کتاب «قورباغه می ترسد» داستانی بامزهای است درباره ترس کودکان نوشته ماکس فلت هاوس نویسنده و تصویرگر برنده جایزه هانس کریستین اندرسن.
کتاب «قورباغه و گنج» داستانی است درباره گنجهای واقعی زندگیمان؛ چیزهای ارزشمندی که در زندگی داریم ولی گاهی فراموششان میکنیم.
کتاب «قورباغه دوست پیدا می کند» داستانی است لطیف درباره مهربانی، دوستی و قدرت عشق نوشتهی نویسنده و تصویرگر برجسته هلندی ماکس فلت هاوس.
روزی قورباغه در جنگل خرس عروسکی غمگینی را پیدا میکند که تک و تنها بر روی زمین افتاده است. قورباغه تصمیم میگیرد او را با خود به خانه ببرد و با او دوست شود. اما خوک و خرگوش صحرایی معتقدند که خرس عروسکی نمیتواند دوست او باشد چون فقط عروسک است و نمیتواند حرف بزند. اما قورباغه و خرس عروسکی ثابت میکنند که هیچ چیزی نمیتواند مانع دوستی باشد.
کتاب «راز قایق ها» داستان سگ آبی کوچکی است که با مادرش زندگی میکند. اینطور به نظر میرسد که پدر باکلی روزی به دریا رفته و دیگر برنگشته است. اما باکلی هنوز امید دارد که پدرش زنده است، او برای پدرش قایقهای چوبی کوچکی درست میکند و به دریا میاندازد و امیدوار است قایقها به دست پدرش برسد.
کتاب « آن پایین چه خبر است؟ » داستان دو دوست به نامهای سام و دیو است که یک روز تصمیم میگیرند زمین را آنقدر بکنند تا یک چیز خارقالعاده پیدا کنند. آنها ساعتها تلاش میکنند اما هر بار درست زمانی که به هدف نزدیک شدهاند تصمیم میگیرند مسیر دیگری را امتحان کنند. آنها حتی برای اینکه شانسشان بیشتر کنند از هم جدا میشوند تا هر یک به تنهایی زمین را بکند. سرانجام آنها دوباره به هم میرسند اما هیچکدام چیزی پیدا نکرده است.
کتاب «هیس! ما یک نقشه داریم» داستان چهار دوست را روایت میکند که به پرندههای زیبا علاقمند هستند، اما روشهای آنها برای همراه کردن پرندهها با خود متفاوت است. سه دوست بزرگتر راه را در اسیر کردن پرنده میبینند و دوست ساکت کوچکتر در دوستی و جلب اعتماد.
داستان کتاب « وینیخرسه » در سال ۱۹۱۴ رخ میدهد. هری کول دامپزشکی است که در کانادا زندگی میکند. با آغاز جنگ جهانی اول هری کول راهی جبهههای جنگ میشود تا از اسبهای جنگی مراقبت کند. هری در راه به دوری از خانه فکر میکند و اینکه چگونه میتواند در این سفرِ طولانی، دلتنگیها و دوری از خانه و سرزمین خود را تاب بیاورد.
«سیجی» و مادربزرگش ماشین ندارند و باید مدتها زیر باران منتظر اتوبوس بمانند. به نظر «سیجی» آنها زندگی سختی دارند. او از این موضوع ناراحت است ولی مادربزرگش مانند او فکر نمیکند ...
در پشت جلد کتاب « یک روز اتوبوسی » میخوانیم: «سیجی» مدام از مادربزرگش میپرسد که چرا باید زیر باران منتظر بایستند و چرا آنها مثل بقیهی دوستانش ماشین ندارند. اما نانا چشمهای نوهی کوچکش را به زیبایی واقعی دنیای اطراف باز میکند.
کتاب دوست بزرگ داستانی است درباره دوستی و رعایت حد دوستی را مطرح میکند. مادر بچهکلاغ وقتی میفهمد دوست تازهی او یک فیل است نگران میشود و مانند هر مادر نگرانی، به بچهکلاغ هشدار میدهد و برای قطع دوستی با فیل دلایل مختلفی را مطرح میکند. ولی بچهکلاغ برای همهی آنها جوابی دارد که ثابت کند دوستیاش با فیل اشتباه نیست. مادر که هنوز مجاب نشده است به او هشدار میدهد مبادا با فیل کشتی بگیرد یا وسط آب برود.
کتاب « مثل یک ببر بخواب » کتابی است تصویری با داستانی آرامشبخش، درباره دختر کوچکی که نمیخواهد بخوابد.
کتاب «اینجا را فشار بده» کتابی است هیجانانگیز و تعاملی که کودکان را پیوسته غافلگیر میکند؛ کتابی که در هر صفحه از کودک میخواهد کاری را انجام دهد؛ نقطهای را فشار دهد، روی نقطهای ضربه بزند، کتاب را تکان دهد و یا به چپ و راست خم کند، دستهایش را به هم بزند و … و آنچه در صفحه بعد میبیند، غافلگیر کننده است.
