یک نویسنده، یک اثر
ماه بر ترک دوچرخه (گزیده شعر فارسی برای نوجوانان)
گفتوگوی محمدهادی محمدی با علی اصغر سیدآبادی
جناب سید، شعر در کجای جان تو است، که نسبت به ترویج آن احساس همدلی میکنی؟
این پرسش هم جنبه شخصی دارد و هم جنبه عمومی. شعر برای شخص خودم نوعی پناهگاه است که وقتی هیچ کاری از دستم بر نمیآید، آرامش بدهد، درمانم کند. من پیش از اینکه این کار را شروع کنم، بیشتر در زمینهٔ ادبیات غیرداستانی و رمان برای نوجوانان و شعر و کتاب تصویری برای کودکان کار کرده بودم. یکی از کارهایم نوشتن سرگذشت شعر برای نوجوانان در نشر افق بود. در تحقیقات آن کتاب به طور عمیقتری به رابطه میان شعر و جامعهایران پی بردم. در ایران شعر آیینهای است که میتوان تصویر جامعه را در آن دید. شعر جان فرهنگ ایرانی است. دستکم قرنها چنین بوده و ما برای اینکه شناختی از ایران داشته باشیم، شعر به ما کمک میکند. این جنبه برای من این کار البته مهمتر بود.
«لینک خرید کتاب ماه بر ترک دوچرخه»
ماه بر ترک دوچرخه، یا دوچرخه روی ماه که بر روی جلد کتابها حک شده است، کدام به نظرت ممکنتر است و کدام شاعرانهتر؟
من ماه را بر ترک دوچرخه ترجیح میدهم، اتفاقاً فکر میکنم به دلیل ممکن شدن امر محال در آن شاعرانهتر و زیباتر و برای منظور من گویاتر است. دوچرخه روی ماه نوعی خیالبافی کلیشهای و تکراری است. ما خیلی چیزها روی ماه دیدهایم و میتوانیم با خیره شدن در آن باز هم ببینیم.
و میتوانی درباره نام این مجموعه «ماه بر ترک دوچرخه» بگویی، از کجا آمده است؟
از وقتی شروع به انتخاب شعرها و یاداشت برداری برای نوشتن توضیحات و یاداشتهای مرتبط کردم، به اسم هم فکر میکردم و اسمهایی را که به نظرم میرسید یاداشت میکردم. یک شب همین طور که اسمها را یاداشت میکردم، یک دفعه دیدم که دارم چیزی مینویسم که شبیه شعر است و انگار در وصف کار خودم است:
تماشای رنگین کمان
در آیینه جیبی
آسمان
در لیوان چایی
شنیدن آواز قرون
از منقار کوچک قناری
نشاندن ماه
بر ترک دوچرخه
گنجاندن خورشید
در کوله پشتی مدرسه
عبور رودخانههای کهن
در اتاق کوچک من
دیدم که اسم کتاب را از بین همین تعبیرها و توصیفها میتوانم بیرون بکشم.
پشت تدوین این مجموعه دغدغه آدمی است، که کار اصلیاش ادبیات کودکان و نوجوان است. سبدش را توی دریای ادب فارسی انداخته تا چیزهایی شکار کند، برای مخاطبانی که روزانه با آنها زندگی میکند، این صید از آن دریای فراخ و آشنایی این مخاطبان با چه هدفی بوده؟
تعبیر درستی است. من با اقیانوسی رو به رو بودم و ظرفم یا سبد صیدم کوچک بود. اسم کتاب و همین شعر پشت جلدش هم به همین اشاره دارد، به همین محدودیت در برابر آن بزرگی و عمق.
