پیش از آنکه فردا برآید!
توران، دختر ایران تو بزرگی، نه برای این که مدرسه فرهاد را پایه گذاشتی، که الگوی مدرسههای پیشرو و خلاق انسانگرا بود.
تو بزرگی، نه برای این که از پایهگذاران شورای کتاب بودی و ادبیات کودکان نو را در ایران شکل دادید.
تو بزرگی، نه برای این که فرهنگنامه کودک و نوجوان را با همراهان خود سرپرستی میکردی تا الگوی پژوهیدن را در آموزش و پرورش ایران بدمی.
تو بزرگی، بیش از همه برای این که الگویی برای چگونه زیستن هستی.
تو بزرگی برای این که فراتر از فرهاد رفتی و فرهادها ساختی.
تو بزرگی برای این که کودکان این سرزمین از قلب زنانی مانند تو ریشه میگیرند، و تا زنانی مانند تو در این سرزمین هستند، جوشش مهربانی و دانایی خاموش نخواهد شد.
توران تو از دل سنگ خارا، مانند یک گُلِ کوچک، استوار و بیپروا روییدی، بالیدی، سنگ را شکستی، اما خود نشکستی.
تو، «تو» بودی، اما هرگز «من» نبودی. تو همیشه و در همه حال «ما» بودی. تو اکنون رفتهای. اما این «ما» مانده است.
این «ما» که از تو برجای مانده است، اکنون توان آن را دارد آن موجهای کوچکی که تو و زنان همراه تو برآوردند، و به خیزابههای بلند به پهنای سرزمین کودکی برگرداندند، ادامه دهند.
توران تو نشانه ایمان نیستی، تو خود ایمان هستی. همانند آن ایزدبانوی جاودانی که بر بلندیها، آبهای پاک را نگهبان است.
در این سفر تازه او را خواهی دید، در سپیدهدمی که روشنی دل تاریکی را در بلندای زمین میشکافد.
پس بانوی روشنیها، یاریگر ما و کودکان ما باش
پیش از آنکه فردا برآید.