فانتزی در ادبیات کودکان
اثری ماندگار در زمینه نظریه پردازی ادبیات کودکان
چرا ادبیات؟ چرا خواندن ادبیات؟ خواندن متنهای ادبی یا دیدن تولیدات دیگری که از ادبیات بهره میبرند، مانند فیلمها، چه کاربردی برای ما دارد؟ ما چگونه به دنیا نگاه میکنیم؟ با چه ابزاری؟ نگاه ما مستقیم است و بیواسطه یا همه داریم از واسطهها بهره میبریم؟
هر متن ادبی، داستان، شعر و سایر تولیدات، شیوهای برای نگریستن به جهان است، تجربهای از زیستن است. با خواندن ادبیات، دانش زبانی، فکری و حتی دانش عمومی ما ارتقا مییابد. ادبیات، شیوهی سخن گفتن، دیدن و رفتار ما را تغییر میدهد. کنش و واکنش ما را در جامعه تغییر میدهد. تعریف ما را از دنیا و پیرامونمان و حتی خودمان را تغییر میدهد.
اگر ادبیات چنین ویژگیهایی دارد، چگونه باید خود ادبیات را شناخت؟ بهطورکلی برای شناخت ادبیات باید به سراغ نظریههای ادبی یا کتابهای نظری که در اینباره تدوین میشود، رفت. بدون شناخت نظریه ادبی و کتابهای نظری در این حوزه عمق لایههای ادبی برای ما آشکار نمیشود.
با خواندن نظریههای ادبی، ابعاد گونههای ادبی برای ما روشنتر میشود. برای مثال در دنیای امروز و در کشورهایی که به ادبیات کودکان بها میدهند، روزی نیست که کتابی در این حوزه منتشر نشود که درباره ماهیت و ساختار ادبیات کودکان نظریههای تازهای پیش پای مخاطبان نگذارند. این مخاطبان گاهی کتابداران کودک هستند، گاهی استادان و دانشجویان و گاهی نویسندگان و پدیدآورندگان و بسیاری از کسانی که به حوزه ادبیات کودکان علاقه دارند. اکنون میتوان این پرسش را مطرح کرد که چرا باید زحمت خواندن و مهمتر از آن، آموختن نظریهها را در حوزه ادبیات کودکان به خودمان بدهیم؟ آیا این مفاهیم مانع برداشتهای طبیعی و شخصی ما از ساختار و گونههای ادبیات کودکان نمیشوند؟
لیس تایسن در مقدمهی کتاب «نظریههای نقد ادبی معاصر» پرسشهایی را دربارهی چرایی خواندن نظریه و کاربردش طرح میکند. او میپرسد ما چگونه میتوانیم به شکلی کاربردی و ملموس از شناخت نظریه ادبی سود ببریم؟
از نگاه او، هر نظریه دریچهای است: «دریچه را که عوض کنیم هم نگاه و هم نگرنده را عوض کردهایم.... نظریه میتواند به ما کمک کند که یاد بگیریم خود و دنیایمان را به شکلی نو بنگریم، به شکلی که بر نحوهی آموزش فرزندانمان چه در مقام پدر و مادر و چه در مقام معلم، بر نحوه نگرش ما به تلویزیون بر نحوه رفتارمان به عنوان مصرف کننده بر نحوه واکنش ما به دیگرانی که در موضوعات اجتماعی و مذهبی و سیاسی با ما هم عقیده نیستند و بالاخره بر نحوه تشخیص و برخورد ما با انگیزهها هراسها و امیال خودمان تاثیر بگذارد و اگر معتقد باشیم که فرآوردههای انسانی نه فقط ادبیات بلکه مثلا فیلم موسیقی هنر علم فناوری و معماری ثمرات تجربه بشر هستند و در نتیحه بازتاب امیال و تضادها و قابلیتهای او در این صورت میتوانیم طریقه تفسیر کردن این فرآوردهها را بیاموزیم تا مطالب ارزشمندی را درباره نوع بشر آموخته باشیم نظریه میتواند تواناییمان برای تفکر منطقی و خلاقانه و روشن بینانه را بیشتر کند.» (تایسن، 1388)
در ایران اما نظریه و نظریه پردازی در ادبیات کودکان بسیار دریچه محدودی دارد، علت چیست؟ علت اصلی آن است که نظریههای ادبی در کشورهای پیشرفته در نظام دانشگاهی تولید میشود و به ندرت این نظریهها بیرون از این حوزه تولید شده است. اکنون بیش از ده سال است که ادبیات کودکان در ایران رشتهای دانشگاهی شده است، بسیاری از کسان چون من در این رشته دانشآموخته شدهاند. از ابتدای راهاندازی این رشته، هرساله دانشگاههایی این رشته را به رشتههای تحصیلات تکمیلی خود افزودهاند اما این رشد کمی با رشد کیفی همراه نبوده است. واحدهای درسی در این رشته، فاقد استادانی است که در رشتهای که آموزش میدهند تبحر و دانش گسترده داشته باشند. همه از استاد تا دانشجو به نوعی تجربهورزی میکنند. منابعی که به زبان فارسی وجود دارد، محدود است و البته گاهی این منابع محدود به آسانی در دسترس قرار نمیگیرد. از آن جمله، کتابی که گروهی از فعالان ادبیات کودکان در دهه 1380 به نام «از روزن چشم کودک: شناخت ادبیات کودکان؛ گونهها و کاربردها» ترجمه کرده بودند و در پایان همان دهه دیگر به سختی پیدا میشد. این منبع که در جای خود هم بسیار جامع است و هم خیلی خوب ترجمه شده میتواند پاسخ بسیاری از پرسشهای دانشجویان را بدهد، اما باز هم کافی نیست.