در کتاب و مصاحبههای دیگر هم توضیح دادهام که سال ۱۳۸۳ یعنی آخرین سال دولت اصلاحات عضو گروه کوچکی بودم که کارش طراحی و برنامهریزی برای تألیف کتاب فارسی دوره راهنمایی بود. وقتی به این گروه دعوت شدم، جزو منتقدان کتابهای درسی بودم و گمان میکردم، با پیوستن به این گروه میتوانم بخشی از ایدههایی را که در سر دارم، منتقل کنم، اما کار چنان که فکر میکردم پیش نرفت و بیشتر احساس کردم چرخ نوزدهم یک ماشین بزرگ ۱۸ چرخم. با این حال بحثهای به نتیجه نرسیدهٔ آن جلسات، دغدغه سالیانم شد و از آن بحثها بسیار آموختم.
بررسیهایم نشان داد که نگاه آموزش و پرورش رسمی در همه ادوار به شعر فارسی، چه دوره پهلوی و چه دوره پس از انقلاب اسلامی این است که شعر را ابزار پند و پیام میدانند. البته این دریافت از شعر فارسی وقتی اهمیت دارد که دریافت از مفهوم کودکی هم به آن نزدیک است و آموزش و پرورش در همه این ادوار کودکان را زمین حاصلخیز برای کشت پیامها و پندهای مطلوبش میداند.
با این دریافتها، طبیعی بود که در کتابهای فارسی مدرسه جنبه زیباییشناسانه شعر فارسی از دست برود. گذشته از این جنبهٔ اجتماعی شعر هم از دست میرفت. منظورم از جنبه اجتماعی نسبت شعر با جامعه است، همان که در اول این بحث بهش اشاره کردم، اینکه شعر فارسی آیینه جان ایرانی است.
فکر اولیه مجموعه ۵ جلدی ماه بر ترک دوچرخه در همان جلسات به ذهنم رسید، انتخاب گزیدهای از شعرهای فارسی برای نوجوانان که تصویری واقعی از شعر فارسی باشد و جنبههای زیباییشناسانه و اجتماعی آن همزمان مورد توجه باشد. هدفم این بود.
کاری که در این زمینه کردی، بدون پیشینه نیست، کانون هم چنین کاری کرده بود در هزارسال شعر فارسی، اما آن جا یک نگاه تنگ حاکم بود و البته دوره معاصر هم غایب، و تو در این جا همه شاعران را صرفنظر از نوع نگاهشان دوره به دوره تا بسیار معاصر یعنی دهه ۶۰ دیدهای، چرا در این مجموعه نگاه ات جذبی بود و نه حذفی؟
خب این به همان هدفی که توضیح دادم بر میگردم. من مجموعه کانون را دیدهبودم. با اینکه دوستانی ارجمند زحمت کشیده بودند، اما به دلیل همان محدودیتها خود و مخاطبانشان را از بزرگترین و با ارزشترین جنبههای شعر فارسی محروم کرده بودند و آن شعرهای عاشقانه است. محدودیت دیگر هم جغرافیای زمانی بود که احتمال میدهم به دلیل محدودیتهای دیگری که آن زمان یک نهاد دولتی نمیتوانسته از برخی شاعران نام ببرد، این بازه زمانی انتخاب شده باشد.
با این همه در آن سالها مجموعه خوبی بود، اما کار من کاملاً متفاوت است. من فقط نمیخواستم مجموعهای از بهترین شعرها را انتخاب کنم. تلاشم این بود گزیدهای از شعرهای هر دوره را به نحوی انتخاب کنم که بازتاب دهندهٔ حال و هوای ما ایرانیان باشد، زیرا فکر میکردم و میکنم که تاریخ شعر ما بیش از هر نوع دیگری تاریخ حال و هوای ماست. بنابراین این مجموعه بدون اینکه تاریخ باشد، تاریخ حال و هوای ما ایرانیان است و حتی تاریخ عشق، تاریخ نگاه ما به عشق و چیزهای دیگر. تفاوت اصلی کار من با آن کار و کارهای دیگری که حتی برای بزرگسالان انجام شده به نظرم اینجاست.
