بخش نخست مقاله: ایرج کابلی، امتدادی روشن در تحول خط فارسی برای آموزش کودکان
آیا چیدمان بلوکی پدیدهای رایج در میان خط های زبان ها است؟
نگرش ایرج کابلی به خط فارسی، نگاهی بود که در زبانهای لاتینتبار و خطهای پیوست آن برای سدههای بلندی انجام شده است و آن نگرش بلوکی در چیدمان خط است. در خطهای لاتینتبار، نویسههای الفبایی هر کدام از هم جدا شدند، و در یک بلوک قرار گرفتند و هر مجموعه بلوک یک واژه را میسازد. در این گونه از خطها اگر پیشوند و پسوندی هم به واژه پایه چسبانده شود، چون از پایه بلوکبندی شدهاند، دیگر نیاز نیست پیشوندها یا پسوندها از واژه پایه جدا شوند، مگر در حالتهای خاص که تعریف خود را دارد؛ اما در زبان فارسی، برپایه فشارهای منشیان دیواننویس و خوشنویسان و کاتبان که راههای تندنویسی یا زیبانویسی را دنبال میکردند، برای دورهای هزارساله خط فارسی در هر گام از حالت ناپیوسته خود خارج شد یا چسبندگی غیربلوکی پیدا کرد یا برپایه نگاه این گروه، دچار افتادگیها یا افزودههایی شد که خواندن آن را دشوارتر کرد. یعنی همه اینها سبب شد که عمق ارتوگرافیک خط فارسی بیش و بیشتر شود. اگر همین واژه شبنم را در نظر بگیریم، در روش سنتی شبنم بیبلوک است و میتواند به «شبنمها»، «شبنمهایش» تبدیل شود، اما برپایه دیدگاه کابلی، با هر پسوند و پیشوندی به شبنم، بلوکهای آن اضافه میشود.
علوم شناختی و شیوههای آموزش خواندن و نوشتن
کاری که ایرج کابلی در حوزه خط فارسی انجام داد، درست در راستای پژوهشهایی است که در دو دهه گذشته به ویژه درباره پردازش مغز از واژگان نوشتاری یا در هنگام خواندن انجام میشود. هنگامی که فرایند آموزش خواندن در کودکان شروع میشود، آنها ابتدا واژگان را با صدای بلند میخوانند تا بتوانند درک آواهای واکی به نویسههای نوشتاری را جز به جز در ذهن خود بازسازی و بازنمایی کنند. پس از چندی که این واژگان برای آنها آشنا میشود، دیگر نیاز ندارند که این کار را انجام دهند. یعنی کودکان از بلندخوانی به سوی خاموشخوانی میروند. از این پس در مرحله خاموشخوانی، کودکان هنگام خواندن با زنجیرهای از تصویرهای واژگان روبهرو میشوند که در ذهنشان به عنوان واژهنامه تصویری ذهنی شناخته میشود. به این معنا که اگر به واژه شبنم برسند، پیشتر دو واژه شب و نم را باید شناخته باشند یا اگر نم را هم نشناخته باشند، به طور مجزا یک تصویر جداگانه از آن در مغز خود ثبت میکنند. بعد هنگامی که به خواندن شبنم میرسند، دیگر کاری نمیکنند جز نگاه به واژه و بازیابی آن از ناحیه مخزن تصویرهای ذهنی واژگان که در پشت مغز و به نام لوب اوکسی پیتال شناخته شده است.
در ناحیه پسین یا پشتی مغز دو بخش به نام لوب اوکسی پیتال وجود دارد که نقش آن در لوب نیم کره راست شناسایی چهره افراد یا اسکن کردن از چهره انسانها است. هر انسانی در ذهن خود با دیدن چند بارهی یک شخص، از او اسکن مغزی میکند و تصویر او را در ذهن و در بخش حافظه بلند مدتاش تثبیت میکند. هر بار که دوباره انسان این شخص را میبیند، این تصویر و عوامل مربوط به تصویر مانند این که این شخص راننده تاکسی بوده است یا پزشک یا پرستاری که در بیمارستان دیدهایم، در ذهنمان زنده میشود. به همین ترتیب، در بخش نیم کره چپ، ناحیهای است که واژگان را به صورت تصویری اسکن میکند و در ذهن نگه میدارد. این واژگان کمکم که افزوده میشوند، آدمهایی که باسواد هستند یا در مرحله آموزش سواد، هنگام خواندن، واژگان آشنا را رمزگشایی یا دیکدینگ نمیکنند و فقط با دیدن تصویر مفهوم آن را میگیرند. یا دریافت میکنند. بحث اصلی یا نکتهای که در خط ویژه سوادآموزی وجود دارد، این است که چگونه این واژهنامه تصویری که در ذهن شکل میگیرد، به موثرترین وجه انجام شود که بیشترین بازدهی را داشته باشد.
