معرفی کتاب های مناسب برای کودکان ۷ - ۹ سال

در این صفحه کتاب های مناسب برای کودکان ۷ - ۹ سال معرفی شده‌اند.

در سال‌های نخست دبستان که کودکان با خواندن و نوشتن آشنا شده‌اند، می‌توانند کتاب‌هایی با متن ساده و کوتاه را خودشان بخوانند. بنابراین بهتر است علاوه‌بر بلندخوانی برای کودکان، گاهی هم اجازه دهیم خود کودکان کتاب به دست بگیرند و از خواندن کتاب لذت ببرند. این کار به آن‌ها اعتمادبه‌نفس می‌دهد که مهارت‌های خود را به‌کار گیرند و در جهت تقویت این مهارت‌ها تلاش کنند.

کتاب‌هایی با موضوع مهارت‌های زندگی، ارزش‌های زندگی، محیط زیست و کتاب‌های تصویری برای این گروه سنی مناسب است. بهتر است کتاب‌هایی که به‌صورت غیرمستقیم به کودکان آموزش می‌دهند را در دسترس‌شان قرار دهیم.

زیر دسته بندی ها
«اشغالگران» از مجموعه کتاب «زمین عزیز من» داستان اشغال سیاره زمین توسط موجوداتی است که جنگل‌ها و رودخانه و جانوران را مزاحم زندگی خود می‌بینند و همه را نابود می‌کنند، تا این‌که کمک سر می‌رسد و زمین نجات پیدا می‌کند.
شنبه, ۶ خرداد
"چند تا پرنده بودند که موزهای تازه را می دزدیدند. آن ها توی جنگل میمون ها پرسه می زدند و هرچه سر راهشان بود خراب می کردند."  آیا میمون ها موفق می شوند موزها را از دست دزدها نجات بدهند؟"
دوشنبه, ۱ خرداد
خفاش میوه خوار بچه‌ای بدنیا می‌آورد و اسم او را استلالونا می‌گذارد. روزی جغد به لانه آنان حمله می‌کند و مادر فرار می‌کند و او هم به پائین پرت می‌شود و در لانه پرنده‌ای می افتد. او بنا به طبیعت خود ابتدا از مزه ملخ و کرم خوشش نمی‌آید ولی در لانه پرنده چیز دیگری پیدا نمی‌شود.
دوشنبه, ۱ خرداد
بن پسری خجالتی و کم حرف است و به همین دلیل همکلاسی‌هایش به او میگو می‌گویند. او به جمع کردن صدف هم علاقمند است. بنابراین زمانی که خانم فریمن معلم کلاس سال بعد به آنان پیشنهاد می‌کند یک کار تحقیقی برای تابستان انجام دهند، بن تصمیم می‌گیرد مجموعه صدف‌هایش را کامل کند. او هیچ فرصتی را برای انجام این کار از دست نمی‌دهد: چه در تعطیلات با مادرش در کنار ساحل کامبرساندز و چه همراه خاله اش جنا در یک ساحل صخره‌ای.
دوشنبه, ۱ خرداد
خاله پیرزن لب دریا نشسته بود که ناگهان توی آب می افتد. هشت پای گرسنه ای با دیدن خاله دهانش آب می افتد و سراغ خاله پیرزن می رود و از او می پرسد که کجا می رود. خاله برای نجات خود می گوید که به خانه پسرش، دیو سیاه دم به سر می رود.
دوشنبه, ۴ اردیبهشت
"دیو" یک سگ عروسکی قهوه ای خیلی کهنه با یک گوش شل و ول رو به پائین ویک گوش رو به بالا بنام داگر دارد که خیلی هم آن را دوست دارد. او داگر را همه جا با خود می برد و وقتی کثیف می شود او را شسته و آویزان می کند و همیشه او را تمیز نگه می دارد.
دوشنبه, ۴ اردیبهشت
نمکی دختر کنجکاو و مهربان قصه با مادرش در خانه ای زندگی می کند که هشت در دارد. نمکی مجبور است هر شب هشت در را ببندد. اما، نمی داند چرا؟ هر گاه از مادرش سبب را می پرسد جواب های جور را جور می شنود: غول بی شاخ و دم می آید، عجیبان غریبان می آید.....
چهارشنبه, ۲۳ فروردین
یکی بود یکی نبود. زن و شوهری در آرزوی داشتن فرزندی بودند. یک روز از میان نخودهای خیس خورده آش ناگهان نخودی، جان می گیرد و فرزند آن ها می شود.
شنبه, ۱۹ فروردین
"هیچ وقت نشده وقتی که از مدرسه به خانه برمی گردم، اتفاق جالبی برای من بیفتد." اما سرانجام یک روز وقت برگشت پسرک از مدرسه، آن اتفاق جالب برای او رخ می دهد. سگ نحیفی را کنار کوچه می بیند و با او حرف می زند. اما آن موجود به پسرک می گوید که سگ نیست، بلکه یک گرگ گنده ی بدجنس و خیلی ترسناک است که نمی تواند هیج کس را بترساند. پسرک هم او را به خانه شان می برد تا دور از چشم مادرش در کمد اتاقش نگه دارد.
