شعر کودک و نوجوان

شعر کودک و نوجوان، شعری است که با تخیل و درک کودکان و نوجوانان تناسب داشته باشد و قابل فهم برای این گروه‌های سنی باشد. شعر، دریافت‌های تازه‌ای به کودکان از جهان پیرامون‌شان می‌دهد و به آن‌ها کمک می‌کند تا از زاویه‌ای نو و با احساسات عالی به جهان بنگرند. شعر ارتباط کودکان را با جهان عمیق‌تر، عاطفی‌تر و دلچسب‌تر می‌کند.


خرید کتاب شعر کودک


شعرخواندن برای کودکان سبب افزایش دقت و هوشیاری می‌شود. با بلندخواندن شعر و دعوت کودک به همراهی، به او کمک می‌کنید صدای خود را کنترل کند، با زیر و بم صدا و با ریتم آشنا شود. 

در نوجوانی نیز شعر، مانند گریزی دلپذیر، نوجوان را با زبانی نو و دنیایی شگرف پیوند می‌دهد. خواندن شعر، امکان نگاه به دنیا با تفسیرهای متفاوت را برای ذهن نواندیش نوجوان فراهم می‌کند.


خرید مجموعه شعر نوجوان


 

زیر دسته بندی ها
فرزند ، گل اميد مادر آن مادر از فرشته بهتر از هر نگهش درست پيداست از من به دلش چه آرزوهاست خواهد همه چيز خوب عالم باشد همه بهر من فراهم خواهد که بيفتم از همه پيش بهتر شوم از غريبه و خويش خواهد که تمام روز هر سال باشم سرحال و شاد و خوشحال مردم همه کار من پسندند با مهر به من زنند لبخند
چهارشنبه, ۸ بهمن
دلت می خواد بدونی که پشت پلکام چیه؟ یک عالمه ستاره
چهارشنبه, ۸ بهمن
من یه پرنده هستم با پروبال خسته پرنده خسته ای که تو قفس نشسته
چهارشنبه, ۸ بهمن
چوپونه کجاست؟ تو صحراست مواظب گله هاست گله باید چرا کنه
چهارشنبه, ۸ بهمن
مادر، موهایت خرمن‌ها خوبی چشمانت مادر گلشن‌ها خوبی مادر لبخندت صبح و صد خورشید آوازت مادر فردا و امید مادر آرامش در دستان توست این دنیا مادر در فرمان توست مادر می‌خواهم مادر می‌جویم مادر می‌بینم مادر می‌گویم.
شنبه, ۴ مرداد
گفتم کبوترجان بیا این بال‌ها را باز کن در آسمان نیلگون پرواز کن، پرواز کن تا دست را بر هم زدم او بال‌ها را باز کرد در آسمان نیلگون شاد و سبک پرواز کرد از جلوه‌ی پرواز او گویی دل من باز شد همراه او چشمان من در گردش و پرواز شد پرواز شادی‌بخش او شادی به جانم باز داد جان مرا در آسمان همراه خود پرواز داد
شنبه, ۴ مرداد
ای دوره کودکی، کجایی؟ رفتی و نرفته یادت از دل تا محو شوم نمی‌شود محو آن خاطره‌های شادت از دل با آنکه تو رفته‌ای، غمم نیست، فرزند من از تو یادگار است پاییز پدر رسید، باشد، لبخند پسر پر از بهار است از شادی آن شکوفه نور پر نور شود ستاره من من سایه زندگانی او، او زندگی دوباره من
شنبه, ۴ مرداد
  ما کودکانیم شیرین زبانیم تنها و با هم کتاب می خوانیم ما در دبستان شادیم و خندان چون گل که دارد جا در گلستان گفتار ما خوب هر کار ما خوب با هر کسی هست رفتار ما خوب  
شنبه, ۴ مرداد
گنجشک کوچک بالای دیوار میخواند آواز خوشحال و بیکار برف تمیزی روی زمین را مثل گل یاس کرده است زیبا گنجشک کوچک، دانه نداری؟ آذوقهای در لانه نداری؟ اکنون که بسیار خوشحال و سیری باید سراغ از دانه بگیری گنجشک کوچک، این برف زیبا شاید بماند یک ماه اینجا در زیر بالش برف درخشان هر دانهای را کرده است پنهان   محمود کیانوش
شنبه, ۴ مرداد
