یک تجربه از کتابخوانی با کودکان

تجربه زیر را نغمه چلبی، مروج خواندن از فعالیت خود با کودکان نوشته و در اختیار کتابک قرار داده است:

تصمیم گرفتم این بار کتاب "گل زرد" را با کودکان کار کنم. شش کودک در سن پیش دبستان و پایه اول دبستان. ابتدا داستان را برای آن ها خواندم. هنگامی که به این بخش از داستان رسیدم که "پادشاه سربازی داشت که همیشه جلو در می ایستاد"، کودکی از من پرسید: "پس این سربازچطور می خوابید؟" 

 به نظر شما من باید چه پاسخی به او می دادم؟ من ترجیح دادم همین پرسش را با کودکان به بحث وگفت و گو بگذارم. پس پرسیدم شما چه فکرمی کنید؟ هرکدام از آن ها نظر گوناگونی را می دادند و همین سبب ایجاد روند تفکر فعال در آن ها شد. به این ترتیب هرپرسشی هنگام قصه گویی یا خواندن کتاب، می تواند سرآغازی برای تفکر بیشتر باشد و به کودکان کمک کند تا گوش کردن را هم بیاموزند.

در تمام مدتی که کودکان به بحث می پرداختند دقت می کردم که تنها هدایت کننده بحث باشم وبه هیچ وجه اظهارنظری نکنم که منجر به توقف تفکر درکودک شود. درپایان از کودکان خواستم ساختمان قصر را روی مقوای قهوه ای نقاشی کنند (با پاستل) و دور قصرهای خود را قیچی کنند. به کمک هم آنان را به شکل در و پنجره و دیوار بریده و بر روی مقوای بزرگی به سبک کولاژ چسباندیم و در نهایت این اثر جمعی به یک قصر بزرگ تبدیل شد و کودکان در پایان قسمت های مختلف کولاژ را دورگیری کردند. 

کودکان پس از دیدن نتیجه کار خود دریافتند که نقاشی هرکدام از آن ها می تواند بخشی از یک نقاشی بزرگ تر را تشکیل دهد.

اهدافی که در این نشست کتابخوانی پی گیری شد‌: 

  • ایجاد روند تفکر فعال
  • درک غیر مستقیم نظرات متفاوت در افراد گوناگون
  • تقویت هماهنگی بین چشم و دست هنگام کاربا قیچی ومقوا
  • تقویت حافظه هنگام کشیدن نقاشی از صحنه دلخواه
  • تقویت خلاقیت هنگام نقاشی دور قسمت های کولاژ شده  

خلاصه ای از داستان گل زرد: 

پادشاه و دختر کوچکش در قصری زیبا زندگی می کردند. درجلوی قصر سربازی محافظ می ایستاد و درباغ پشت قصر نیز باغبانی بود که بر باغ حکومت می کرد. مراقبت از گل های رز، آب دادن شمعدانی ها و کوتاه کردن چمن ها کار او بود. او به کوچکترین علف هرز در میان چمن اجازه رشد نمی داد. هیچکس اجازه نداشت با کفش وارد چمن شود حتی شاهزاده خانم کوچولو! 

یکی از روزها شاهزاده یک گل زرد کوچک را در باغ دید و با هیجان آن را به همه نشان داد. اما باغبان از روییدن علف هرز در باغچه به شدت عصبانی بود و با ماشین چمن زنی عمداً ازروی آن رد شد و آن را لگدمال کرد. باغبان بارها و بارها سعی در از بین بردن گل زرد کرد و هر بار گل قشنگ تر و شاداب تر درآمد. حتی یک بار سعی کرد پای گل ها سم بریزد و اشتباهی پای گل های رز ریخت و سبب پژمرده شدن گل های رز شد. پادشاه به ناچار سرباز را به مراقبت از گل گذاشت.پس از مدتی گل های زرد به شکل توپ های کرکی پر از دانه های بالدار بر روی زمین ریختند و هرجا که دانه ای افتاد گلی تازه روئید. باغبان هم نتوانست حریف گل های زردشود. ولی یک روز ساکنان قصر او را دیدند که یک گل زرد در جا دکمه اش گذاشته است. از ویژگی های این کتاب،  عشق به طبیعت وگل دوستی و حفظ ونگهداری آن و احترام به نظر کودکان و پذیرفتن پیشنهادهای آن ها است.

Submitted by admin on