معرفی کتاب های مناسب برای کودکان ۷ - ۹ سال
در این صفحه کتاب های مناسب برای کودکان ۷ - ۹ سال معرفی شدهاند.
در سالهای نخست دبستان که کودکان با خواندن و نوشتن آشنا شدهاند، میتوانند کتابهایی با متن ساده و کوتاه را خودشان بخوانند. بنابراین بهتر است علاوهبر بلندخوانی برای کودکان، گاهی هم اجازه دهیم خود کودکان کتاب به دست بگیرند و از خواندن کتاب لذت ببرند. این کار به آنها اعتمادبهنفس میدهد که مهارتهای خود را بهکار گیرند و در جهت تقویت این مهارتها تلاش کنند.
کتابهایی با موضوع مهارتهای زندگی، ارزشهای زندگی، محیط زیست و کتابهای تصویری برای این گروه سنی مناسب است. بهتر است کتابهایی که بهصورت غیرمستقیم به کودکان آموزش میدهند را در دسترسشان قرار دهیم.
در یک روز آفتابی، جک که یک پرنده است تصمیم می گیرد سفر کند و دریای آبی را ببیند. خود را به دریا می رساند و این آغازی برای دوستی با جیم مرغ دریایی است. جیم او را به خانه اش دعوت می کند. اما اهالی دهکده جیم رفتار دوستانه ایی با او ندارند و با تعجب به او نگاه می کنند.
سه شنبه, ۱۷ مرداد
اولین باری که دخترک را دیدم به دریا خیره شده بود. به او پیشنهاد بازی قایم باشک را دادم و او پذیرفت اما با چشم های باز بازی می کرد و این کار مرا متعجب کرد. فهمیدم چشمانش قدرت دیدن ندارد اما خود او آن قدر توانا بود که با لمس کردن صورت من توانست شکل مرا روی ماسه های کنار دریا بکشد.
سه شنبه, ۳ مرداد
جوجه خروس ها همیشه و در هر زمانی در حال جنگ و دعوا با هم هستند. امروز هم زیاد طول نمی کشد که بازی را به جنگی تمام عیار تبدیل می شود. این فرصت خوبی است برای بچه روباه ها تا چند جوجه خروس برای پدرشان هدیه ببرند. جوجه مرغ ها از طریق زورا خواهر بچه روباه ها از ماجرا آگاه می شوند و به کمک او راه لانه روباه ها را پیدا می کنند و جوجه خورس ها را نجات می دهند.
شنبه, ۳ تیر
کلاریس که در کلاس پنجم درس می خواند، در پاسخ به سوال معلمش که چرا اسم کتاب بچه اقیانوس است نمی تواند در برگه امتحانی اش جوابی بنویسد. او کتاب را نخوانده و برای آن که در درس فرانسه نمره ی صفر نگیرد دروغ بزرگی می گوید. او می گوید پدر و مادرش والدین واقعی او نیستند و هفته ی گذشته در گیر این مسئله بوده است. همین دروغ او را با واقعیت تکان دهنده ای روبرو می کند. پدر و مادرش در کودکی او را به فرزندی قبول کرده اند!!
شنبه, ۳ تیر
در مقدمه ی این کتاب برای پدر و مادر آمده است: "این کتاب، کتاب نقاشی کودک هست و نیست. هست، برای اینکه کودک باید مداد به دست بگیرد و تصویر بکشد. نیست، برای اینکه برخلاف آنچه انتظار داریم، کودکمان قرار نیست نقاشی های خوش آب و رنگی را ببیند و تقلید کند و تحویل ما یا آموزگارش بدهد. این کتاب درباره تقلید نیست. درباره دیدن است و به تصویر کشیدن: دیدن دنیای کودکی دیگر، (یک کودک ژاپنی).....
شنبه, ۳ تیر
"ارویج" دختر کوچکی است که از نقل مکان پدر و مادرش به شهر جدید ناراضی است. او تمام دوستان و مدرسه اش در پاریس را ترک کرده و در مدرسه ی جدید خیلی تنهاست. برای پیدا کردن دوست پرسش هایی می کند و از یکی یکی بچه های کلاس می پرسد اما موفق نمی شود برای خود دوستی بیابد.
شنبه, ۳ تیر
پسر کوچولویی به نام المر گربه پیر و ولگردی را با خود به خانه می برد، امّا مادر به او اجازه نمی دهد که از گربه نگهداری کند و گربه را از خانه بیرون می اندازد. المر با گربه همدردی می کند و از آرزوی پرواز با او صحبت می کند.
دوشنبه, ۲۲ خرداد
ژاکت برادر بزرگتر خرس کوچولو برایش تنگ شده است. او مانند خیلی از کودکان هم سن خود ژاکتش را خیلی دوست دارد و حاضر نیست آن را از دست بدهد. مادر از او می خواهد که ژاکتش را به برادر کوچکش بدهد. او با نارضایتی حرف مادر را گوش می کند و به برادرش یادآورمی شود که مواظب ژاکت باشد و از آن خوب نگهداری کند.