من یار مهربانم دانا و خوش بیانم گویم سخن فراوان با آنکه بی زبانم پَنَدت دهم فراوان من یار پند دانم من دوستی هنرمند با سود و بی زیانم از من مباش غافل من یار مهربانم  
شنبه, ۴ مرداد
که دیده باد را؟ از آن به بچه ها دهد نشان ندیده باد را کسی به چشم خویش در جهان ولی اگر کنی نظر به دشت و باغ و بوستان چو می خورند برگ ها به شاخه ها تکان تکان درخت ها به پیش و پس شوند خم سرود خوان خورند شاخه ها به هم چو دست های مردان تمام این نشانه ها خبر دهد در آن زمان که باد گشته بی گمان به دشت و باغ ها وزان  
شنبه, ۴ مرداد
یک روز چشمه ساری، باریک چون نواری، از کوه سر در آورد، گردید جویباری. با خنده و ترانه بر کوه شد روانه، از مارپیچ دره می رفت شادمانه. راهش که تنگ می شد، خیلی زرنگ می شد؛ با سنگ های سرسخت مشغول جنگ می شد. شاد از بهار می رفت ، با پشتکار می رفت، از شوق کشتزاران امیدوار می رفت. خود را به سنگ می زد، در خاک چنگ می زد، بر آن تن زلالش از خاک رنگ می زد. راهش گشاد می شد، آبش زیاد می شد، از دیدن علف ها بسیار شاد می شد.
شنبه, ۴ مرداد
سر زد از پشت ابرها خورشيد باغ و بستان دوباره زيبا شد فصل سرما و برف و باد گذشت موقع گردش و تماشا شد در چمن بر درخت گل بلبل وه چه شيرين ترانه‌ای دارد هست خشنود و شادمان زيرا وطنی، آشيانه‌ای دارد کودکان اين زمين و آب و هوا اين درختان که پرگل و زيباست باغ و بستان و کوه و دشت همه خانه ما و آشيانه‌ی ماست دست به دست هم دهيم به مهر ميهن خويش را کنيم آباد يار و غم‌خوار همدگر باشيم تا بمانيم خرم و آزاد
شنبه, ۴ مرداد
  شادی باید کرد! شادی باید کرد! گلها بر شاخه خندان و شادند. گنجشکان در باغ شاد و آزادند. شادی باید کرد! شادی باید کرد! پاک و روشن آب در چشمه شاد است. با رقصش در رود شاد و آزاد است. شادی باید کرد! شادی باید کرد! بر گلها زنبور گَردَد با شادی. او را دنیا داد شادی، آزادی. شادی باید کرد! شادی باید کرد!
شنبه, ۴ مرداد
آی بادبادک! آی جغجغه! آی فرفره! بازیچه دارم، بچه ها، آی بچه های کوچه ها! بازیچه های رنگ رنگ، ارزان و زیبا و قشنگ! آمد دوباره پیرمرد آن پیرمرد دُوره گرد. با آن نگاه مهربان، آن پیرمرد خوش زَبان گوید برای بچه ها حرفی از آن بازیچه ها: آی جغجغه، فریاد کن! این بچه ها را شاد کن آی فرفره، چَرخی بِزَن! رقصی بکن در دست من! آی بادبادک، پرواز کن، بالا برو! آزاد و بی پروا بَرو!
شنبه, ۴ مرداد
  خانه‌ای ساخته‌ام از مقوای سفید دارد آن پنجره‌ای تا بتابد خورشید همه دیوار اتاق رنگ شادان دارد جای آتشدانی به زمستان دارد بستری هست تمیز که توان خفت بر آن چمنی هست و گلی جویباری است روان کاغذی خانۀ من حرف فردای من است روشنی باید مهر هر کجا جای من است خانه باید آباد خانه باید روشن خانه باید آزاد تا بود خانه‌ی من
شنبه, ۴ مرداد
دانه زیر خاک تِشنه مانده است می شود هَلاک های، ابرها دانه نیست خواب ناله می کُنَد: آب، آب، آب! های، ابرها بَرقتان کجاست؟ رعدتان چرا گُنگ و بیصداست؟ نیستید اگر راستی خَسیس خاک را کنید خیسِ خیسِ خیسِ
چهارشنبه, ۱ مرداد
در این بخش ۱۰ شعر کودکانه بهاری برای کودکان گردآوری شده است. این شعرها را با کودکان خود بخوانید و نوروز و بهار را با آنان سهیم شوید.
سه شنبه, ۱۸ اسفند