کتاب «این ردپای عجیب» داستانی تصویری و بدون متن است. تنها کلمههای داستان، عنوانش هستند که مقدمه و تعریفی برای ورود به کتاب هم هستند.
بعضی روزها آسمان
از همیشه بزرگتر است
درختها بلندند
و جهان جای زیبایی برای زندگی کردن است.
کتاب «گرسنه» با تصویری از یک جهانِ آرام و در صلح آغاز میشود. درختانی که سر به فلک کشیدهاند، نسیمی که میوزد و چند دوست که با خوشحالی قدم میزنند و این طور که از لبخندشان پیداست از همه چیز راضی و خوشنود هستند.
دندان سوزنی شخصیت اصلی کتاب «ازدواج با خورشید» شجاعترین موش روی زمین است. او تمام موشهای قوی و جنگجو را شکست میدهد و در مسابقهها همیشه پیروز است. دندان سوزنی به درخواست ازدواج خانم موشها جواب رد میدهد و میخواهد با قویترین موجود روی زمین ازدواج کند.
خرگوشکوچولو توی اتاقش تنهاست و از تنهایی خوابش نمیبرد. او میخواهد در خانه دوستانش بخوابد؛ اما نمیتواند. سنجاب نصفهشب بلوط میخورد، راسو بوی بدی میدهد، جوجهتیغی تیغ پرتاب میکند، خرس خروپف میکند و جغد شبها نمیخوابد. خرگوشکوچولو فکر میکند: «بهترین جا اتاق خودم است، تختخواب خودم.»
کارول رات نویسنده کتابهای کودکان در کتاب «شبی که خرگوش کوچولو خوابش نمیبرد» دغدغه تنهایی را دستمایه داستانش قرار میدهد و با زبانی ساده و شیرین داستان خرگوشی را به تصویر میکشد که به خاطر تنهاییاش ناراحت است و دنبال جایگزینهایی برای این تنهاییست. اما در نهایت با تجربه موقعیتها و مسائل مختلف، دیدگاه متفاوتی نسبت به تنهایی پیدا میکند.
«من با هر کسی نمیروم»، به نویسندگی و تصویرگری «داگمار گایسلر»، دربارهی دختر کوچکی به نام لو است. او تنها جلوی مهد کودک ایستاده و منتظر است تا دنبالش بیایند. اما کمی دیر شده و باران هم گرفته. در این فاصله لو آشنایان زیادی را میبیند که به او پیشنهاد میدهند تا او را به خانه برسانند، اما لو میداند که او فقط میتواند با افرادی که والدینش آنها را از قبل مشخص کردهاند، برود.
کتاب «آقای ببر وحشی میشود» درباره شکستن چارچوبها و شبیه خود بودن است.
باران میبارد و نیکی و خواهرها و برادرهایش توی خانه گیر افتادهاند. حوصلهی همه سر رفته. پس کی این باران تمام میشود؟
نیکی فکر خوبی دارد؛ سفر! سفر به کویر یا به کوهستان یا به جنگل یا حتی به فضا. صبر کن نیکی ! ببین باران بند آمده! حالا میتوانید حسابی ماجراجویی کنید.
والری گورباچف، نویسنده و تصویرگر کتابهای کودکان در «نیکی و روز بارانی» خلاقیت و خیالپردازی را دستمایه داستانش قرار میدهد و با زبانی ساده و شیرین، داستانِ بچهخرگوشی را به تصویر میکشد که خیالش هیچ حد و مرزی ندارد و خواهر و برادرهایش را هم در تصویرهای رنگی و خیالی همراه میکند.
مولی دوست دارد به شهر بازی برود، آنجا همراه با دوستانش خیلی خوش میگذرد. باهم به اتاق خنده میروند، سوار چرخوفلک میشوند، اسبسواری میکنند و نمایش عروسکی میبینند. راستی، مولی یک سکه دارد میتواند برای خودش و دوستانش بادکنک بخرد. چه خوب! مولی دوستان زیادی دارد و باید چندتا... ای وای! مولی کجا رفت؟
والری گورباچف، نویسنده و تصویرگر کتابهای کودکان در «روزی که مولی پرواز کرد!» به بهترین و ظریفترین شکلِ ممکن عشق، دوستی و نیکی کردن به دیگران را دستمایه داستانش قرار میدهد و با زبانی ساده و شیرین، داستانِ موش کوچولویی را به تصویر میکشد که دوست دارد با هدیهای کوچک تکتک دوستانش را خوشحال کند.
تولد مامانخرگوش است و همهی بچهخرگوشها برای مامان هدیه درست کردهاند؛ همه بهجز نیکی. مامان میپرسد: «پس نیکی کجاست؟»
صبر کن مامانخرگوش! نیکی دارد به یک هدیهی مخصوص فکر میکند.