اگر بخواهیم به زبان علمیتر کارکرد این بخش از مغز را روشن کنیم، درمییابیم که مغز ما مهارت شگفت انگیزی برای بیزحمت خواندن شکل نوشتاری واژهها دارد. چگونه این مهارت را به دست میآورد؟ فرآیند همسانسازیای که احتمال داده شده طی سلسله مراتب دیداری[1] انجام میشود، به عنوان عاملی اصلی در توانایی مغز برای شناسایی واژههای دیده شده (و همچنین اشیاء و تصاویر دیگر) معرفی شده است. در این فرآیند همسانسازی، ویژگیهای متغیر واژهها - شامل موقعیت، اندازه و جهت - در بازنماییهای[2] ایجاد شده در اثر تحریک شبکیه، در چشم و در قشای بینایی اولیه[3] حذف میشوند و بازنماییهای استاندارد (ثابت) در ناحیههای دیداری سطوح بالاتر شکل میگیرند. پژوهشهای بیشماری ناحیهای را در نواری باریک از شکنج دوکی شکل نیم کره چپ[4] شناسایی کردهاند که به نظر میرسد به پردازش واژهها اختصاص دارد و ناحیه شکل دیداری واژه[5] (VWFA) نام دارد.[6]
«شکل کلی» واژه از نگاه ایرج کابلی
اکنون اگر قرار باشد همه این روشن سازیهای علمی در زمینه کارکرد تصویرسازی مغز از واژگان را در نگاه و نگرش ایرج کابلی دنبال کنیم، این کار به آسانی شدنی است. او در چکیدهسازی اندیشههایش درباره روند سوادآموزی به کودکان یا نوآموزان به مواردی اشاره میکند که همگی بر پایه یک نگرش منطقی و درکی درست از تصویرسازی ذهنی از واژگان یا گنجینه و واژهنامه تصویری واژگان در مغز است. از نگاه او: «سوادآموزی چیزی جز آشنا کردن تدریجی نوسوادان با شکلهای کلی نشانههای نگارشی نیست. به سخن دیگر باسوادان هر زبان پس از انجام تمرینهای سوادآموزی این توانایی را پیدا میکنند که به مجرد دیدن «شکل کلی» یک واژه، آن را بشناسند و این یعنی خواندن.»[7] شکل کلی چیست؟
شکل کلی همان تصویر ذهنی از واژه است که ایرج کابلی به درستی به آن اشاره کرده است. او برای روشن سازی بیشتر در این زمینه مینویسد: «اعتیاد به شکل آشنای واژهها، ابزاری است کارآمد که نه تنها هنگام خواندن که در وقت نوشتن نیز کاربرد دارد، زیرا همهی باسوادان هر وقت در مورد املای واژهیی به تردید میافتند با سنجش میزان «غریبه» یا «آشنا» بودن شکل ظاهری آن رفع تردید میکنند. هرچه شکل آشنای واژهها هنگام ترکیب با واژههای دیگر کمتر تغییر کند بازشناسی آن و در نتیجه کار سوادآموزی و خواندن و نوشتن سادهتر خواهد بود. همین «اعتیاد» در جای خود کارآمد باعث میشود که تقریباً همهی باسوادان هر نسل در برابر هر گونه تغییر شیوهی نگارشی «مألوف و معتاد» خود مقاومت کنند. این مقاومت فقط وقتی که در برابر تغییرات «سلیقهیی» میایستد، قابل دفاع و موجه است. اما ایستادن در برابر پیشنهادهایی که زاییدهی نوعی منطقاند جز با تحلیل منطقی آن پیشنهادها درست نمینماید.[8]»
بر پایهی همین دیدگاه است که سرانجام او نگاه رادیکال خود را در اصلاح و بهسازی زبان فارسی برای آموزش، آشکار و بیان میکند. از نگاه او، هنگامی که ما یک واژهپایه یا هستهواژه مانند "دانش" داریم و کودک هم برای خواندن آن درگیر میشود، این واژهی کوتاه را خیلی زودتر میتواند یاد بگیرد تا واژهای مانند "همین را" که پیشوند و پسوند میگیرد. در جمله فرضی: «دانشش زیاد است»، اگر نشانه جانشین او را به دانش بچسبانیم، در ساماندهی واژهنامه تصویری ذهن روند انبساطی یا تراکمی صورت میگیرد. یعنی هم دانش داریم و هم حالتهای گوناگون پیوندی به دانش، مانند «دانشم، دانشت، دانشش، دانشمان، دانشتان، دانششان» که این شش حالت میتواند به گونهای دیگر نوشته شود که هسته یا واژهپایه از پسوندهای آن رها شود، اما به آن پیوند هم خورده باشد، به این شکل «دانشام، دانشات، دانشاش، دانشمان، دانشتان، دانششان» مهمتر از همه این که شش حالت جانشینساز «ام، ات، اش، تان، مان، شان» هم در واژهنامه تصویری ذهن هویت خودشان را پیدا میکنند و خیلی زود به عنوان شاخصهای نحوی ثبت میشوند.
