«شعر کودک در ایران» عنوان کتابی است که محمود کیانوش، شاعر، نویسنده و پژوهشگر ایرانی در آن به بررسی وضعیت شعر کودک در ایران پرداخته و ضمن بیان دیدگاه انتقادی خود، مانیفستی برای شعر کودک ایران پدید آورده است. این کتاب برای اولین بار در سال ۱۳۵۲ در ایران انتشار یافته است. کیانوش این کتاب را به لیلی آهی، پروین دولت آبادی، توران میرهادی و خادمان ادبیات کودک در ایران تقدیم کرده است. چاپ سوم این کتاب از سوی نشر آگاه در ۳۵بخش صورتبندی شده و در زمستان سال ۱۳۷۹ در ۱۳۴ صفحه منتشر شده است.
کیانوش شناخت شعر کودک را جزیی از شناخت دنیای کودک میداند: «اگر شعر کودک جزئی از اجزای جهان کودک باشد، پیش از بحث درباره این جز، به جهان کودک باید نگریست که مجموعهای است از اجزا، ساخته از اجزا، اما با خصوصیاتی که دیگر همان خصوصیات اجزا نیست، خصوصیات مجموعه است و چیزی که این مجموعه را ممکن میدارد موجودیت کودک است.«
این جملهها سرآغاز کتاب «شعر کودک در ایران» نوشتهی «محمود کیانوش» است. کتابی که نه فقط یک کتاب، که در واقع مانیفست شعر کودک ایران است. هر آنچه در این کتاب پیرامون شعر کودک آمده خلاف تمام آنچه است که در شعر کودک در خلال سالهای دههی پنجاه در ایران جریان داشته است. در آن دهه شعر کودک هنوز از زاویهی دید بزرگسالان نوشته میشد و زیر سیطرهی ادبیات تعلیمی محض، سعی داشت از طریق پند و اندرز و نصیحت، کودکان را به شکلی دیوانهوار برای جهان بزرگسالی با عجله و شتابی خالی از هر نوع منطق تئوریک آماده کند. کیانوش در شعر کودک در ایران سعی کرده تا پیکربندی جدیدی از شعر کودک ارائه دهد. پیکربندی تازهای که درآن بزرگسال و تفکر خود بزرگبینی و خود مرکزبینی او کمتر سیطره داشته و در عوض خود کودک حضور ذهنی و عینی داشته باشد. او در در کتاب حاضر در پی طرحریزی تئوری جدیدی از شعر کودک بوده، تا نوعی از شعر پا به عرصهی حضور بگذارد که حکایت از جغرافیای ذهنی خود کودک داشته باشد. شعری که در آن شاعر نه از دریچهای کهن، که از روزن چشم کودک به جهان نگاه کند و دغدغهاش از جنس خود کودک باشد. او در این کتاب بر این باور است که هیچ شعری نمیتواند شعر کودک تلقی شود و بیواسطه پا به جهان او بگذارد، مگر آنکه همواره از جنبهٔ تفکر، اندیشه، تخیل و احساس، سعی در کشف، پرورش و گسترش تخیل و شهود فلسفی او داشته باشد، او بر این اندیشه هم پافشاری میکند که چنین شعری، نه از طریق بیان مستقیم و غیرخلاقانهی مجموعهای پند و اندرز، که باید در قالب تصویرسازی های خلاقانهی ذهنی غیرمستقیم به عرصهٔ ظهور برساند. تا از این راه بخشی از کودکی دزدیده شدهی کودکان از سوی بزرگسالان و شعر حقیقی کودک را به متن ذهن و زبان او بازگرداند.
پیوند شعر و بازی از نگاه کیانوش
کیانوش در شعر کودک در ایران بر این باور است که، ادبیات باید همواره طبیعت ذهن و زبان و زندگی کودک را حفظ کرده، و هیچ کدام از این جنبههای ارزشمند را به مولفههای جهان بزرگسال آلوده نسازد. چرا که دستاورد چنین برخوردی تولید نسلی از کودکان مصنوعی است که زندگی آنها از وزن طبیعی و ذاتیاش برخودار نخواهد بود. کودکانی که به جای آنکه از طریق شعری مناسب، سرچشمهی حقیقی تفکر شادی آفرین باشند، منابعی از معلومات سطحی پیرامون انسان و موجودات دیگراند که هیچگاه در هیچ بزنگاهی از زندگی قابل استفاده نیستند.
او با تاکید بر عنصر بازی به عنوان یکی از مهمترین عناصری که ذهن و زبان کودک را ساختارمند میکند و در نهایت بیمعنایی به زندگی او معنا خواهد بخشید عنوان میکند که شعر کودک نباید با حذف ماهیت و کارکرد معجزهآسای بازی در کلام، در پی خلق معانی پیچیدهای باشد که از دغدغههای یک ذهن بزرگسال ریشه گرفته و فهمش برای کودک میسر نبوده و فهم او را به ذهنیت یک انسان بزرگسال وابسته کند. چرا که کودک از طریق بازی به جهان خود معنا خواهد بخشید و زندگی بدون بازی برای او فاقد معنایی درخور و شایسته است. بر همین اساس کیانوش در شعر کودک به بعد بازی بیشتر از معنا اهمیت داده است.
