داستان صوتی کودکان

در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با داستان صوتی کودکان را مشاهده کنید.

آبتنی پرندگان، قصه صوتی
مقاله
مگان توی حیاط پشتی، یک تشتک آب برای پرنده‌ها گذاشته بود. پرنده‌های بسیاری به سراغ این تشتک می‌اومدن تا آب بنوشن یا توی اون، آبتنی کنن و بال و دمشون رو بشورن. پرنده‌های قرمز، پرنده‌های سیاه، پرنده‌های...
تابستون‌ها به نظرت چطوره؟، قصه صوتی
مقاله
جین روی کندهٔ درخت نشست و به یک زنبور نگاه کرد: «من تابستون رو خیلی دوست دارم … تابستون رو دوست دارم … زنبور و چمن رو دوست دارم … گل و آفتاب رو دوست دارم …» جیم کنار جین نشست: «من زمستون رو دوست...
بوی بهار در هوا، قصه صوتی
مقاله
آلن و تاد یک پروانه دیدن. تاد به درخت‌ها نگاه کرد و گفت: «حتماً بهار شده. نمی‌دونم برگ درخت‌ها کی سبز می‌شه؟ درخت‌ها جوونه زده‌ان. جداً فکر می‌کنم که بهار شده.» آلن سه تا گل قرمزرنگ دید: «اینها...
ماشین‌های پرسرعت، قصه صوتی
مقاله
زاک در یک خیابون شلوغ زندگی می‌کرد. از خیابون اون‌ها خیلی ماشین می‌گذشت. مادر زاک بهش گفته بود که مبادا توی خیابون بره. گفته بود که اگه این کار رو بکنه، ممکنه با یک ماشین تصادف کنه و زخمی بشه. مادر...
بار قطار چیه؟، قصه صوتی
مقاله
آدام یک قطار دید. قطار همینطور روی ریل پیش می‌رفت و «توووت … توووت» بوق می‌کشید. چرخ‌هاش هم روی ریل‌ها «تلق … تلق» صدا می‌کردن. «مامان، دارم یک قطار می‌بینم. نمی‌دونم توی واگن‌هاش چیه… فکر می‌...
من می‌تونم پرواز کنم!، قصه صوتی
مقاله
جیمی روی یک برگ نشست، برگی به رنگ سبز تیره و بزرگ‌تر از جیمی. برگ، از درختی نزدیک لونهٔ یک پرنده آویزون بود. جیمی گفت: «من می‌خوام پرواز کنم! کاش من هم یک پرنده بودم!» توییتی پرنده، که توی لونه‌...
تاب‌ بازی، قصه صوتی
مقاله
زویی و برادرش زاک، دوست داشتن که از درخت‌ها بالا برن. توی باغ پشت خونه‌شون، پنج درخت بلوط بزرگ بود که شاخ و برگ فراوانی داشتن. اون‌ها با هم مسابقه می‌دادن تا ببینن کدومشون زودتر از دیگری می‌تونه از...
هر کسی سبزی دلخواهش!، قصه صوتی
مقاله
دانش‌آموزان کلاس خانم کرافورد همه چیز رو در بارهٔ غذاهایی که سالم‌اند و خوردنشون برای سلامتی خوبه، یاد گرفته بودن. خانم کرافورد به اون‌ها یاد داده بود به جای خوردن شیرینی، کیک، کلوچه و بیسکویت شکلاتی...
دزد دریایی بداخلاق، قصه صوتی
مقاله
سیاه‌چشم- دزد دریایی- در یک کشتی دزدهای دریایی زندگی می‌کرد. یک پرچم به نام جولی باجر از یک دکل آویزون بود و با وزش باد، به عقب و جلو تکون می‌خورد. سیاه‌چشم گفت: «آهای … های … های!» عدهٔ زیادی از...
اون درخت چقدر بزرگه؟، قصه صوتی
مقاله
بونی به نوک درخت بلوط نگاه کرد: «چرا بعضی از درخت‌ها اینقدر بلندن و بقیه‌شون اینطوری نیستن؟» بابا گفت: «بلوط، درخت بزرگیه. نخل، درخت بلندیه. بیشتر وقت‌ها، درخت هر چه عمرش بیشتر باشه، بزرگتر می‌...