کاربست روش نوشتاری ایرج کابلی با عمق ارتوگرافیک خط فارسی
ارتوگرافی[1] شیوه نوشتار به یک زبان است و پیوند نزدیک با نظام الفبایی و شیوه چیدمان نویسههای الفبایی به قصد نوشتن دارد: «عمق ارتوگرافیک به پهنه فراخی از موضوعهای چون پیشرفت خواندن، نارساییها و پریشانیهای رشدی، اکتسابی خواندن و نظریههای خواندن در پیوند است. همه جنبههای خواندن به طور ذاتی با ویژگیهای ارتوگرافی در ارتباط است، بنابراین مشخص کردن اینکه چه ویژگیهایی از ارتوگرافی بر فرآیندهای خواندن مؤثر و سازوکارهای شناختی آن چهگونه رخ میدهد، از جنبه عملی و نظری مهم است. برای نمونه پژوهشها روی فرایند یادگیری خواندن نشان میدهد کودکانی که در زبانهایی با عمق ارتوگرافیک زیاد سوادآموزی میکنند، پیشرفتشان کندتر از کودکانی است که زبانشان از جنبه ارتوگرافیک کم عمق به شمار میرود.[2] » عمق ارتوگرافیک[3] بخشی از دانش ارتوگرافی به شمار میرود که به طور ویژه روی موضوع «چه مینویسیم، چه میخوانیم» کار میکند.
در زبان فارسی، زنبور و ذرت با دو گونه نویسه «ز» و «ذ» نوشته میشود. شکل آواییتر نوشتن پیاز «پییاز» و خیار «خییار» است. اما چون دو نویسه «ی» در آن به کار رفته است که نخستین آن آوای واکیاش برابر با «ای» و دومی آن نیم مصوت «ی» است، میان نوشتن پیاز و آوای واکی آن تفاوت است. این تفاوتها گوشههایی از عمق ارتوگرافیک نوشتار فارسی یا شکاف در برابری میان نویسه و آوای واک است.
«کن اسپنسر» پژوهشگری که سالها روی دشواریهای آوایی و تلفظی زبان انگلیسی کار کرده است در مقالهای درباره دشواری کودکان 7 تا 11 ساله در رانش یا تلفظ درست واژگان انگلیسی سه عامل را مؤثر میداند: طول واژه[4]، بسامد کاربرد واژه[5] و میزان آواشدگی واژه[6]؛ هر کدام میتوانند در جای خود روی خواندن یا تلفظ درست واژگان تاثیرگذار باشند.[7] هر کدام از این عوامل را که با دیدگاه ایرج کابلی درباره شیوه نوشتار به زبان فارسی برای کودکان بسنجیم، میبینیم که او با نبوغ ویژهای همه این عوامل را بدون بررسیهای میدانی که پژوهشگران در زبان انگلیسی انجام دادهاند، در زبان نوشتاری فارسی هم برای آسانخوانی و زود آموختن کارساز میداند. کن اسپنسر طول واژه را یکی از موثرترین عوامل در درست خوانی آن میداند.
وقتی که واژههای پایه از پسوند و پیشوند خود شکسته میشوند، این پدیده کمک میکند که کودک یکی از دشواریهای رانش و تلفظ واژه را پشت سر بگذارد. سپس نوبت بسامد کاربرد واژه میرسد. در این مورد هنگامی که واژههای پایه از پیشوند و پسوند خود شکسته و جدا میشوند، نه تنها از طول آنها کاسته میشود که واژهی پایه خودش را بیشتر و در موارد روشنتری نشان میدهد.