داستان « تو کوچولو هستی/ نیستی » داستانی است درباره اینکه تو همزمان میتوانی هم «بزرگ» باشی و هم «کوچک» و این بستگی به این دارد که نسبت به چه کسی سنجیده شوی.
این داستان درباره دو موجود پشمالوست که نمیتوانند بر سر اینکه کدام بزرگ است و کدام کوچک به توافق برسند. تا اینکه سرانجام دو موجود پشمالوی دیگر از راه میرسند و آنها به این نتیجه میرسند که هر یک از آنها هم بزرگ هستند و هم کوچک.
کتاب « من هم عینک میخواهم » از مجموعه کتابهای چارلی و لولاست که بین کودکان بسیار پرطرفدار است.
قرار است لولا برای معاینه چشمهایش پیش چشمپزشک برود. لولا از این قضیه اصلاً خوشحال نیست؛ اما وقتیکه یکی از همکلاسیهایش با یک عینک گلگلی خوشگل به مدرسه میآید لولا نظرش درباره رفتن به چشمپزشکی و عینک عوض میشود و برای رفتن به آنجا لحظهشماری میکند.
اگر کتاب بودم، کتابی است شاعرانه درباره کتاب و خواندن. اگر کتاب بودم بیان کننده سودمندیهای کتاب است که از زبان یک کتاب در قالب آرزوهایش بیان میشود. نکته قابل تامل آن که این سودمندیها، بیانکننده ویژگیهای یک کتاب خوب است: کتابی که هم آگاهی میبخشد و هم لذت.
در هر صفحه، کتابی که بر روی نیمکتی رها شده است، یکی از آرزوهایش را بیان میکند.
کتاب « مامان جیغ جیغو » یک کتاب تصویری است که متنها و تصویرها در پیوند با هم داستان را روایت میکنند.
داستان درباره پنگوئن کوچکی است که مادر با عصبانیت جیغ بلندی بر سرش میکشد. با جیغ کشیدن مادر بدن پنگوئن کوچولو هزار تکه میشود و هر تکهاش جایی پرتاب میشود. پنگوئن کوچولو در ادامه داستان به دنبال تکههای بدنش میگردد و میگوید که برای هر کدام چه اتفاقی افتاده است. در پایان داستان، مادر پنگوئن کوچولو که پشیمان شده است و تکههای بدن او را جمع میکند، میدوزد و از او معذرت خواهی میکند.
دارکوبی قورباغه میشود و قورباغهای تمساح. میپرسید چگونه؟ با بازکردن صفحهای از کتاب «تو لک لکی یا دارکوب؟»، تصویر دارکوبی را میبینیم و در صورت باز کردن تای اول، قورباغهای نمایان میشود و با باز کردن تای بعدی تمساحی دیده میشود.
در کتاب «این یک کتاب است»، با موضوعی بسیار نو رو به رو هستیم. آشنایی و معرفی «کتاب» موضوع اصلی این کتاب است.
همه ما از امکاناتی که دنیای مجازی در اختیار انسان قرار داده است، آگاه هستیم. از طرفی صحبت از آسیبهای استفاده نادرست و دراز مدت از آن، به ویژه در مورد کودکان، پدر و مادرها را نگران میکند. در مقایسه میان فضای مجازی و کتاب کاغذی، برخی فضای مجازی و برخی دیگر کتاب را برتر میشمارند. بعضی هم مقایسه این دو را کار درستی نمیدانند.
کتاب «خواهری برای خرگوش کوچولو» داستان خرگوش کوچولویی است که یک روز پس از برگشتن از کودکستان متوجه میشود که صاحب یک خواهر کوچولو شده است.
کتاب «صبح بخیر، خرگوش کوچولو» داستان خرگوش کوچولویی است که حاضر نیست صبحها به راحتی از رختخوابش بیرون بیاید. مامان خرگوشه هر روز با ترتیب دادن بازی قایمباشک خرگوش کوچولو را کمکم برای بیرون آمدن از رختخواب و شروع یک روز خوب آماده میکند: او هر بار با پرسیدن «خرگوش کوچولو کجایی؟» پتو را کمی از روی خرگوش کوچولو کنار میزند و از عروسکهای خرگوش کوچولو سراغاش را میگیرد تا سرانجام پتو کاملا کنار می رود و خرگوش کوچولو با یک لبخند نمایان میشود. اکنون خرگوش کوچولو آماده است که از رختخواب بیرون بیاید.
کتاب « شب بخیر خرگوش کوچولو » داستان خرگوش کوچولویی است که نمیخواهد بخوابد.