تا برنامه جامعی بنویسیم که در آن بتوان کودکان را با مفاهیم مطرح در حوزه میراث...
مقاله
همایش پرندگان کتاب تصویری است که برای مخاطبان همگانی از نوجوان تا بزرگسال نوشته شده است. همایش پرندگان برداشتی آزاد و خلاقانه از منظومه منطق الطیر عطار، شاعر ایرانی قرن ششم هجری است. عطار همانگونه...
مقاله
نوروز امسال برای کودکان مناطقی از ایران با غم و اندوه همراه شد. بسیاری از کودکان این مناطق وضعیتی بحرانی را در زندگیشان تجربه کردند؛ سیل خانهشان را ویران کرد و گروهی از کودکان حتی عزیزانشان را از...
مقاله
نوروز در راه است! نوروز در راه است.
جشن سادهای در ستایش باروری زمین!
باقیمانده از عصر کشاورزی که برایمردمان، رسیدن بهار به معنی پایان افسردگی زمین و گرسنگی بود و مژده فراوانی!
جشن...
مقاله
یک روز صبح، وقتی ننه گلاب از خواب بیدار شد، دید دنیا خیلی کثیف شده است. چادرش را بست به کمرش و آمد کنار حوض مرمرش. دنیا را برداشت، انداخت توی طشت.
یک قالب صابون، یک کمی آب، چنگ و چنگ و چنگ،...
مقاله
درسهایی درباره نوشتن برای کودکان
دربارهی اهمیت مطالعهی تاریخ ادبیات کودکان
این درس هفتم از این سلسله درسهای نوشتن برای کودکان است و هنوز بحثهای مقدماتیمان ادامه دارد و وارد عناصر داستان و...