در این کتاب ۲۲ داستان از نویسندگان معروف این عصر و ادبیات عامیانه و کهن سرزمین های مختلف گردآوری شده است. داستان هایی جالب از خرسی بزرگ که عاشق بغل کردن است تا کرم کوچکی که آرزوی درخشیدن دارد. هر قصه از این کتاب می تواند فقط در پنج دقیقه خواننده را سرگرم کند و به وجد آورد. این مجموعه با تنوعی که دارد ثابت می کند حتی زمانی که برای کوتاه ترین قصه صرف می کنیم می تواند منحصر به فرد باشد. فراموش نکنید برای یک قصه همیشه وقت است .
پسرک برای بازی به دشت رفته است. بالای تپه ای گل بزرگ پژمرده ای را می بیند که ساقه اش روی زمین خم شده است. او تصمیم می گیرد گل را نجات دهد! امّا چگونه؟ آن بالا حتی یک قطره آب هم نیست!
آب آرام پاندای بزرگی است که با راهنمایی چترش به خانه سه خواهر و برادر به نام مایکل، ادی و کارل وارد می شود. آن ها با هم دوست می شوند و هر روز یکی از بچه ها به سراغ پاندا می رود و هر کدام هدیه ای از او دریافت می کنند.هدیه پاندا به دوستان جدیدش قصه است. او با کمک قصه گویی به آنان یاد می دهد که می شود برای حل مشکلات راه حل هایی به گونه ای دیگر جستجو کرد. پاندا در هر قصه گره ای را برای بچه ها باز می کند.
آهنگ تار کولی داستان آوارگی کولی ها بر روی زمین از هزاره های دور تاکنون است. مردمی که تاریخ هند و ایران آنها را دوره گردان آهنگ پرداز و آوازه خوان نامیده اند. آهنگ تار کولی با زبان نمادین چهار عنصر بنیادین هستی را که آب، آتش، خاک و هوا هستند در پیکر چهار فرزند بابا کولی که شخصیت اصلی داستان است، نهاده است.
این کتاب یکی از کتاب های مجموعه زندگی پنهان است که مخاطب را با جاندارانی بسیار ریز آشنا می کند که درون بدن مان، روی پوست مان، در اتاق خواب، آشپزخانه، باغچه خانه و کلاس درس زندگی می کنند و دیده نمی شوند.
لس نهمین فرزند خانواده است. مادرش که از تولد دختر دیگری در خانواده دلخور است، از انتخاب نام برای آخرین فرزندش خودداری می کند و همه او را پیکا یا دختر می نامند.
آسان ترین راه حل ها وقتی که کسی می خواهد شما را به کاری ناخواسته مجبور کند چیست؟ یک راه حل تسلیم شدن است یعنی هر کاری که از شما خواسته شود، انجام دهید.
داستان هفت رویای کلاغ داستان کلاغی است که نمیخواهد مانند همه کلاغها زندگی کند. او میخواهد به جهان به گونهای دیگر نگاه کند. نگاه از دریچه رویاها. برای این کار او هر بار پوشاک یک جانور را میپوشد و به رنگ او درمی آید تا سرانجام به رنگ آبی آسمان میرسد.
کتاب شامل هشت داستان کوتاه و طنزآمیز از نویسندگان معروف جهان به نام های روزی که من مردم، مرد زبان نقره ای، کتابدار و راهزن ها، داستان ترسناک، قتل با املت چینی و مبارزه ساندویچی، دزدان دوچرخه، گروه کلاه پشمی ها که داستان هایی شیرین و سرگرم کننده هستند.
"وقتی آخرین یخ های قطبی را آب کردیم...وقتی آخرین درخت را قطع کردیم... وقتی آخرین حباب هوای پاک و خالص را فروختیم ... تنها چیزی که برای مان باقی می ماند، پول است. ولی پول خوردنی نیست... ".
دو غول قرمز و آبی در جنگلی کنار دریا زندگی کنند. در ساحل دریا قلوه سنگ های زیادی وجود دارد ولی از آنجایی که آن ها خیلی تنبل هستند از برداشتن سنگ ها را هر بار به روز دیگری موکول می کنند. تا اینکه روزی غول زرد رنگی با یک قایق به آنجا می آید و دو غول قرمز و آبی در ازای اجازه اسکان، از او می خواهند که سنگ ها را جابه جا کند.
مجموعه ده داستان کوتاه به نام های راست دروغ نما، نمی شه بیاریش اینجا، واردیلو، روایت ویلیام، ویلی و فیلم ترسناک، جک تنبل، پازی مخترع، روزی که مایکل خبرساز شد، خانم می گیج می شود،
تریسی دختر ده ساله ای است که پدر ندارد و مادر که توانایی نگهداری او را ندارد، او را به پرورشگاه سپرده است. تریسی همواره رویای با مادر بودن یا داشتن سرپرستی دلخواه را در سر می پروراند.
کتاب «فریاد یوزپلنگ» نخستین کتاب از مجموعهی جانوران در خطر انقراض است و از زبان این جانور زیبا اطلاعاتی را درباره یوزپلنگ آسیایی و خطراتی که او را تهدید میکند در اختیار مخاطب خود قرار میدهد. در پایان کتاب نیز ۱۰ جانوری که در متن به آنها اشاره شده و در زیستگاه یوزپلنگ آسیایی دیده میشود معرفی شدهاند.
ماروین ۹ ساله با موهای قرمز و چشمان آبی در کلاس سوم درس می خواند. او با پدر، مادر و برادرش جیکوب یازده ساله و خواهرش لینزا چهارساله در شهرکوچکی نزدیک واشنگتن زندگی می کند.
پسر کوچولو باید به بازار برود و ابزار مورد نیاز خانه را براساس فهرستی که مادر تهیه کرده خریداری کند. مقدار پولی که دارد برای خرید وسایل ضروری است و چنانچه بتواند خوب چانه بزند می تواند برای "جشن ماه" فانوس خرگوشی قرمزی برای خودش بخرد.
لئو پسر بچه ای فعال و پر کار است. او با آن که همیشه مشغول کار است، کارهای انجام نشده زیادی دارد و وقت کم می آورد. روزی کارهایش را بر روی کاغذ می نویسد، فهرستی طولانی به دست آمد.
ریچل به همراه مادر و پدرش برای گذراندن تعطیلات به جزیره جادوی باران می روند. او در کشتی با دختری هم سن خود بنام کریستی آشنا می شود. آنان در گشت و گذار درجزیره با دیگ طلایی پایان رنگین کمان که وارونه به زمین افتاده برخورد می کنند.
گرگی از خوردن غذاهای همیشگی خسته شده و خیال دارد سراغ انسانها برود. او با دختر چاق و تپلی روبرو می شود و هوس می کند او را بخورد. دختر با ترفند او را به مزرعه مادربزرگ می برد و او را تشویق می کند سبزیجات بخورد.
هان پسر بچه فقیر و یتیمی که در شهر و روی تپهای بین دو رشته کوه زندگی می کند. او نظافت دروازه شهر و راههای ورودی آن را انجام میدهد. هان با همه خوش رفتار است و همین سبب نجات شهر و مدرمانش می شود.