یعنی اگر آب از «آبشار» و «آبریز» جدا شود و به گونه «آبشار» و «آبریز» نوشته شوند، بسامد کاربردی آب بالاتر میرود و البته پسوندهای آنها مانند «ریز» اگر در واژگان دیگری مانند «خونریز» هم بیاید با جدایی آن پسوند «ریز» خود یک تصویر کامل در گنجینه واژگانی کودک میشود و او از این پس پی میبرد که «ریز» با بن واژه «ریختن» در پیوند است. عامل سوم که پیچیدهتر و مهمتر است، به میزان آواشدگی واژه بستگی دارد.
پیشبینی آوایی و رانشی یا تلفظی واژگان نوشتاری که آن را آواشدگی هم میتوان گفت دانشی است که به نقش تفاوت نویسهها و آواهای واکی یک واژگان در یک زبان میپردازد و گرهها یا ناسازگاریها و تفاوتهای میان آنچه که مینویسیم با آنچه که میخوانیم را بررسی میکند. در پی آن، اگر پیشنهادی ساده یا روان کننده بر پایه پیشبینی چگونگی خواندن این تفاوتها میان آنچه که مینویسیم با آن چه که میخوانیم داده شد، اینجا پدیده آواشدگی وارد زبان میشود، کاری که ایرج کابلی در آموزههایش در حوزه نوشتار فارسی به آن پرداخته است.
او در جایی از نوشتههایش میگوید: «وقتی که واژهی زیبای پی آمد به صورت پیامد نوشته نشود علاوه بر آن که شکل واژه، معنای آن را به هر نوآموزی میفهماند تمایل به مفتوح خواندن حرف نخستین را هم از میان میبرد و باعث میشود که همه آن را ( پ ـِ ی -آ – م - د ) بخوانند نه ( پ ـَ ی -آ – م - د )[1]
در همین حوزه ایرج کابلی برای کاستن از عمق ارتوگرافیک نوشتار فارسی، کارهای دیگری انجام داده است که میتوان با بازگشت به آثار او، این کارها را شناخت. به ویژه هنگامی که روی آموزش به نوآموزان دبستانی تاکید داشته، نشانههایی برای تفاوت میان نویسههای یکسان اما با آواهای واکی متفاوت ابداع کرده است. او در این باره واژهی گود / gowd / را نمونه آورده است که در فارسی میتواند هم گو /gow / خوانده شود و هم گو / goo/ مانند واژه گورخر. نمونه سوم از همین گونه خواندن گو /gav/ است که در واژه گوزن داریم. کابلی برای این که تفاوت میان اینها روشن شود، پیشنهاد داده است که روی نویسه گو /gow / «گوْ» یک نشانه تشخیصی گذاشته شود. [2] که البته این کار را ما در موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان به گونهای کاربردیتر با طراحی برنشانهایی به شکل ماهک گشودهایم.
ایرج کابلی به جامعه فارسی زبان حق بزرگی دارد
این حق بزرگ را اما باید چگونه ادا کنیم، که زحمتهای او در روند آموزش زبان فارسی به کودکان ماندگار شود؟ موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان که نزدیک به بیست سال است، روی موضوع الفباآموزها، آموزش زبان فارسی به کودکان، سواد شکوفایی یا سواد به گروههای سنی پیش دبستان پژوهش و کار میکند، از اندک یا یگانه نهادی است که شیوهی نوشتار ایرج کابلی را با چارچوب نظریه و نگرشی که در موضوع آموزش خواندن و نوشتن در این نهاد جاری است، آمیخته است و از این آمیزش در جهت ترویج سادهخوانی و سادهنویسی برای کودکان فارسی زبان یا کودکان در مناطق دو زبانه ایران یا بیرون از ایران بهره فراوانی برده است. بیش از ده سال است که همهی آثاری که در حوزه ادبیات کودکان یا آموزش خلاق از راه ادبیات کودکان و سواد شکوفایی منتشر میکنیم، برپایهی همین نگرش و شیوه نوشتار است که بخش بزرگی از آن برپایه نوشتار به شیوه چیدمان بلوکی و بنیاد آن از ایرج کابلی است. برای سود بردن از دیدگاهها و اندیشههای ایرج کابلی نیاز نیست که چشم بسته و مو به مو پیش رفت. میتوان دیدگاه خود را داشت و از بهترین بخشهای اندیشههای او برای سادهسازی آموزش الفبا و خط فارسی به کودکان بهره برد.