شعرها را بر اساس دورههای زمانی برگزیدهای، به علتهایی که در مقدمه روشن کردهای. در همین باره می گویی اگر شعرها دوره به دوره خوانده شود، خیلی چیزها از جنبه نگاه فرهنگی و سلیقه ادبی ایرانیان در هر دوره با دوره پیش یا پس از خود کشف میشود، میتوانی این موضوع را بیشتر بشکافی؟
به نظرم چند تا مثال موضوع را روشن کند. اگر در یک بازه زمانی چند قرنه، بخواهیم بهترین شعرها را انتخاب کنیم، دورههایی مثل مشروطه و انقلاب اسلامی به دلیل این که باعث میشود، شاعران به شعار دادن و ارائه پیام مستقیم روی بیاورند، شعر افول میکند و تبدیل به ابزار پیامهای سیاسی میشود. اگر میخواستم فقط بهترینها را انتخاب کنم، نباید از برخی از شعرهای این دو دوره چیزی بیاورم، اما با آن نگاه اجتماعی که توضیحش دادم، انتخاب شعرهایی با همان ویژگیها که بازتاب دهنده حال و هوای آن دوره باشد، ضرری میشود، البته انتخاب بهترین شعرها از همان دوره. همین ویژگی این مجموعه را با دیگر مجموعهها متمایز میکند و خصلتی فراجناحی - هم از منظر جناحهای سیاسی و هم جناحهای فکری و ادبی- به این مجموعه داده است.
چرا از نگاه تو و البته بسیاری دیگر، شعر بازتاب دهنده یا آینه تفکر ایرانیان است؟
دلیلش این پیوستگی میان مردم و شعر در طول قرنهاست. قرنهاست که شعر فارسی مثل نخی عناصر فرهنگ ایران را به هم پیوند داده و نسل به نسل انتقال داده است. نثر فارسی متاسفانه این پیوستگی را از نظر زمانی و موضوعی ندارد. نمیتوانیم دنبالش کنیم تا امروز. اگرچه آثار مهمی به نثر نوشته شدهاند و امروز به ما رسیدهاند، اما مثل شعر با مردم پیوند برقرار نکردهاند و به زبان مشترک همه ایرانیان تبدیل نشدهاند.
درباره شیوه خواندن کتاب هم روش ارائه دادهای، از اول به آخر یا از آخر به اول، چرا؟
در واقع سه شکل از خواندن به نظرم رسید. یکی اینکه اتفاقی یا با مراجعه به فهرست شعرهایی را انتخاب کنند و بخوانند. این برخوردی است که با هر گزیده شعری میشود کرد، اما اگر بخواهیم که به پیوستگی تاریخی شعر فارسی و ایرانیان توجه کنیم، به جای خواندن اتفاقی، میتوانیم با رعایت دورههای تاریخی بخوانیم. همچنان که حوادث گذشته را هم میتوانیم تبارشناسی ببینم و از امروز به گذشته برگردیم و هم میتوانیم به نگاه تاریخی از گذشته به امروز بخوانیم، این کتاب را هم میشود از اول به آخر یا آخر به اول خواند. پیشنهاد من البته از آخر به اول است به نوجوانان، چون به لحاظ زبان و موضوع با نوجوانان نزدیک است.
با این همه تجربه که در گردآوری این مجموعه و اصولاً سرودن شعر برای کودکان و نوجوانان داری، چرا در جامعه ما شیوه نامهای مانند آداب شعر خوانی برای نوجوانان یا کودکان دیده نمیشود، یا دستکم من ندیدهام؟
من هم ندیدهام و جالب است که اغلب کودکان و نوجوانان در خواندن شعر مشکل دارند. ما آیینهایی داریم که با شعرخوانی ارتباط مستقیم دارند، مثل نقالی. در برخی از دورهها شاعران کسانی را داشتند که شعرشان را میخواندند. یعنی بین شاعر و اجرا کننده شعر تفکیک بوده. از این آداب و آیینها میتوان چیزهایی استخراج کرد، اما چرا چنین راهنما یا آدابی وجود ندارد؟ پاسخ دقیقی برایش ندارم و فکر میکنم میتوان از آموزش و پرورش چنین انتظاری داشت.