چند کتاب دیگر هم هستند که میان دانشجو و غیر دانشجو بسیار مورد توجه قرار گرفتهاند. یکی از آنها «فانتزی در ادبیات کودکان» نوشته محمدهادی محمدی است، که در کنار «روششناسی نقد ادبیات کودکان» دوگانهای متمایز را در فضای فقیر ادبیات کودکان ایران از منظر نظریهپردازی به وجود آوردهاند. کتابهایی که با خواندن آن شوقی گسترده در دل هر کسی که میخواهد در این رشته تحقیق کند یا با نظریهها آشنا شود، به وجود میآورد. تفاوت این دو کتاب هم با آثار ترجمهای که پس از این دوره منتشر میشدند، در آن است که هر دو تالیف کسی است که خود جدای از پرداخت به نظریهها در ادبیات کودکان، نویسنده است. هر دو کتاب نشان میدهد آن چه که نویسنده گفته، خود بهگونه ی تجربه و درک کرده است. هردوی این کتابها که به فاصله یک سال در سالهای 1377 و 1378 انتشار یافتند، و پژوهش برگزیده سال شدند. هر دو کتاب اگرچه به گفته نویسنده سالها است که در پیچ بازنویسی دوباره گیر افتادهاند، دارای منابع دست اول برای پژوهش در اختیار پژوهشگران و دانشجویان و دیگر علاقهمندان قرار میدهد.
«فانتزی در ادبیات کودکان» آن گونه که نویسنده در مصاحبههای خود گفته است، در کتابخانه مونیخ با بورسی که در این دوره به او تعلق گرفت، کامل شد. آخرین منابعی که تا آن زمان در این حوزه وجود داشت بررسی شده و نتیجه آن کتابی است که هر بخش آن میتواند یاریگر کسانی باشد که مستقیم یا غیرمستقیم درگیر پژوهش فانتزی میشوند.
بدون شک جدای از چند مقاله کوتاه درباره فانتزی، کار گستردهای تا همین زمان در ایران انجام نشده است که تالیف باشد و چنین فراخ و غنی بتواند ادبیات فانتزی و سیر آن را در جهان و البته ایران به مخاطبان بشناساند. نکتهی دیگر دربارهی این کتاب این است که نویسنده در سنین جوانی توانسته چنین اثری پخته و جامع را بنویسند. اثری با ساختاری قوی و منابع مطالعاتی ارزشمند که فانتزی و کارکردهای آن را با نقدهای کاربردی همراه کرده و همین کار چنان موثر است که خواننده را در هر نقد به عمق تعریفهایی میبرد که در فصلهای نظری این کار خوانده است.