در این راه اگرچه در سالهای گذشته، کسانی به نام ویراستار یا صاحبنظر گاهی به شیوه نوشتار ما ایراد گرفته و گاهی هم آن را ناشی از بی سوادی یا کم سوادی ما دانستهاند، اما اکنون که پیوستهای نگاه ویرایش و نوشتاری خود را آشکار میکنیم، از کسانی که در حوزه ادبیات کودکان یا کتابهای آموزشی برای کودکان فعالیت میکنند، از ویراستار یا پدیدآوردنده، از کسانی که در فرهنگستان زبان و در حوزه فعالیتهای مربوط به نوشتن برای کودکان نظر میدهند و پژوهش میکنند، از کسانی که در آموزش و پرورش کار میکنند، از آموزگاران تا کسانی که دلشان در گرو رشد فکری و پرمایگی کودکان است، از همزبانانمان در افغانستان، تاجیکستان و هر جای جهان، درخواست داریم که در نوشتن یا شیوههای نوشتاری برای کودکان، دست از روشهای سنتی بردارند، خودشان را با روند تاریخی تحول و پیشرفت آموزش زبان فارسی برای کودکان همراه کنند و مطالعات و پژوهشهایی همچون مطالعات عمق ارتوگرافیک خط، و شیوههای یادگیری خواندن و نوشتن برپایه پژوهشهای علومشناختی و روانشناسی رشد را دنبال کنند تا دریابند نکتهها و آموزههای کسانی مانند دکتر محمدباقر هوشیار و ایرج کابلی که برای سادهسازی خط فارسی آموزشی رنج های فراوان کشیدند، تا چه اندازهی شگفت انگیزی با این مطالعات و دادههایی که از آن بدست آمده، همسو است و به یاد داشته باشند، وقتی که «دانشاش» را «دانشش» مینویسند، اگرچه ممکن است به نقل از برخی از این ویراستاران، «دانشش» با اقتصاد نوشتن یا سرعت نوشتن همراهتر باشد، اما به طور یقین با واژهنامه تصویرهای واژگانی در مغز کودک ناسازگارتر است و در آنجا کودک را دچار پراکندگی و پریشانی در آموزش میکند.
خرید دستنامه روش نوشتاری ساده به خط فارسی بر پایه ی چیدمان بلوکی
بیشتر بخوانید:
نقطه پایانی بر رسمیت کاربرد خط تحریری در کتاب فارسی اول دبستان
تاریخ به کارگیری کژنگاری یا خط شکسته در فارسی اول دبستان
درست نویسی بر زیبانویسی تقدم دارد
چیدمان بلوکی در آموزش خواندن و نوشتن به کودکان اول دبستان(قسمت اول)
چیدمان بلوکی در آموزش خواندن و نوشتن به کودکان اول دبستان(قسمت دوم)
[1] کابلی، ایرج، درست نویسی خط فارسی، انتشارات بازتاب نگار، تهران، 1384، ص 22
[2] کابلی، ایرج، درست نویسی خط فارسی، انتشارات بازتاب نگار، تهران، 1384، ص 93
[1] Orthography
[2] Xenia Schmalz & Eva Marinus & Max Coltheart & Anne Castles, Getting to the bottom of orthographic depth, Psychonomic Bulletin & Review volume 22, pages1614–1629(2015)
[3] Orthographic depth
[4] length of the word
[5] frequency of the word in the language
[6] measure of the phoneticity of the word
[7] Ken Spencer, Predicting word-spelling difficulty in 7- to 11-year-olds, Journal: Journal of Research in Reading Volume: 22 Issues: 3 283—292, Publisher: John Wiley and Sons, Year: 1999
[1] visual hierarchy
مجموعه سطوح مختلف تولید بازنمایی از دادههای دیداری در سیستم دیداری مغز؛ هرچه اطلاعات دیداری در سلسله مراتب دیداری پیش میروند، پیچیدگی بازنماییهای عصبی افزایش مییابد(برگرفته از ویکی پدیا).
[2] representations
[3] Early visual cortex
[4] fusiform gyrus in the left hemisphere
[5] visual word form area (VWFA(
[7] کابلی، ایرج، درست نویسی خط فارسی، انتشارات بازتاب نگار، تهران، 1384، ص 91 و 92
[8] کابلی، ایرج، درست نویسی خط فارسی، انتشارات بازتاب نگار، تهران، 1384، ص 91 و 92