سوار بر بالن، قصه صوتی
مقاله
پدر، دخترش جسی رو به همراه خودش بُرد تا سوار بالُنی به رنگ قرمز و زرد و آبی راهراه بشن. بالُن از زمین برخاست و در آسمون شناور شد. جسی از اون بالا، بر روی زمین، جنگل‌های کاج، غان و بلوط، و آبگیرها و...
بچه‌های فراوان، قصه صوتی
مقاله
جاکوب، جید، جیمز، جارد، جانت، جنیفر، جرمی، جسیکا، جس، جردن، جوی، جودی، جاستین، جیل، جین، جولی، جوآن، جان، جولیان و جمیما نام بیست فرزند مامان الینور بود که باید همیشه حواسش به اون‌ها می‌بود....
پُرخوری، قصه صوتی
مقاله
مادر اندرو برای انجام کارهاش از خونه بیرون رفت و اندرو را یک ساعت در خونه تنها گذاشت. اندرو می‌دونست وقتی که در خونه تنهاست چه چیزهایی رو باید رعایت کنه: او باید در خونه بمونه، پشت میز آشپزخونه...
 پسرک و سگش، قصه صوتی
مقاله
«فکر می‌کنم باید برای آلبرت یک حیوون خونگی بگیریم. اون یک سالش شده. نظر شما چیه؟» این پرسشی بود که خانم اپل‌باتم از شوهرش پرسید. آقای اپل‌باتم گفت: «حیوون خونگی؟… ماهی قرمز چطوره؟» و لبهاش رو غنچه...
نرگس ویکتوریا، قصه صوتی
مقاله
ویکتوریا گل نرگس رو از همهٔ گل‌ها بیشتر دوست داشت. بهار که می‌شد، توی باغ، گل نرگس می‌رویید. به نظر ویکتوریا اینطور می‌اومد که گل نرگس شبیه یک شیپور زرد روشنه. پروانه‌های صورتی‌رنگ به سراغ گل‌ها می‌...
بریم رانندگی!، قصه صوتی
مقاله
هر روز صبح، بابای مری با ماشین قرمزرنگش به سرِ کار می‌رفت. بابا پیش از این که از گاراژ بیرون بیاد، می‌ایستاد و برای مری دست تکون می‌داد. مری هم برای پدرش دست تکون می‌داد و به داخل خونه برمی‌گشت...
آیرین شکمو، قصه صوتی
مقاله
آیرین هر روز یک ظرف پُر از بستنی می‌خورد. البته این که زیاد اشکالی نداشت؛ اشکال اینجا بود که آیرین تنها به خوردن بستنی راضی نمی‌شد. اون یک ظرف شکلات کاکائویی، یک آبنبات چوبی، یک پاکت سیب‌زمینی سرخ‌...
سگم کجاست؟، قصه صوتی
مقاله
ادوارد و سگ کوچولوش به نام لیستون، هر روز با هم بازی می‌کردن. ادوارد، لیستون رو خیلی دوست داشت و خیلی خوب از اون مراقبت می‌کرد. اون موهای لیستون رو شونه می‌زد، ظرف غذای اون رو پر می‌کرد و آب تمیز...
روی تخت خواب پرش نکن، قصه صوتی
مقاله
کاری که برادلی خیلی دوست داشت این بود که روی تختش بالا و پایین بپره. مادر همیشه به اون می‌گفت: «برادلی روی تخت نپر. یک بار پرت می‌شی و می‌افتی روی چیزی و آسیب می‌بینی.» اما برادلی اصلاً به حرف‌...
پیشی تازه، قصه صوتی
مقاله
مامان برای بریجت یک گربه خرید. – «اسم پیشی، ملوسکه و خیلی بازیگوشه. اگر چه خوشش نمیاد، باید اون رو هفته‌ای یک بار بشویی، و هر روز صبح باید بهش غذا بدی.» بریجت گفت: «باشه… باشه….» مامان به...
جشن تولد، قصه صوتی
مقاله
ابیگل، ورونیکا و ناتالی به جشن تولد دوست‌شون کاتارین رفته بودند.اون‌ها با هم بازی کردند و کیک و بستنی خوردند. وقتی کاتارین هدیه‌های تولدش رو باز کرد، همهٔ روبان‌های هدیه‌ها رو به موهاش بست....