پس از گذشت بیش از دو دهه از انتشار « فانتزی در ادبیات کودکان » همه آن ها که در حوزه ادبیات کودکان در ایران تحقیق و پژوهش کرده یا در این رشته از دانشگاه فارغ التحصیل شدهاند، اگر به نویسنده این کتاب دسترسی داشته باشند، همچنان این پرسش را از او دارند که چه زمانی ویرایش تازه این اثر آن چنان که نویسنده بارها از آن گفته است، منتشر میشود. علت این تاخیر هر چه که باشد، اما دست به دست شدن این کتاب، گشتن برای رسیدن به آن که پس از انتشار چاپ اول نایاب شد، یکی از مشغلههای همه دانشجویان و بعد کسانی بوده که در حوزه ادبیات کودکان کار کردهاند. این کتاب و البته آثار دیگر نظری و تاریخی از این نویسنده و همکاران او مانند مجموعه تاریخ ادبیات کودکان ایران در تحول و شناساندن ادبیات کودکان به همگان نقش گستردهای داشته است. چرا چنین کتابهای مرجعی در ایران دیر به دیر تولید میشوند، وقتی که هم تولید شدند، گاهی با ناباوری آن کسانی که در این حوزه یا حوزههای مشابه کار میکنند از آن بیخبر میمانند؟ و چرا خواندن کتاب «فانتزی در ادبیات کودکان» برای هر خواننده، نویسنده، منتقد و حتی فیلمساز و هنرمند لازم است؟ چه کاربردی برای هر یک از ما دارد؟ و چگونه میتوان از آن بهره برد؟
لازمهی هر کتاب نقدی این است که بتواند به درستی مسئله را در ذهن خوانندهاش طرح کند، راههای شناخت آن را نشان دهد، کابردش را روشن کند و در پایان با تحلیل متن یا متنهایی، کارکردهایاش را نشان دهد. «فانتزی در ادبیات کودکان» چنین است. برای همین در همان فصل اول به معرفی تخیل و فانتزی میپردازد و تخیل را مسئلهی زندگی انسان میداند، محصول ذهن انسان:
«تخیل محصول ذهن انسانی است... انسان با استفاده از نیروی تخیل توانسته است ناتواناییهای خود را در برابر طبیعت جبران کند. هر تغییری در پیرامون زندگی انسان، چه از جنبه مادی و چه از جنبه معنوی در بطن خود حاصل نیروی تخیل است.» تخیل زبان ماست: «اگر خردورزی زبان رابطه ما با طبیعت است، تخیل زبان رابطه ما خودمان است.» انسان با زبان خرد با طبیعت ارتباط می گیرد و با زبان تخیل با خودش. برای همین شناخت و درک این زبان مهم است. خرد به انسان می آموزد که چگونه بر طبیعت غلبه کند و تخیل چگونگی تاب آوردن را به انسان نشان می دهد و انسان در این نبرد دایمی، با قوه تخیل همواره پیروز است و جهان دلخواه خود را میسازد: «در تخیل طبیعت به درون انسان می آید و در خردورزی انسان به درون طبیعت می رود.»
سپس کتاب این پرسش را مطرح میکند که تخیل در انسان چیست و چگونه رخ میدهد؟ : «ماده اصلی تخیل تصویرهای ذهنی است. انسان با نیروی تصویرها و بازیابی و جابه جایی و تغییر در آن ها تخیل می کند... تخیل بازی آگاهانه یا برآمده از ناخودآگاهی با تصویرهای ذهنی است...»
«فانتزی در ادبیات کودکان» با چنین تعریفهایی از ماهیت و کارکردهای تخیل شروع میشود و در هر فصل خواننده را به درون دنیای فانتزی و ابعاد گسترده آن میبرد: «انسان جهان را به دو نوع در مسیر اهداف و آرزوها و آمالها خودش تغییر میدهد و بازسازی و نوسازی میكند، اول به طریق واقعی كه تاریخ گواهی میدهد و بعد چون واقعیت او را به گوشهای میراند و اجازه نمیدهد كه دنیاهایی آن طور كه میطلبد و دوست دارد بسازد، به فانتزیها پناه میبرد و دنیایی مطابق میلاش اما در محدوده تخیل و رویاها میسازد.»
کتاب در فصل دوم به کیفیت و الگوهای تخیل در فانتزی میپردازد و با این پرسش آغاز میکند که كرانهی تخیل در فانتزیها از كجا شروع و به كجا محدود میشود؟: «دریافت انسان از كرانههای حقیقت كه بازتاب واقعیت در ذهن است، نسبی است... همه انسانها درک یكسانی از این واقعیت ندارند، تلاش فیلسوفان مادی برای تبیین كرانههای واقعیت و مرزبندی قاطع با فراواقعیت همه در چارچوب شناخت مرزهای حقیقت میگنجد... تخیل الزاماً به موضوع فراواقعیت نمیپردازد... بلکه از طبیعیتری پدیدهها شروع میكند و تا شگفتترین آنها را دربر میگیرد. به قول تالكین ادبیات تخیلی فرار به واقعیت است، نه فرار از آن.»
یکی از نکات مهم کتاب این است که با آوردن نمونههایی از شاهکارهای ادبیات فانتاستیک جهان در هر فصل، ابعاد مسئلهی طرح شده در آن فصل را بهخوبی نشان میدهد. این نمونههای داستانی، در بخشهای میانی هر فصل هم آورده شده تا خواننده به خوبی موضوع را فراگیرد.