متوجه شدهام، که در این مجموعه به طرف این رفتهای، که آداب خواندن شعر را برای مخاطبان ات آشکار کنی، برای نمونه از خواندن شعر با صدای بلند گفتهای، پدیدهای که در خانواده یا آموزش و پرورش به آن توجه نمیشود، چرا مخاطبان نوجوان یا بزرگسال تو باید شعرها را بلند بخوانند؟
به نظرم دستکم دو دلیل دارد. دلیل اول اینکه بخشی از زیبایی شعر در موسیقی آن است، چه موسیقی در شکل شعر قدیم و شعر نو که در وزن قافیه و ردیف و …نهفته است و چه در شعر سپید که موسیقی به شکلهای دیگری در آن دیده میشود.
دلیل دوم هم اینکه به خصوص در شعرهای موزون گاهی بلند خواندن به درست خواندن هم منتهی میشود.
در همین جا و به سبب همین موضوع باور به آداب شعرخوانی، از مخاطبان خود خواستهای که درباره شعری که خواندهاند با هم گفت و گو کنند. چگونه فکر میکنی میشود میان شعر و گفت و گو نه به عنوان درد دل بلکه به عنوان یک رفتار مدرن (ارتباط میان من و دیگری) پیوند برقرار کرد؟
هر چیزی میتواند موضوع گفتوگو باشد. گفتوگو حاصل تفاوت است و شعر اتفاقاً امکانهای بیشتری برای گفت وگو دارد. نخستین امکانی را که شعر برای گفتوگو فراهم میکند به خاطر امکانهای متفاوت دریافت معناست. سادهترین راه گفتوگو درباره هر شعری از اینجا شروع میشود که هر شعری چه میخواهد بگوید و آنچه را که میخواهد بگوید چگونه میگوید؟
این به نظرم میتواند گفتوگویی شیرین و سازنده باشد. افزون در هر شعر به موضوع یا موضوعهایی اشاره شده است که دربارهٔ آن موضوع یا موضوعها میتوان گفت وگو کرد. جنبهٔ زیبایی شناسانه شعر هم میتواند موضوع گفتوگوی مخاطبان باشد.
در سخنی با بزرگترها در جلد پنج ام این مجموعه، گفتهای که از چه راه و از چه رو به فکر گردآوری این اثر افتادی، یعنی ضعف نظام آموزشی در کتابهای درسی و غفلت این نظام از پررورش ذوق ادبی دانش آموزان، به روشنی آشکار است که جابه جا به روش آموزش و پرورش در آموزش شعر در کلاسهای درس تاختهای، برای نمونه معنی کردن شعر که بیهودهترین کار است و البته جایگزین بهتری برای آن پیشنهاد دادهای، چرا آموزش و پرورش در مورد خوانش شعر که شاکله اصلی فرهنگ ادبی ایران را میسازد، با این همه آدمهای مدعی چنین کژ میاندیشد؟
به نظرم مشکل اصلی به نگاه آموزش و پرورش رسمی به انسان و کودک برمیگردد. این هم محدود به این سالها نیست. از آغاز آموزش و پرورش نهادی برای انتقال بستههای حاضر و آمادهٔ دانشها و ارزشها تعریف شده است و هر چیزی در آموزش و پرورش استعداد آن را دارد که به ابزاری برای انتقال دانش و ارزش فروکاسته شود. وقتی با چنین نگاهی با شعر روبهرو میشوند، فقط بخشی کوچک از دریای بیکران شعر فارسی کاربرد پیدا میکند که حامل پند و نصیحت است. این بخش هم معنی شدنی است و معنی کردن هم چیزی به آن اضافه نمیکند البته. مثلاً معلم میگوید این بیت را معنا کنید:
برو کار میکن مگو چیست کار؟
که سرمایه جاودانی است کار
در مقدمه آوردهای که شعرهای ساده را برگزیدهای. خب شعر میتواند در فرم ساده باشد، اما در اندیشه بسیار ژرف. هنگامی که به این تناقض میرسیدی به نفع کدام کنار میکشیدی؟
البته از لفظ شعر آسان استفاده کردهام و منظورم شعرهایی بوده که بیشتر بچهها بدون مراجعه به فرهنگ لغت بتوانند شعر را بخوانند و فهمی از آن پیدا کنند. طبیعی است که برخی از همین شعرها بسیار ژرف هستند و تأویل و تفسیرپذیر باشد. تلاشم این بود که در این شعرها بچهها بتوانند بخوانند و فهمی از آن داشته باشند. طبیعی است که شعر خوب شعری است که امکان تاویلهای ژرفتر را فراهم کند. در چنین وضعیتی فقط وقتی از خیر شعر خوب میگذشتم که امکان خواندن و فهم حداقلی برای مخاطبان ممکن نباشد.
