شیرین سلیمی

در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با شیرین سلیمی را مشاهده کنید.

موش کوچولو که هیچ چیز از دنیا را ندیده بود، نخستین‌بار که خطر کرد، اندوهگین شد. این داستان ماجرایی است که موش کوچولو برای مادرش بازگو کرده است:
چهارشنبه, ۸ بهمن
قاطر که مدت زیادی استراحت کرده و غذای بسیار خوبی نیز خورده بود، احساس قدرت می‌کرد و سرش را بالا گرفته بود و با غرور می‌خرامید.
سه شنبه, ۷ بهمن
یک روز خری در چراگاه می‌گشت که چند ملخ را دید. ملخ‌ها با خوش‌حالی روی علف‌ها جیرجیر می‌کردند. خر با تعجب به آواز ملخ‌ها گوش کرد. آواز آن‌ها آن‌قدر شاد بود که خر احساساتی شد و آرزو کرد کاش مانند ملخ‌ها بتواند بخواند.
شنبه, ۴ بهمن
گرگ گرسنه به‌دنبال بزی بود که نوک صخره‌ای در حال جست وخیز بود، جایی که پنجه‌ی گرگ به آن نمی‌رسید.
چهارشنبه, ۱ بهمن
سگ در آخوری که پُر از علف‌های خشک بود، خوابش بُرده بود. گله‌ی گاوهای خسته و گرسنه که از مزرعه برگشتند، سگ را بیدار کردند. سگ عصبانی شد و به گاو‌ها اجازه نداد به آخور نزدیک شوند و طوری دندان‌هایش را نشان می‌داد که انگار آخور پُر از گوشت و استخوان است!
شنبه, ۲۷ دی
خرسی در جنگل به‌دنبال نشانه‌های روی درخت‌هایی بود که به زمین افتاده بودند، جایی که زنبورها در آن عسل مخفی کرده بودند.
چهارشنبه, ۲۴ دی
خرگوش که برای خوردن شبدر از لانه‌اش بیرون رفت،  فراموش کرد در را قفل کند. پس راسو به‌آرامی وارد لانه‌ی خرگوش شد.
دوشنبه, ۲۲ دی
چند سگ گرسنه چند تا پوست گوسفند را در جوی آب دیدند. دباغ آن‌ها را در آب خیسانده بود. این پوست‌ها غذایی عالی برای سگ‌های گرسنه بود، اما عمق آب زیاد بود و سگ‌ها به آن‌ها دسترسی نداشتند. پس دور هم جمع شدند و به این نتیجه رسیدند که همه‌ی آب جوی را بخورند.
شنبه, ۱۳ دی
فهرست دبیاچه زندگی ازوپ افسانه‌های ازوپ پیشینه افسانه‌های ازوپ افسانه‌های ازوپ به زبان‌های دیگر اقتباس‌ها نام برخی از حکایت‌های ازوپ پی‌نوشت دیباچه
سه شنبه, ۶ خرداد