در فصل سوم، کتاب پیشینه و پیدایش فانتزی را بررسی میکند: «فانتزیها ادامه شیوه و اسلوب افسانهنویسی بودند در دنیایی كه قواعد خاصی برای خودش پی میریخت. فانتزی بیش از هر چیز نوعی واكنش در قالب هنر است به انسانی كه خِرَدگرایی را برترین و بالاترین شعار خود میداند. وقتی كه دنیای عقلی به باورهای انسانی یورش میآورد، ضد حمله آن در قالب فانتزیها شكل میگیرد...فانتزیها این امكان را برای انسان فراهم میكنند كه بار دیگر در قالبهای امروزی كهنترین الگوهای اندیشه بشری را درك كنند.»
در فصل چهارم اصول و کارکردهای فانتزی را بررسی میکند:«كاركرد در فانتزی روی انگیزه اصلی و یا جهت اصلی داستان متمركز است. منظور از كاركرد، كاركرد علت غایی است كه مؤلف بر مبنای آن داستانش را شكل میدهد... فانتزی فرار از واقعیت نیست، رفتن درون واقعیتی است كه ظاهراً دیده نمیشود، اما با تمام علائم ما را به ذهن خود دعوت میكند. فانتزی گونه مناسبی برای بیان مشكلات جهان امروزه به زبان نمادین است و یا به زبان دیگر با گسترش فرهنگ عقلی، نیاز است كه فرهنگ تخیلی نیز گسترش یابد تا تعادل روانی انسان به هم نریزد.»
در فصل پنجم به گونههای داستان فانتاستیک میپردازد و فانتزیها را براساس بنمایه، درونمایه، موضوع و روش طبقه بندی میکند مانند فانتزی واقعنما، فانتزی واقعگرا، فانتزی تمثیلی، فانتزی علمی ـ تخیلی، فانتزی روانشناختی تا فانتزی فلسفی و گونههای دیگر.
در فصل ششم به طرحشناسی داستانهای فانتاستیک میپردازد، در فصل هفتم کنششناسی داستانهای فانتاستیک را بررسی میکند، در فصل هشتم نگاهی میکند به نشانهشناسی از منظر داستانهای فانتزی، در فصل نهم شخصیت و موجودات فانتزی را بررسی میکند و در فصل دهم، بنمایه درونمایه و موضوع داستانهای فانتاستیک.
بخش دوم کتاب، یک کارگاه و تمرین است! در کنار نمونه داستانهایی که در فصلها و میانهی فصلها در بخش اول آمده تا خواننده بحث را بهتر فراگیرد، کتاب در بخش دوم، گامی پیشتر گذاشته است. به این معنا که، اگر خوانندهای در بخش اول فانتزی و کارکردها و کاربردها و اصولاش را خوانده و فراگرفته باشد، حالا با خواندن بخش دوم و همراهی با این کارگاه میتواند کاربرد هرآنچه را خوانده است، ببیند و تمرین کند. از این منظر کتاب «فانتزی در ادبیات کودکان» کلاس درسی برای هر دانشجو و علاقهمند به فانتزی است.
در این بخش، سه داستان فانتاستیک از سه منظر بررسی و واکاوی میشود:
- تحلیل تخیل شناختی «داستان بی پایان» از میشل انده
- تحلیل ژرف ساختی «جادوگر» از رولد دال
- تحلیل طرح شناختی »تیستوی سبزانگشتی» .................
- تحلیل تفسیری روانشناختی «من و خارپشت و عروسکم» .................
چرا با گذشت بیش از دو دهه، از انتشار این اثر، همچنان به آن نیازمندیم؟ به نظر من راز ماندگاری این اثر در نقدهایی است که نویسنده در بخش دوم کتاب خود آورده است. نقدهایی روشمند که تنها نشان دانش نویسنده نیست، بلکه نشان از کاربردی کردن فانتزی یا شیوه نقد داستانهای فانتزی است که با تسلط کامل انجام میدهد و میتواند برای همه دست اندرکاران ادبیات کودکان سودمند باشد.
برای من که تجربه سالها کار با این اثر و بهره بردن از آن را داشتهام باید بگویم، «فانتزی در ادبیات کودکان» تنها یک کتاب نظری صرف نیست، بلکه دریچهای برای دیدن دنیا با عینک فانتزی یا دیدن دنیا با چشم فانتزی است بدون سپر واقعیت! هر خوانندهای با هر گرایش علمی و تحصیلی و با هر سطحی از دانش، مطلبی برای آموختن در این کتاب خواهد یافت. بیشک پس از خواندن این کتاب، درک و نگاه ما به معنا و مفهوم فانتزی تغییر خواهد کرد. خواندن این کتاب و مشارکت در بحثهای آن را به همه پیشنهاد میدهم!