دوشنبه, ۲۲ خرداد
مداد از تنهایی حوصله اش سر می رود و مشغول کشیدن نقاشی می شود. او ابتدا هر چه می کشد سفید و سیاه است ولی بانجو، پسر بچه نقاشی او و سگ و گربه اش به نام های میلدرد و بروس به او اعتراض می کنند، چون رنگ واقعی خودشان نیستند. او به ناچار یک قلم مو می کشد و همه اشکال رنگ خودش را می گیرد. زمانی که بر تعداد نقاشی ها افزوده می شود دردسر مداد هم شروع می شود.
سه شنبه, ۹ خرداد
«اشغالگران» از مجموعه کتاب «زمین عزیز من» داستان اشغال سیاره زمین توسط موجوداتی است که جنگلها و رودخانه و جانوران را مزاحم زندگی خود میبینند و همه را نابود میکنند، تا اینکه کمک سر میرسد و زمین نجات پیدا میکند.
شنبه, ۶ خرداد
"چند تا پرنده بودند که موزهای تازه را می دزدیدند. آن ها توی جنگل میمون ها پرسه می زدند و هرچه سر راهشان بود خراب می کردند."
آیا میمون ها موفق می شوند موزها را از دست دزدها نجات بدهند؟"
دوشنبه, ۱ خرداد
خفاش میوه خوار بچهای بدنیا میآورد و اسم او را استلالونا میگذارد. روزی جغد به لانه آنان حمله میکند و مادر فرار میکند و او هم به پائین پرت میشود و در لانه پرندهای می افتد. او بنا به طبیعت خود ابتدا از مزه ملخ و کرم خوشش نمیآید ولی در لانه پرنده چیز دیگری پیدا نمیشود.
دوشنبه, ۱ خرداد
بن پسری خجالتی و کم حرف است و به همین دلیل همکلاسیهایش به او میگو میگویند. او به جمع کردن صدف هم علاقمند است. بنابراین زمانی که خانم فریمن معلم کلاس سال بعد به آنان پیشنهاد میکند یک کار تحقیقی برای تابستان انجام دهند، بن تصمیم میگیرد مجموعه صدفهایش را کامل کند. او هیچ فرصتی را برای انجام این کار از دست نمیدهد: چه در تعطیلات با مادرش در کنار ساحل کامبرساندز و چه همراه خاله اش جنا در یک ساحل صخرهای.
دوشنبه, ۱ خرداد
خاله پیرزن لب دریا نشسته بود که ناگهان توی آب می افتد. هشت پای گرسنه ای با دیدن خاله دهانش آب می افتد و سراغ خاله پیرزن می رود و از او می پرسد که کجا می رود. خاله برای نجات خود می گوید که به خانه پسرش، دیو سیاه دم به سر می رود.
دوشنبه, ۴ اردیبهشت
"دیو" یک سگ عروسکی قهوه ای خیلی کهنه با یک گوش شل و ول رو به پائین ویک گوش رو به بالا بنام داگر دارد که خیلی هم آن را دوست دارد. او داگر را همه جا با خود می برد و وقتی کثیف می شود او را شسته و آویزان می کند و همیشه او را تمیز نگه می دارد.
دوشنبه, ۴ اردیبهشت
نمکی دختر کنجکاو و مهربان قصه با مادرش در خانه ای زندگی می کند که هشت در دارد. نمکی مجبور است هر شب هشت در را ببندد. اما، نمی داند چرا؟
هر گاه از مادرش سبب را می پرسد جواب های جور را جور می شنود: غول بی شاخ و دم می آید، عجیبان غریبان می آید.....
چهارشنبه, ۲۳ فروردین
یکی بود یکی نبود. زن و شوهری در آرزوی داشتن فرزندی بودند. یک روز از میان نخودهای خیس خورده آش ناگهان نخودی، جان می گیرد و فرزند آن ها می شود.
شنبه, ۱۹ فروردین
"هیچ وقت نشده وقتی که از مدرسه به خانه برمی گردم، اتفاق جالبی برای من بیفتد."
اما سرانجام یک روز وقت برگشت پسرک از مدرسه، آن اتفاق جالب برای او رخ می دهد. سگ نحیفی را کنار کوچه می بیند و با او حرف می زند. اما آن موجود به پسرک می گوید که سگ نیست، بلکه یک گرگ گنده ی بدجنس و خیلی ترسناک است که نمی تواند هیج کس را بترساند. پسرک هم او را به خانه شان می برد تا دور از چشم مادرش در کمد اتاقش نگه دارد.
دوشنبه, ۱۴ فروردین
بچه گربه ای شیطان هر وقت که جوجه ها گرم بازی هستند با تغییر دادن صدایش آن ها را می ترساند تا بازی آن ها را به هم بزند. جوجه ها که از این وضع خیلی ناراحت هستند در صدد چاره جویی بر می آیند و پس از مشورت تصمیم می گیرند زنگوله ای را به گردن بچه گربه بیاوزیند تا با صدای زنگوله از آمدن بچه گربه با خبر شوند.
دوشنبه, ۲۲ اسفند
ایزی دختر کوچکی است که از خیلی چیزها می ترسد. او از تاریکی، عنکبوت، از اشتباه کردن هنگامی که نقاشی می کشد، از افتادن وقتی اسکیت به پا دارد، یا وقتی که باید در نمایش مدرسه روی صحنه برود و از جنگل تاریک و انبوه هم می ترسد.
یکشنبه, ۲۱ اسفند