بناهای آباد گردد خراب زباران و از تابش آفتاب
پی افکندم از نظم کاخی بلند که از باد و باران نیابدگزند
پاسخ به پرسش" چرا شاهنامه نوشته شد؟" می تواند روشنگر اهمیت این اثر بی همتای ادبی برای ایرانیان باشد. درحالی که مقاومت های نظامی با وجود برخی دستاوردها، به نتیجه ی مطلوب، یعنی رهایی کامل ایرانیان از سلطه ی بیگانه نرسید و کشمکش ها کم و بیش و آشکار و پنهان در جریان بود؛ در سده ی چهارم ایرانیان می خواستند درزندگی خود دگرگونی پدید آورند و هویت ملی شان را از نو زنده کنند. بنابراین به تلاش های بسیاری در این راستا پرداختند.
پادشاهان حکومت سامانی، ایران دوست ترین و با ثبات ترین حکومت مستقل ایرانی، کوشیدند استقلال کشور را از راه زنده کردن دوباره ی فرهنگ ایرانی پایه ریزی کنند. زبان فارسی دری سر بر آورده و نیرو گرفته بود. آثار بی شماری به نظم و نثر پدید آمده و در آیین های دیرینه ی ایرانی جان گرفته بودند. شاهنامه نویسی نیز که افتخارهای گذشته ایران را با داستان های گوناگون بازگو می کرد، باب شده بود تا هم ایرانیان با خواندن آن به خودباوری برسند و هم بیگانگان مسلط، بدانند که با ملتی با فرهنگ روبه رو هستند.
در سده ی چهارم، در توس و نیشابور " ابومنصور محمّدبن عبدالرزاق" سپهسالار خراسان و وزیر دانشمند او "ابو منصور معمری" پرچمدار فرهنگ ایران و زبان پارسی بودند. فردوسی ۱۷ ساله بود که "خدای نامه"(شاهنامه ابو منصوری) از زبان پهلوی به زبان پارسی ترجمه شد که امروز تنها دیباچه ی آن در دست است.
شاهنامه پاسخی بود به ندای ایرانیان که زیر فرمانروایی امویان و عباسیان "عجم" نامیده شده بودند و می خواستند دوباره "ایرانی" باشند. فردوسی می دانست که رستمی دیگر باید که ایران و ایرانیان را نگاهبانی کند. او می دانست که شاهنامه برای ایرانیان ارزش حیاتی دارد. پس زندگی خود را بر سر آن نهاد و در میان آشوب خراسان، دوره ی ناتوانی سامانیان، زرق و برق همراه با ابتذال حکومت محمود غزنوی، فشار روحی حسودان و چاپلوسان قدرت و در دوره ی پایانی عمر و ناداری و بیماری، این کتاب را به پایان رساند. شعرهایی که از زبان فردوسی در باره ی ایران سروده شده، گرچه دیگران نیز همانند آن هارا سروده باشند، دلیل باور مردم و داوری آن ها در باره ی این کتاب است، همچون: "عجم زنده کردم بدین پارسی" .
شاهنامه ی فردوسی هویت ملی ایرانیان را که در خطر نابودی بود، نجات دادو با این کار خود به ایران و ایرانیان خدمتی کرد که تا جهان باقی است، فراموش نمی شود. شاهنامه با بخشیدن زندگی دوباره به زبان فارسی، یگانگی و یکپارچگی کشور ما را حفظ کرد و به سند هویت ملی ما تبدیل شد. به گفته ی استاد مینوی، اگر این کار انجام نمی شد، پیدا نبود ما اکنون به چه زبانی گفت وگو می کردیم.
ملتی که پیشینه ی کهن تاریخی داشته باشد، گذشته های دور خود را با اسطوره بیان می کند و این اسطوره ها را با گذشت روزگاری دراز به قالب حماسه در می آورد. ملت ایران با سرایش شاهنامه ی فردوسی، از چنین برکتی بر خوردار است. شاهنامه آیینه ی فرهنگ و تمدن و اندیشه ی مردمانی است که از زمان های بسیار دور در این کشور می زیسته اند و شیوه ی زندگی، شکست ها و پیروزی ها، دلاوری ها و قهرمانی ها و آرزوهای آن ها را بیان می کند. شاهنامه، چه در بخش روزگاران پیش از تاریخ و چه در بخش تاریخی، چه آنگاه که سینه به سینه نقل می شده و چه آنگاه که به نوشتار در آمده و هم در هزار سال گذشته که به زیور شعر فارسی آراسته شده، وظیفه ی نگاهبانی هویت ایرانی را به نیکی انجام داده است. اهمیت شاهنامه در این است که در برابر یورش فرهنگی خلیفگان عباسی به بنیاد خودباوری ایرانیان، تاثیر شگرف خود را همواره حفظ کرده است.
در اهمیت شاهنامه بسیار گفته و نوشته اند. ولی برترین سخن در این باره از زبان خود فردوسی است:
از این نامور نامه ی شهریار بمانم به گیتی یکی یادگار
کهن گشته این داستانها زمن همی نو شود بر سر انجمن
اگر زندگانی بود دیریاز بر این دین خرم بمانم دراز
یکی میوه داری بماند ز من که نازد همی بار او بر چمن