هر کجا چشم میرود آب است
از افق تا افق همه دریاست.
آب آیینهای است پهناور
صورت آسمان در آن پیداست.
خندهی گرم و روشن خورشید
بر تن سردِ آب میریزد.
موج در پیش موج میخوابد
موج از پشت موج میخیزد.
میکشد آب دامنش را نرم
بر تن پاک ماسههای کبود.
میبرد لذت از نوازش آب
ساحل بی خیال خواب آلود.
دست دریا به گردن خشکی
سینه ریزِ صدف میآویزد.
شاخهی موج بر تن ساحل
از کفِ خود شکوفه میریزد.
میشوم لُخت و میزنم غوطه
مثل ماهی میان آب زلال.
آسمان دلگشا و دریا رام
زندگی مهربان و من خوشحال.