شعرهای کودکانه
در این بخش شعرهای کودکانه از بهترین شاعران کودک ایران آورده شده است. محمود کیانوش، پروین دولت آبادی، عباس یمینی شریف، جعفر ابراهیمی، اسدالله شعبانی، شکوه قاسم نیا، ناصر کشاورز، افسانه شعبان نژاد، مهدی مرادی و... . شعر زبان شادیها، غمها، آرزوها، آمال و نفرتهاست. شعر وسیلهی تفریح و سرگرمی و به شادی گذراندن اوقات فراغت است. زبان همدردی، هم زبانی و هم آهنگی است. همهی کودکان به طور فطری شعر را دوست دارند و از آن لذت میبرند.
تا صبح دیشب
بیدار بودم
تب داشتم چون
بیمار بودم
جز من یکی هم
اصلا نخوابید
همدرد من بود
تا صبح نالید
دست قشنگاش
روی سرم بود
او دوستم داشت
او مادرم بود
گرمای تب کاش
دیگر بخوابد
تا اینکه امشب
مادر بخوابد
انگار قلبم
یک آسمان است
بابای خوبم
خورشید آن است
انگار قلبم
یک سبزهزار است
مادر برایش
مثل بهار است
انگار قلبم
یک دانه ماهی است
همبازی او
جز خواهرم نیست
انگار قلبم یک سایهبان است
هر کس که خوب است
در زیر آن است
خبر خبر خبردار
گل آمده به بازار
یکی، دو تا، نه، ده تا
نه ده، نه صد، چه بسیار
به برف و سرما گفته
برو خدا نگهدار
خبر خبر شبانه
درخت زده جوانه
دوباره بر سرش بست
شکوفه دانه دانه
به روی شاخهای ساخت
پرستو آشیانه
خبر خبر خبرهاست
میان باغ غوغاست
کدام را بگویم
که هرچه هست زیباست
خلاصه خبرها
بهار خوب و...
خانه کوچک ما
چه گرم و چه باصفاست
به چشم ما بچهها
بزرگ مثل دنیاست
مامان نازنینم
که خوب و مهربان است
برای خانه ما
مثل یک آسمان است
پدر که دست گرماش
همیشه بر سرماست
خورشید خانه ما
امید ما بچههاست
حالا بگو ببینم
ما بچهها چه هستیم
برای خانه خود
مثل پرنده هشتیم
مثل هزار پرنده
پر میزنیم شادمان
زیر...
از پشت شیشه
یک باغ پیداست
باغی که سبز است
باغی که زیباست
باغی که سرخ است
باغی که پر گل
بر هر درختاش
گنجشک و بلبل
از پشت شیشه
آن آسمان است
خورشید گرماش
چه مهربان است
یک رودخانه
از دور پیداست
آن رودخانه
نزدیک دریاست
از پشت شیشه دنیا قشنگ است
سبز است و آبی
نارنجی رنگ است
باز زنبور عسل
صبح زود آمد خرید
هر کجای باغ را
شادمانه سر کشید
گفت: ای گلها سلام
باز هم مهمان رسید
بال زد هی بال زد
هی پرید و هی پرید
تاب خورد و آب خورد
از میان برگ بید
ناگهان در کنج باغ
غنچهای را باز دید
پر زد و رویش نشست
شیره آن را چشید
گفت: بهبه عالی است
شاد شد آن را خرید
بعد هم وزوز کنان
سوی...