کیانوش و قیام بر شعرهایی که پند و اندرز میدهند
به باور کیانوش کودکان در اشعار فاقد معنا هم جهان خود را خواهند ساخت و آنچه به ساخت این معنا یاری میرساند عناصری مانند موسیقی و ریتم و وزن است که هر سه فاقد جنبهی پند و نصیحت و پیامی اخلاقی است. در واقع او با این عبارات علیه جهان شعری به پا میخیزد که بازی، موسیقی و وزن طبیعی را قربانی پند و اندرز کرده است تا از کودک، نه انسانی طبیعی و دارای تخیل سرشار، که موجودی شبه متفکر فاقد خلاقیت بسازد. کیانوش از وزن به عنوان ذات طبیعت و هستی یاد میکند. او بر این باور است که هستی در تمام اجزاء و ابعاد و با تمام اجزایش از شکلی از ریتم درونزاد برخوردار است که این ریتم، منظم و وابسته به تکراری طبیعی است و شباهتی به اندیشههای انسان متمدن ندارد که به قول او، آشفته و فاقد انتظام شهودی و منطقی است. او بر اساس چنین انگارهای عنوان میکند که کودک در شعر نه به دنبال فهم معانی تودرتو که در پی لذت از چنین ریتم و وزنی است تا در سایهی آن ذهن و زبانش را به حرکت وادارد و در نهایت، جهان واقعی به دور از تصنع خود را زمزمه کند و سرانجام آواز بخواند.
کیانوش با تاکید بر این حقیقت که تخیل سرچشمهٔ شعر است، عنوان میکند:«ابهام سرچشمهی تخیل است و آشکاری سرچشمهی تفکر. انسان نخستین هم، چون کودک تخیل بیشتری دارد تا تفکر. زیرا که در زندگی او ابهام بیشتر بود تا آشکاری«
او با اشاره به بازی نقشها توسط کودکان بر این مسالهٔ روانشناختی صحه میگذارد که بر خلاف برخی نظریهها پیرامون بازی کودکان، کودکان در بازیهایشان حتا آن هنگام که در نقش یک بزرگسال حضور مییابند، نه در پی تمرین نقشهای بزرگسالی با هدف آمادهسازی خود برای ایفای چنین نقشی در زمان مقرر که به دنبال گسترش و تقویت تخیل خود است و در این راه از ایهام و معما کمک میگیرد.
با توجه به چنین اندیشهای واضح است که کیانوش سعی داشته تا بنیانگذار شعری باشد که از جهان برای کودکان معمایی لبریز ابهام و ایهام خلق کند، تا خودش بر اساس قدرت تخیلاش به کشف این معما بپردازد و از این راه، بر هرگونه ابهامی پیروز شود و قدرت ادراکش را از هستی گسترش دهد و پا به جهان پر از رمز و راز افسانه بگذرد. چرا که از نظر کیانوش کودک، انسانی شیفتهٔ افسون و موجودی خالق افسانه است. زیرا افسانهها با آرزوها پیوندی نزدیک و ناگسستنی دارند و شعر کودک نه تنها باید در پی استحکام بخشیدن به این پیوند باشد بلکه نباید هیچگاه این پیوند را دچار اختلال سازد.
کیانوش و نقد شیوه تربیتی کودک از نگاه سعدی
کیانوش شعر کودک در ایران را برآیند ساختار اجتماعی ایران میداند و بر این باور است که در این نظام، کودک و هر آنچه به جهان او ارتباط ماهوی دارد نه اصل، که فرع زندگی است. او این امر را نتیجهی فقدان تفکر خلاق و سازنده و غلبهی عاطفه در ادیبان راهبر در تعلیم و تربیت میداند که کودک را سعدیوار به فطرت بد متهم کردهاند و او را چونان چوبتری تعریف کردهاند که باید در کودکی، نه آنگونه که طبیعتش اقتضا میکند بلکه به نحوی که جامعه میخواهد خم کرد و شکل دلخواه را به او داد.
به باور او دستاورد چنین وضعیت تراژیکی، نه خلق که تولید شعری بحران ساز است که در عوض آنکه علیه چنین دیدگاهی بشورد، خود در آن استحاله پیدا کرده و قدم در راه تقویتش میگذارد. او حجم عظیم اشعاری که کودکان را از متن هستی به حاشیه رانده و با حذف تخیل و بازی از زندگی او سعی در تأدیب او دارند سند چنین ادعایی میداند.
او چنین شعری را آینهٔ نامناسب هستی خطاب میکند که کودک هیچگاه در آن به تماشای خود و هستی نمینشیند و نه تنها نخواهد توانست پا به ذهن کودک بگذارد و در زبان او جاری شود که شکست خود را حتمی ساخته است. او دلیل اصلی چنین شکستی را پشت کردن به نیاز واقعی کودک و اصرار بر خلق معانی دور از ذهن او میداند.
