لارنس کُلبرک، روانشناس و شناخت شناس کودک و نوجوان که ادامه دهنده راه پیاژه در زمینه تفکر و رفتار اخلاقی در این گروه سنی بود، نظریه بسیار مهمی درباره تفاوت های تفکر اخلاقی و رفتار اخلاقی و پیوند ضروری میان این دو دارد که می تواند درس های آموزنده ای برای امروز جامعه ما داشته باشد.
تفکر اخلاقی آن چیزی است که ما از روا و ناروا یا کنش بد و خوب در ذهن داریم و سرشت آن را می شناسیم. اما رفتار اخلاقی، افزون بر این ویژگی ها، تعهد به انجام آنهاست. شاید دقیق ترین شاهین ترازوی اخلاق در جهان این آموزه باشد «آنچه که بر خود نمی پسندی، بر دیگران مپسند» یا به سخن دیگر «آنچه که بر خود روا نمی داری، بر دیگران روا مدار».
با کمال شرمندگی باید گفت که گسل میان تفکر اخلاقی و رفتار اخلاقی در جامعه ما هر روز که می گذرد، ژرف تر از پیش می شود و نشانه آن هم این است که آنچه بر خود روا نمی داریم، بر دیگران روا می داریم. نشانه های آن هم دارد از در و دیوار می بارد. استاد می داند دستبرد به مقاله های علمی دیگران بد و غیراخلاقی است و همواره آن را برای دانشجویانش موعظه کرده، اما اکنون خود انجام می دهد. دانشجو می داند که رونویسی از پایان نامه های دیگران عملی غیراخلاقی است، اما این کار را انجام می دهد. برخی از کارمندان می دانند که رشوه گرفتن نارواست، اما آن را انجام می دهند و به گفته رییس جمهور کم کم پدیده ناهنجار زیرمیزی دارد رومیزی می شود. این پدیده از فرهنگ شروع می شود و تا اجتماع یا ماست بندی و لبنیاتی می شود ردش را گرفت. کارخانه دار می داند که استفاده از روغن پالم در پرچرب کردن ماست یا شیر نارواست. خودش از این شیر و ماست نمی خورد، اما جامعه مصرف کننده را فرامی خواند که با پرداخت پول از آن بخورند. جامعه به گستردگی درگیر دروغ و از آن نکوهیده تر سوگند به دروغ شده است.
عوارض این رفتارها برای کودکان ما از هر پدیده ای زیان بارتر است. اگر کودکان بفهمند می توانند میان تفکر اخلاقی و رفتار اخلاقی فاصله بیندازند که تا همین جای کار هم فهمیده اند، چیزی نخواهد گذشت که سنگ روی سنگ بند نخواهد شد. به طور طبیعی کودکان از ما می آموزند که انجام کدام کار درست و کدام کار نادرست است. اگر برای نمونه به آنها بگوییم که آلودن شهر یعنی نابودی محیط زیست و بعد هنگامی که نوبت خودمان شد، شهر را با هر افزار و وسیله ای آلوده کنیم، کودکان در این باره چگونه باید داوری کنند؟ روشن است که کودکان تفکر و رفتار اخلاقی را بیش از همه در دو محیط یعنی خانواده و آموزشگاه می آموزند. در آموزشگاه نیز وضع از این بهتر نیست. آموزش و پرورش در برابر این وضعیت، درمانده است. ممکن است کارگزاران این نهاد بگویند چگونه. باید گفت با ترویج رفتارهای دوگانه، که کودکان و نوجوانان در خانه یا بیرون از مدرسه یک گونه رفتار می کنند و در مدرسه تظاهر به رفتار دیگری می کنند که به آن ایمان ندارند. این دوگانگی در رفتار همان گسل بزرگی است که بنیادهای اخلاقی جامعه را چون موریانه می خورد. بنابراین باید گفت در جامعه ای که شاهین ترازوی اخلاق آن کج افتاده، باید نگران سرنوشت و آینده کودکان بود. آیا بزرگ ترها و کارگزاران این نگرانی را حس یا لمس می کنند؟