در تفاوت معنا و تعریف روشنگر و روشنفکر آمده است: روشنگر، بیشتر به کنشگری اجتماعی و فرهنگی گرایش دارد، اما روشنفکر، بیشتر گرایش به نظریهپردازی و تولید فکر دارد. روشنفکر، اندیشه تولید میکند و روشنگر، اندیشه را به کنش تبدیل میکند. روشنفکران بیشتر خلوتنشین هستند و اگر هم نباشند با گروههای خاص که نزدیک به خودشان است، رفتوآمد دارند. اما روشنگران بیشتر با توده مردم از هر قشر و گروهی سروکله میزنند و میکوشند اندیشههای روشنفکرانه را به سطح جامعه ببرند. آثاری که از روشنفکران میماند، بیشتر در ریخت کتاب یا آثار هنری است. آثاری که از روشنگران میماند، سازههای فرهنگی و تمدنی است. هر جامعهای برای تحول و پیشرفت به روشنفکر و روشنگر نیاز دارد. کار روشنگران را روشنفکران نمیتوانند انجام دهند و کار روشنفکران را روشنگران.
کنشهای روشنگران حوزههای گوناگون جامعه را پوشش میدهد. همانگونه که ما ایرانیان از زمان مشروطه به بعد، دو گروه کنشگر داشتهایم؛ کسانی که در کار فرهنگ درگیر شدند و سازههای فرهنگی جامعه ایران را پیش بردند و گروه دیگر که محدوده کنشگریشان در سیاست ماند. گذشت بیش از صد سال از آن ماجرا به ما نشان میدهد روشنگران فرهنگی از روشنگران سیاسی کامیابتر بودند چون دستکم چرخهای جامعه خود را اندکاندک و با رنج فراوان پیش بردند. در ایران، روشنگر فراوان داریم، اما روشنگرانی که بتوان از قامت بلند آنها سخن گفت، چندان فراوان نیستند. میرزا حسن رشدیه و جبار باغچهبان دو نفر از اینها هستند. پس از آنها گروهی از روشنگران در آموزشوپرورش ایران پدیدار شدند که به چرخ آموزشوپرورش ایران اختر زدند و سبب درخشش آن شدند.
سخن از یک زوج است؛ یحیی مافی و معصومه سهراب. در کار فرهنگی و آموزشوپرورش، آنها چنان پیشرو و پیشگام بودند که به گفته یکی از دانشآموزان سابق مدرسه مهران که اکنون دندانپزشک است: مدرسه مهران، مدرسه نبود، نوعی تفکر و سیستم بود که مدرسه جزئی از آن بود و پایه و شالوده آن عشق و میل به آموزش در بانیان آن؛ یعنی، خانم و آقای مافی بودند.
این سخن گزاف نیست و هزاران دانشآموزی که نزدیک به ۳۰ سال از این مدرسه بهره بردهاند، به درستی آن گواهی میدهند. چه چیزی در اندیشه بنیانگذاران مدرسه مهران بود که آنها را از روند عمومی نظام آموزشوپرورش ایران متمایز میکرد؟ نخست اینکه معصومه سهراب و یحیی مافی برخلاف نگاه رایج آن زمان (۱۳۳۰)، کودک را موجودی خام و نادان فرض نمیکردند که باید با چوب معلم به راه راست هدایت شود. آنها همیشه این شعر نظیرینیشابوری را در سرلوحه کار خود داشتند: درس ادیب اگر بود زمزمه محبتی - جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را. بهراستی و بر پایه دادههایی که ما برای تدوین کتاب «زیستن برای روشنگری» گردآوردهایم، همه شاگردان سابق مدرسه مهران برخلاف جریان عمومی جامعه، فضای مدرسه را به فضای خانه ترجیح میدادند. چرا؟
زیرا این مدرسه، فقط جایی برای علمآموزی نبود. در این مدرسه آگاهی با لذت آمیخته شده بود. کودک شخصیت داشت و به سخن او گوش داده میشد، میان کادر آموزشی و دانشآموزان دیالوگ برقرار بود؛ آن هم در جامعهای که فقط صدای تکگویی شنیده میشد. در این مدرسه، هنر جایگاه برجستهای داشت. برنامه شاگردان مدرسه چنان پربار از همهچیزهایی که یک دانشآموز را به آگاهی و شور میرساند، انباشته شده بود که آنها برای بهرهبردن از همه این ظرفیتها مانند کتابخانه استثنایی مدرسه یا فضای کارهای هنری مانند نقاشی و موسیقی، زمان کم میآورند.
از همان هنگام که مدارسی مانند مهران راه افتادند، جریانی کمشمار در ساختار نظام دولتی براین باور بودند آموزشوپرورش یک امر مردمی است، نه یک اصل حاکمیتی، زیرا مردم بهتر میتوانند فرزندان خود را در بستری سالمتر و انسانیتر پرورش دهند. همین گروه راه را برای خلاقیتپروری در آموزشوپرورش ایران و در کنار آن در پایهگذاری کانون پرورش فکری با گسترش همین هدف باز کردند. افسوس که هدفهای این جریان ناکام و نافرجام ماند.
۹ بهمن سالروز درگذشت یحیی مافی است؛ مردی از همان تبار مردمی که روشنگر فرهنگی بودند و راه برونرفت جامعه را نه در کنشهای شتابآلوده سیاسی که به قول پائولو فریره، آموزشگر بزرگ برزیلی، در تبدیل کنش به اندیشه و اندیشه به کنش میدیدند. کنشی که از اندیشه برنیاید، خام است و اندیشهای که به کنش نرسد، بیفرجام. یحیی مافی و همسر و همراهش معصومه سهراب، برای روشنگری زیستند و در این راه فراوان کوشیدند. امید که راه آنها چراغ راه خانواده و همه همراهان باشد.