بچه گربه روی درخت، قصه صوتی
مقاله
رایلی دوست داشت گربه‌ها رو دنبال کنه. توی خونهٔ اون‌ها چهار تا گربه بود و رایلی همیشه دنبالشون می‌دوید و سعی می‌کرد دُمشون رو بکشه. مادر رایلی می‌گفت: «بسه دیگه رایلی، این کار رو نکن! با این کار...
رختخواب شلوغ، قصه صوتی
مقاله
جولی، پنج برادر و دو خواهر داشت. جولی خواهر و برادرهاش را خیلی دوست داشت، اما یک مشکلی بود: اون‌ها همه در یک رختخواب می‌خوابیدن. هر شب بعد از این که جولی موهای خرمایی‌رنگ بلندش رو شونه می‌کرد و دندون...
اسباب‌‌بازی تازه، قصه صوتی
مقاله
تنها کاری که گارت می‌کرد، گریه کردن بود. از وقتی چشمش رو باز می‌کرد و از خواب بیدار می‌شد، تا وقتی که مادر اون رو دوباره می‌خوابوند، گریه می‌کرد. نه دلش درد می‌کرد و نه گوشش؛ گریه می‌کرد، چون چیزی...
 کی با من میاد ماهیگیری؟، قصه صوتی
مقاله
دونالد می‌خواست به ماهیگیری بره. از پدرش خواست تا باهاش بیاد، اما پدر خیلی کار داشت. از مادر خواست تا باهاش بیاد، ولی مادر ظرف‌ها رو می‌شست و کارهای دیگه‌ای هم داشت. برادر و خواهر هم که نداشت. با...
متن داستان و شعر خروس زری پیرهن پری احمد شاملو
مقاله
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود. یک گربه بود و یک طُرقه بود و یک خروس خوشگل و چاق و چله که ته جنگل، تو یک کلبه چوبی سه تایی با هم زندگی می‌کردند. گربه پالتو پوستی داشت. طرقه هم تن خودش یک...
 یکی از روزهای مامان عنکبوت، قصه صوتی
مقاله
مامان عنکبوت، رنگ سیاهی داشت و به تازگی شوهرش را از دست داده بود و حالا چهار بچه‌اش را تماشا می‌کرد. اون همهٔ چیزهایی را که یک مامان عنکبوت باید به بچه‌هاش بیاموزه،‏ به اون‌ها یاد داده بود: این که...
چهل تیکه، قصه صوتی
مقاله
اسباب‌بازی که گریگوری بیشتر از همه دوست داشت، یک زرافهٔ پارچه‌ای بود به اسم «چهل‌تیکه». هر جا که می‌رفت، چهل‌تیکه رو با خودش می‌برد. اگر گریگوری و خانواده‌اش برای خوردن غذا به غذاخوری شیک می‌رفتند،...
فُک گرسنه، قصه صوتی
مقاله
در دوردست شمال، جایی که باد، نفس یخ‌آلودش رو بر زمین می‌دمید، پسر کوچکی به نام کیمو زندگی می‌کرد. اون و خونواده‌اش در یک ایگلو زندگی می‌کردن که از قطعات بریده‌شدهٔ برف یخ‌زده ساخته شده بود. اون‌ها...
ویولت گل‌گلی، قصه صوتی
مقاله
گونه‌های ویولت سرخ می‌شد. وقتی که کسی در بارهٔ چشم‌ها، لبخند، یا لپ‌های گوشتالود ویولت به او چیزی می‌گفت، سرخ می‌شد. گونه‌هاش مثل آتش، گل می‌انداخت و مژه‌هاش می‌لرزید. مامان ویولت برای اون یک...
لبخند نهنگ، قصه صوتی
مقاله
زیردریایی توی آب پایین و پایین و پایین‌تر رفت… اون قدر پایین که رنگ آب، آبی تیره شده بود… نزدیک به رنگ سیاه. سارا و چاد از پنجرهٔ زیردریایی بیرون رو نگاه کردند. سارا گفت: «بابا من که هیچی نمی‌تونم...
قصه‌‌ی ننه گلاب
مقاله
‏‎یک روز صبح، وقتی ننه‌ گلاب از خواب بیدار شد،‌ دید دنیا خیلی کثیف شده است. چادرش را بست به کمرش و آمد کنار حوض مرمرش. دنیا را برداشت، انداخت توی طشت. یک قالب صابون، یک کمی آب، چنگ و چنگ و چنگ،...

پرسش و پاسخ