والری گورباچف، نویسنده و تصویرگر کتابهای کودکان در «نیکی و هدیهی هیجانانگیز تولد» خلاقیت و خلاق بودن را دستمایه داستانش قرار میدهد و با زبانی ساده و شیرین، داستانِ بچهخرگوشی را به تصویر میکشد که در موقعیتی که دیگران از او پیشی گرفتهاند برای هدیه دادن و خوشحال کردنِ مامانخرگوشه، او در آرامش به خیال و خلاقیتاش فرصت ریشه دواندن میدهد و در اندیشه یک هدیهی مخصوص است.
وقت خواب است، اما برهکوچولو مامانش را پیدا نمیکند؟ پس کی امشب او را میخواباند؟ خانمگاو میگوید: «من... من... نگران نباش! بلدم چهطور شببهخیر بگویم.» اما نه، اینطوری نیست! نه خانمگاو میتواند برهکوچولو را بخواباند، نه خانمگربه و خانماسب و بقیهی حیوانات مزرعه. فقط مامانگوسفند بلد است چهطور به برهکوچولو شببهخیر بگوید.
انگار روز خوبی برای فکر کردن نیست! مولی نمیتواند شعر بنویسد و دوستانش، خرگوشی و غازی و قورقوری و پیگی، ایده خوبی برای هدیه تولد لاکی ندارند. اما یک فکر خوب از راه میرسد! آنها باهم کار میکنند و بهترین هدیه را برای دوستشان میسازند؛ یک هدیه خیلی خیلی مخصوص.
والری گورباچف، نویسنده و تصویرگر کتابهای کودکان در کتاب «چه فکر خوبی، مولی!» ضرورت همفکری و مشارکت را دستمایه داستانش قرار میدهد و با زبانی ساده و شیرین داستان شخصیتهایی را به تصویر میکشد که تصمیم دارند به مناسبت تولد دوستشان، بهترین هدیه دنیا را به او بدهند اما با یک مانع بزرگ رو به رو هستند: هیچ ایدهای ندارند!
کتاب «عددهای من» اثر علی خدایی است که برای آموزش اعداد به کودکان از یک نوع تصویرسازی رایانهای به شیوه تکهچسبانی خلاق استفاده کرده است.
کتاب «رویای امانوئل» داستان واقعی از زندگی امانوئل افوسو است. کودکی که در خانوادهای افریقایی در کشور غنا به دنیا آمد و از ابتدای تولد فقط یک پای سالم داشت.
زندگی یک دیوار نقاشی است. کتاب «دیوار نقاشی» ماجرای زندگی دختر کوچکی به نام لولیتا است که در ترجمه فارسی کتاب «حنا» نامیده شده است.
«پس این حیوانها کجا رفتند؟» کتابی تصویری است که با درونمایه طنزآلودش مورد توجه کودکان قرار میگیرد.
داستان کتاب «با پرندهها» داستان آشنای این دوران است. داستان جنگ و مهاجرتهای اجباری با امید یافتن خانهای امن.
کتاب «بغلم کن» درباره بچه کاکتوسی است که با خانوادهاش متفاوت است و برخلاف آنها دوست دارد بغل شود.
در روزگاری به سر میبریم که پیشرفت تکنولوژی، بیش از آنکه آدمها را به هم نزدیک کند، آنها را به هم شبیه کرده است.
تلاش افراد در گروههای سنی مختلف برای ستاره شدن، درخشیدن، شهرت، میلِ بینهایتشان به زیبا بودن و دیده شدن، ذائقههایی که از فستفودها و غذاهای سنتی به خوردنیهای پرهزینه سوق پیدا کرده و جمعیت تازه «سوشیخورها» و «هشتپا دوستان» را شکل داده، سرگرمیها و سفرهایی که برچسب «خوشبختی» دارند و ... دغدغههایی هستند که به لطف تکنولوژی و شبکههای اجتماعی، بیش از پیش پررنگ شدهاند و سونامیِ این شباهت و تقلید از یکدیگر، قاره به قاره، کشور به کشور و فرهنگ به فرهنگ پیش میرود و هر روز، جوامع مختلف بیشتری را در برمیگیرد.
سوار بودن روی این موجِ تازه جهانیست که افتخار و غرور به همراه دارد و هم سو نشدن با آن چیزی ندارد جز طرد شدن، سرافکندگی، بیاعتماد به نفسی و پرسشی که در پسِ ذهن طنین میاندازد: «چرا شبیه بقیه نیستم؟»
کتاب تصویری «تک خال» مصداق بارز این جامعه بزرگِ جهانیست در مقیاسی کوچکتر و فانتزیتر.
کتابهای «حیوانات کله پای من ۱ و ۲» جانوران مختلف را با شعر و تصویر معرفی میکنند. اما این تنها کارکرد کتاب نیست. ساختار کتاب به شکلی است که کودک بازیگونه میتواند جانورانی جدید با نامهایی جدید بسازد که به رشد مهارتهای زبانیاش کمک میکند.
شخصیتهای کتاب تصویری «چتری با پروانههای سفید» هر کدام یک گرهی در کارشان خورده است.