گاهی برای شعرهایی که نام نداشته، نام هم گذاشتهای به چه دلیل و چه کاربردی داشته است؟
گاهی که نه، تقریباً همه شعرهای کتاب نام دارد و می دانید که نام گذاری برای شعر در گذشته مرسوم نبوده. دلیل اولیهام زیبایی گرافیکی و تفکیک شدن شعرها از هم بوده، اما گاهی هم دیدهام شعر پیچیدهای با گذاشتن نامی برای نوجوانان قابل فهم میشود.
در همه این دورهها که شعرها را بررسی کرده و گزیدهای، در کدام دورههای تاریخی ایرانیان، اندیشه گریزتر و احساسیتر و در کدام دوره اندیشه پذیرتر و غلظت نگاه احساسیشان به سود شعر اجتماعی کمتر بوده است؟
پاسخ دقیق دادن به این سؤال نیازمند مطالعه دوباره است و البته بستگی دارد که اندیشه را چه تعریف کنیم، اگر اندیشه را محدود به فلسفه خاصی مثل فلسفه مشایی نکنیم، به نظرم اندیشهگریزترین دوره، همزمان با غزنویان است که شعر درباری رونق میگیرد، در حالی که پیش از آن شاعری مثل فردوسی را داریم. در آستانه انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی هم به نظرم جنبههای اندیشگی شعر کم شده و بیشتر جنبه پیام رسانی آن تقویت میشود که اغلب پیامها هم تکراری است و از نظر بار عاطفی و احساسی متفاوتند.
به فرم شعرها و ساخت آنها از جنبه ترکیب و آرایش در نوشتار هم توجه نشان دادهای، به نظرت آگاهی از این چیزها چه کمکی به مخاطب نوجوان میکند؟
شاید ساختار و ارزشهای زیبایی شناسی شعر برای مخاطب معمولی اهمیتی نداشته باشد، اما قطعاً برای برخی از مخاطبان اهمیت دارد. این مجموعه طیف گستردهای از مخاطبان دارد و بخشی از خوانندگان نوجوانان علاقمند به شعر هستند.
تو که این مجموعه را ساختی، میتوانی نمونههایی را باز کنی، و بگویی، در کدام لحظهها از انتخاب شعرها، قلم ات در خود شکافت و با خودت گفتی، وای اینها دیگر چه گوهری از شعر دارند؟
بارها و بارها از خواندن شعرهایی حیران میشدم و با اینکه قبلاً هم آنها را خوانده بودم، تعجب میکردم.
جابجا که مجموعه و کتابها جلو میرود، برای نمونه فصل هفده و هژده، درباره ویژگیهای دوره مانند دوره بعد از کودتای ۲۸ مرداد، یا دوره ۱۳۵۰ متنهای کوتاهی در ابتدای فصلها آوردهای که مخاطبان خود را به ویژگیهای دوره آگاه کنی، از چه رو و با چه دلیلی این کار را کردهای؟
همان طور که قبلاً هم توضیح دادم، تلاشم این بود که شعرها را به گونهای انتخاب کنم که بیانگر حال و هوای آن دوره باشد. آغاز هر فصل کتاب سعی کردهام حال و هوای آن دوره را توضیح بدهم. هم حال و هوای سیاسی و اجتماعی را هم و هم اگر نیاز بود حال و هوای فکری را. البته همه این توضیحها در نسبت با شعر است. یعنی اگر این متنها را از شعرها جدا کنیم خودش یک کتاب ۷۰-۸۰ صفحهای درباره تاریخ فرهنگ و فکر در ایران است.