کیانوش و نگاه به وضعیت شعر و شاعران کودک پیش از خود
کیانوش با استناد به چنین دیدگاهی، در این کتاب علیه جریان موجود در شعر کودک موضع میگیرد و با انتقاد از عباس یمینی شریف و هم نسلانش، شعر آنها را از دایرهٔ شمول شعر کودک خارج میکند و اشعارشان را مانند یک آگهی منظوم تبلیغاتی، فاقد ویژگیهای اساسی و بنیادین شعر کودک دانسته و مطرح شدنشان در عرصهی شعر کودک را به دلیل خالی بودن میدان موجود میداند. او در نهایت با چنین جبههگیریای، فقدان چهرههای اثرگذار و وضعیت تراژیک شعر کودک در ایران را برجسته میسازد و تاکید میکند، شعر کودک اگر از جوهر شعری برخوردار نباشد نمیتواند پا به جهان شعر حقیقی و دنیای کودکان بگذارد.
کیانوش در این کتاب هم چنین با انتقاد از نظام تعلیم و تربیت رسمی ایران و به تبع آن کتابهای درسی، عنوان میکند که کتابهای درسی به دلیل آنکه تنها به آموزش خواندن و نوشتن به کودکان اکتفا کرده و ذهن آنها را پر از دستورات اخلاقی و آگاهی سطحی از چند و چون طبیعت و انسان کردهاند کودکان را با تخیل پردازی بیگانه ساخته و توان خلاقیت را از آنها سلب کردهاند. او بر این باور است که شعر کودک در کتابهای درسی به جایگاه شایسته و درخور خود نرسیده و به شکلی ناساختارمند ارائه شده است. او فقدان تفکر سیستماتیک در نظام تعلیم و تربیت را دلیل اصلی چنین وضعیتی اسفبار و اسفناکی دانسته و عنوان میکند ادبیات و به تبع آن شعر کودک در چنین نظامی نمیتواند به تعریف درستی دست یابد. کیانوش شعر کودک در کتابهای درسی را به مادهی سولفات دوسودی تشبیه میکند که وزن و قافیه را مانند قشر شیرینی رنگی بر سطح آن کشیدهاند تا برای کودک خوشمزه جلوه کند. اگر چه در نهایت هم ذهن و هم زبان او را مسموم خواهد کرد. او عنوان میکند که گردانندگان چرخ تعلیم و تربیت باید اجازه دهند تا شعر کودک مسیر حقیقی خود را بپیماید و اخلاق و تربیت را نه از شعر کودک، که از محیط زندگیاش آغاز کنند چرا که کودک، موجود پاک و معصومی است که نه از روی آزادی و انتخاب که تنها از سر ناچاری و اجبار پا به دنیای لبریز پلیدی و نکبت بزرگسالان گذاشته است.
کیانوش در این کتاب علیه کتابهای غیردرسی هم شوریده و وضعیت اغلب آنها را تراژیک تلقی کرده است. او با تقسیمبندی جریان بازنویسی ادبیات عامیانه که به شکل کتابهای غیردرسی به کودکان و نوجوانان عرضه شده است در نهایت به این نتیجه رسیده است که هر سه دسته، چه آنها که ادبیات عامیانه را عیناً تنظیم کرده، چه آنها که بر اساس سلیقهی خود تغییراتی در آنها پدید میآورند و چه آنها که بر اساس ساختار شعر عامیانه، خود آثاری را پدید آورداند به شکل موفقی عمل نکرده و چون ویژگیهای شعر عامیانه را به ویژه از بعد شعریت درنیافتهاند نتوانستهاند آثاری قابل دفاع برای کودکان خلق کنند. اگر چه عنوان میکند که از میان تمام آنها تنها احمد شاملو در پریا توانسته است با درنظرگرفتن ویژگیهای بنیادین شعر عامیانه و استفادهی خلاقانه از این ویژگیها در خلق پریا به شکل موفقی عمل کند و اثارش با استقبال کودکان روبرو شود.
او در ادامه به تعاریفی متفاوت از شعر از دیدگاه کسانی مانند ویلیام وردزورث، ادگار آلن پو، رابرت فراست و دیگران اشاره کرده و به عناصری که در خلق یک شعر دخیل هستند مثل قافیه، وزن، صنایع بدیعی و... پرداخته و در نهایت عنوان کرده که با توجه به این تعاریف بسیاری از آثاری که به عنوان شعر به جامعه عرضه شده است شعر نبوده و فاقد جوهریت شعری بوده و خود کوشیده است در شعرهایی که برای کودکان سروده است از مجموعهای از اصولی که در کتاب شعر کودک در ایران به آنها پرداخته است مانند: وزن، موسیقی، تکرار، قافیه، تنوع اوزان عروضی، جناس و... پیروی کند تا بلکه بتواند شعری برای کودکان بسراید که توسط آنها مورد پذیرش قرار گیرد و پا به جهان آنها بگذارد.
کیانوش، محمود (۱۳۷۹). شعر کودک در ایران. چاپ سوم. ۱۳۷۹. تهران: مرکز