یک ماهی و یک اردک
هر دو تو حوض کوچک
با هم شنا میکردن
وقتی که ما را دیدن
حیوونیا ترسیدن
ماهیه رفت زیر آب
اردک پرید تو آفتاب
کبوتر ناز من
تنها نشسته
دلم براش میسوزه
پرش شکسته
به من نگاه میکنه
ساکت و خسته
مامانجون مهربون
بالشو بسته
کبوتر ناز من
خوب میشی فردا
دوباره پر میکشی
به آسمونها
زرد و گلی
رنگ به رنگ
سفید و سیاه
از همه رنگ
چرخ میزند
توی هوا
پروانه با بال قشنگ
یکی دو تا ده تا شدند
از روی شاخه پا شدند
پروانهها ناز میکنند
بالهاشونو باز میکنند
بلند و آزاد و سبک
تو باغچه پرواز میکنند
جوجه پرطلایی
زرد و سرخ و حنایی
پرهات رنگارنگه
راه رفتنت قشنگه
ای جوجه قشنگم
جوجه رنگارنگم
حناییه سر تو
چه خوشگله پر تو
پروانه رنگ رنگ زیبا
باز آمدی به خانه ما
در گوشه پنجره نشستی
تا باغ قشنگ را ببینی
مهمان قشنگ رنگ رنگم
همبازی کوچک قشنگم
امروز که غنچههای زیبا
لبخند زد به صورت ما
من میکنم این دریچه را باز
پروانه من درآ به پرواز
دارم پرهای زیبا
دوتا بال دوتا پا
پر میکشم پر پر پر
بالا بالا بالاتر
اینجا آنجا میگردم
روی دریا میگردم
دریا چه مهربان است
بزرگ و بیکران است
من دوست دارم آن را
دریای مهربان را
چون میگیرم از دریا
غذای هر روزم را
من در میان نیزار
با شور و شوق بسیار
میسازم از برگ و چوب
یک لانه خیلی خوب
من مرغ دریا...
دیشب که باران آمد
صدای ناودون آمد
بارون چه قصهها گفت
تا صبح برام لالا گفت
صدای باد و باران
پیچید میان ایوون
پرندهها ترسیدن
تو لانهشون خوابیدن
گنجشک من کجا رفت
شاید تو کوچهها رفت
گفتم گنجشکک من
مرغک کوچک من
تو این شب زمستون
خیس میشی توی بارون
گنجشک برام جیک جیک کرد
ساعت برام تیک تیک کرد
یهو از...
ای زنبور طلایی
نیش میزنی بلایی
پاشو پاشو بهاره
گل وا شده دوباره
برو به باغ و صحرا
نیش بزن باز به گلها
شیره بگیر از آنها
عسل بساز برا ما
کلاغی در خیابان
نشسته روی سیمی
تکانی میخورد گاه
به پرواز نسیمی
ببین آقا کلاغه
عجب جایی نشسته
مگر بالش شده زخم
مگر بالش شکسته
آهای آقا کلاغه
همین حالا میافتی
اگر چرتت بگیرد
از آن بالا میافتی
نه این آقا کلاغه
گمانم غم ندارد
خیالش هست راحت
که چیزی کم ندارد
نه پای او شده زخم
نه بال او شکسته
برای...
مورم و دانه میبرم
دانه به لانه میبرم
شش پا و دو شاخک دارم
صحرا میرم دون میارم
اینجا میرم اونجا میرم
پایین میام بالا میرم
تنهایی سخته کار من
سنگینه خیلی بار من
جمع میشویم با مورچهها
صف میکشیم تو باغچهها
دنبال هم مثل قطار
با هم میریم دنبال کار
کار میکنیم کار میکنیم
گندمو انبار میکنیم...
گنجشک خوبم، مرغکم
آوازخوان کوچکم
بر شاخههای سبزرنگ
بنشین توای مرغ قشنگ
پرواز کن در آسمان
برگرد سوی آشیان
آوازخوان کوچکم
گنجشک خوبم مرغکم
دویدم و دویدم
به سبزهها رسیدم
رو فرش سبز سبزه
گل قشنگی دیدیم
کنار گل نشستم
نفس زنان و خسته
دیدم که روی آن گل
شاپرکی نشسته
سفید و سرخ و آبی
دو بال رنگارنگ داشت
لطیفتر از پر گل
دو شاخک قشنگ داشت
گنجشکه جیک جیک میکنه
جیک جیک جیک
ساعت داره تیک میکنه
تیک تیک تیک
کلاغه قارقار میکنه
قار قار قار
بابا داره کار میکنه
کار کار کار
گربه میگه میومیو
میو میو میو
هاپو به او واق میکنه
عو عو عو
گاوه میگه علف میخوام
مع مع مع
بزی میگه من تشنهام
بع بع بع
الاغه فریاد میزنه
عر عر عر
پروانهها پر می...
حاجی لکلک آرام آرام
با آن دوتا بال زیبا
از آن بالا پایین آمد
مانند یک هواپیما
پرهای او مانند برف
خیلی سفید و ناز بود
پاهی باریک و سرخش
خیلی خیلی دراز بود
حاجی لکلک پایین آمد
روی یک پایش ایستاد
با این کار خندهدارش
عجب چیزی یادم میداد
من مثل حاجی لکلک
یک پایم را بالا بردم
اما دیدم خیلی سخت است...