گزینش این همه شعر از شاعرانی با اندیشهها و احوال متفاوت کار آسانی نبوده است، آن هم گزینش با هدف جذب مخاطب نوجوان، کجا احساس کردی، پشت گردنه گیر افتادهای و کجا کار روانتر میشد؟
وقتی به دورهها یا افرادی میرسیدم که ویژگیشان پیچیدهگویی بود و باید هم پیچیدگی را نشان میدادم و هم برای نوجوانان مناسب بود. مثلاً شاعری مثل خاقانی از آن گردنهها بود و یا دورههایی مانند دههٔ هفتاد که شاعران موسوم به شاعران دهه هفتاد با سادگی میانهای ندارند. در بقیه دورهها کار از این نظر آسان بود و البته در همه دورهها لذتبخش.
در کتاب پنج ام، یک بخش را اختصاص دادهای به فرهنگ اصطلاحات یا نامواژه های شعری، ضرورت این کار از چه رو بود؟
وقتی همان شرح و توضیحهای هر فصل را مینوشتم، آگاهانه سعی میکردم تا جایی که امکان دارد از اصطلاحات فنی استفاده نکنم و به جایش توضیح بدهم، اما گاهی ناگزیر میشدم. اول میخواستم با پاورقی مشکل استفادههای ضروری از اصطلاحات را رفع و رجوع کنم، اما بعد فکر کردم که خود این دانشی است که دستکم بخشی از نوجوانان خوانندهٔ این کتاب به آن علاقه یا نیاز خواهند داشت.
و اما بخش مهمتر کتاب پنج ام، سخنی با بزرگترها است. چرا برای مخاطب نوجوان رفتی سراغ بزرگترهای آنها، که در این باره با بزرگسالان سخن بگویی، فکر نمیکردی به آنها بر بخورد؟
راستش را بخواهید، پیشنهاد من این بود که روی کتاب از نوجوانان استفاده نکنیم، اما سامان کتاب بر اساس نیاز نوجوانان بود. دلیلم هم این بود که دیگران هم نیاز به چنین مجموعهای دارند. با این منطق فکر نمیکردم که با دوگانه نوجوانان و بزرگترها رو به رو هستیم و در این بخش هم در واقع مخاطبانم کسانی بودند که نگاه تخصصیتر داشتند و میخواستم کارم را توضیح بدهم و بگویم که چه کردهام.بعد که به پیشنهاد ناشر روی کتاب زدیم نوجوانان، آن هم شد سخنی با بزرگترها. البته فکر نمیکنم که برایشان خیلی مهم باشد.
به نظرم این بخش سخنی با بزرگترها، مانیفست شعری تو در باره دست بردن در ادب فارسی و گزینش شعر مناسب برای نوجوانان است. در جایی از همین مانیفست، درباره تفاوت شعر ساده و شعر نوجوان می گویی که الزاماً هر شعر سادهای نمیتواند شعر نوجوان به شمار برود، چرا؟
به نظرم ما شعرهایی داریم که نوجوانان تکتک کلماتشان را متوجه میشوند و فهمی از آن دارند، اما شعر نوجوانان نیست، به این دلیل که ربطی به دنیای آنها ندارد، به مسائل آنان ربطی ندارد. شعر نوجوان را نباید صرفاً به فهم تقلیل داد. مهمتر از فهم مسیله نوجوان مهم است.