دوشنبه, ۱۴ فروردین
بچه  گربه ای شیطان هر وقت که جوجه ها گرم بازی هستند با تغییر دادن صدایش آن ها را می ترساند تا بازی آن ها را به هم بزند. جوجه ها که از این وضع خیلی ناراحت هستند در صدد چاره جویی بر می آیند و پس از مشورت تصمیم می گیرند زنگوله ای را به گردن بچه گربه بیاوزیند تا با صدای زنگوله از آمدن بچه گربه با خبر شوند.
دوشنبه, ۲۲ اسفند
ایزی دختر کوچکی است که از خیلی چیزها می ترسد. او از تاریکی، عنکبوت، از اشتباه کردن هنگامی که نقاشی می کشد، از افتادن وقتی اسکیت به پا دارد، یا وقتی که باید در نمایش مدرسه روی صحنه برود و از جنگل تاریک و انبوه هم می ترسد.
یکشنبه, ۲۱ اسفند
الن کودکی تنها است و حوصله اش سر رفته و دوست دارد با کسی همبازی شود . او از تاریکی می ترسد و در عین حال ماجراجویی را هم دوست دارد. او برای رفع تنهایی خود با شیر پارچه ایش بازی می کند؛
سه شنبه, ۲ اسفند
سوفی کوچولو می خواهد بزرگ که شد یک کار خیلی بزرگ انجام دهد. در این باره با مادرش حرف می زند. مادر شغل های زیادی به او پیشنهاد می کند، مانند، پرستاری، شست و شو گری فیل در باغ وحش! رانندگی جرثقیل و خیلی کارهای دیگر.
سه شنبه, ۴ بهمن
«فلدولین» بر خلاف سایر خفاش‌ها که از شاخه‌ها آویزان می‌شوند، ووارونه است. ولی با وجود «متفاوت بودن» خیلی خوشبخت است. پدر و مادرش امیدوار بودند که او هم یک روز مانند سایر خفاش‌ها شود. او بزرگ و بزرگ‌تر شد ولی هیچ تغییری نکرد.
دوشنبه, ۵ دی
باز هم همان ماجرای همیشگی، توپ بازی در اتاق و شکستن یکی از وسیله های گرانبها یا محبوب بزرگترها. حالا موشی چه کار باید بکند؟ هر چه با برادرش موش موشی فکرهای شان را روی هم می گذارند، چیزی به عقل شان نمی رسد، یا اگر هم می رسد، فایده ای ندارد.
شنبه, ۵ آذر
مادربزرگ سالی برای سرگرم کردن او در یک روز گرم تابستانی، یک ردیف پنج تایی عروسک کاغذی می برد و صورت اولین دختر را نقاشی می کند؛ دختری سرکش و ماجراجو. اما پیش از آن که صورت بقیه را بکشد هر پنج خواهر دست در دست همدیگر غیبشان می زند و به سفری شگفت انگیز می روند.
یکشنبه, ۲۹ آبان
"با وجود تو" اثری است در ستایش صلح که دستیابی به صلح را به روشنی با تولد هر کودکی امکان پذیر می بیند. کتاب از همان آغاز با جلد جذاب و نام چالش برانگیزش مخاطب را با خود همراه می کند و او را گام به گام و صفحه به صفحه پیش می برد.
شنبه, ۱۴ آبان
کشاورزی با سه پسرش در مزرعه زندگی و سخت کار می کردند، او حیوانات را خیلی دوست داشت و از افزایش مرغ و خروس ها و گاو و گوسفندها لذت می برد. آنان هنگام کار آواز مخصوص خود را می خواندند، پسر بزرگ آواز کالسکه رانان، پسر دوم آهنگ مربوط به دریا و کوچکترین پسر درباره ویولن زن های دوره گرد و کشاورز هم درباره حیاط طویله، پشم چینی گوسفندان، تولد کره اسب ها و سایر حیوانات آوازمی خواند.
دوشنبه, ۲ آبان
الفی و دوست خیالی اش، مالکوم با جعبه ها یک قطار می سازند و  پیپ پدر را به جای دودکش استفاده می کنند. آن ها با خوشحالی بازی می کنند، تا اینکه الفی متوجه یک چیز وحشتناک می شود. پیپ بابا غیب شده! الفی و مالکوم همه جا را می گردند. زیر صندلی ها و میز، داخل جعبه ها و ....  همین موقع بابا می آید تو و می پرسد: ‌"پیپ منو ندیدی؟" الفی می گوید: "نه بابا"!
دوشنبه, ۲ آبان
جسیکا قورباغه ی کنجکاوی است که با مری لین و اگوست در یک جزیره زندگی می کند. برای این قورباغه ی کوچولو همه چیز جالب است حتی یک ریگ معمولی. یک روز جسیکا یک چیز بزرگ و سفید و گرد پیدا می کند.
جمعه, ۲۹ مهر