البته من شخصاً درباره مفهوم شعر نوجوان هم دچار تردید هستم. فکر میکنم شاید به جای مفهوم شعر نوجوان از شعرهای مورد پسند نوجوانان سخن بگوییم بهتر باشد. به نظرم شعر نوجوان به مثابه شعری با ویژگیهای منحصر به فرد و تعریفی ذاتی شاید ممکن نباشد، اما اگر این مفهوم را قبول داشته باشیم، تفاوتش با شعر ساده در این خواهد بود که آیا آن شعر با دنیای نوجوانان ارتباط دارد یا نه؟
در همین مانیفست بزرگسالانه، یکی روی گزینش شعر از زبانهای دیگر ایرانی برای مخاطبان نوجوان گفتهای، که البته نتوانستهای این کار را بکنی، و آرزوی اش را داری که در مجموعهای دیگر این کار انجام شود، و در موضوع مهم دیگر که صدای زنان شاعر که هرچه معاصرتر میشوند، برجستهتر. گزینش شعر از زنان شاعر را با چه معیارهایی انجام دادهای؟
البته آن آرزو آروزی محالی است، چون نیازمند آشنایی زیاد با زبانها و گویشهای ایرانی است. من فقط ترکی بلدم، آن هم در حد حرف زدن معمولی و نه آشنایی با ادبیات متنوع ترک زبانهای ایران. افزون بر این متاسفانه بسیاری از گویشها و زبانهای ایرانی از نظر برخورداری از متن مکتوب فقیر هستند و کار صرفاً با انتخاب و ترجمه پیش نمیرود و باید تحقیقات پیشینی انجام شود.
و اما درباره شعر زنان پیش از معیارها با این مشکل مواجه بودم که دسترسی به شعرهای زنان روزگاران پیشین کم بود. خوشبختانه پژوهشهایی در این زمینه انجام شده بود از جمله پژوهش خانم پوران فرخزاد که از آنها استفاده کردم. معیار متفاوتی نداشتم، جز اینکه اصرار داشتم صدای زنان در این مجموعه باشدو طبیعتاً نوعی تبعیض مثبت گاهی نیاز بود.
با توجه به این که تجربههای کتاب خوانی نشان میدهد، دختران در جامعه امروز ایران هم بیشتر کتاب خوان هستند و هم بیشتر میل به شعر دارند، آیا در گزینش شعرها با نگاه مخاطب محور، به پسر یا دختر بودن مخاطبان خود هم فکر کردهای که کجا این شعرها بیشتر مناسب این جنس یا آن جنس است؟
بله موافقم که بیشترین خوانندگان کتابهای نوجوانان در ایران دختران هستند. در فعالیتهای ادبی و اجتماعی هم در دوره نوجوانی دختران حضور بیشتری دارند. با این حال به جنسیت مخاطبان به این معنا توجه نداشتم و فکر هم نمیکنم چنین تفکیکی همیشه درست باشد. البته به این فکر میکردم که فضای شعر قدیم ایران مردانه است و با نگاه و از زبان مردان روایت میشود. توجه به صدای زنان تا حدی این موضوع را جبران میکرد. ضمن اینکه بسیاری از موضوعات مطرح شده در شعر فاقد نگاه جنسیتی است.
در شعر معاصر هم که حضور شاعران زن فضا را کاملاً تغییر داده است.
برسیم به بازتاب مخاطبان، میتوانی چند نمونه از واکنش مخاطبان بگویی که تو را نسبت به این کار سنگین و سخت که زحمت گردآوریاش را کشیدهای امیدوارتر کرد؟
تصورم این بود که این مجموعه مجموعهای کتابخانهای و مدرسهای است، اما متاسفانه بنابه دلایلی به کتابخانهها و مدارس راه نیافت. با این حال واکنشهای مثبت بسیاری گرفتهام. از آن جمله یکی دو نامه از خوانندگانی است که کتاب را خواندهاند. یا در دیدارهایی که در شهرهای مختلف با بچهها داشتم، متوجه شدهام که در برخی کتابخانهها که به صورت اتفاقی به دستشان رسیده از آن استفاده میکنند. آخرینش فیلم کوتاه معرفی این کتاب بود که بچههای باشگاه کتابخوانی در کلاله استان گلستان ساخته بودند.