داستان فانتزی

در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با کتاب کودک درباره داستان فانتزی را مشاهده کنید.

زیر دسته بندی ها
کتاب « شب بخیر خرگوش کوچولو » داستان خرگوش کوچولویی است که نمی‌خواهد بخوابد.
یکشنبه, ۲۹ مرداد
کتاب «کمی گم شده ام» داستان جغد کوچولوی خواب‌آلویی است که از لانه‌شان بالای یک درخت بلند بیرون می‌افتد و گم می‌شود. سنجابی او را می‌بیند و از او می‌خواهد که مادرش را توصیف کند تا در یافتن او به جغد کوچولو کمک کند.
شنبه, ۴ دی
ترکیب میان آموزش و زیبایی یکی از دغدغه های همیشگی والدین، مربیان و کارشناسان ادبیات کودک، به ویژه ادبیات مربوط به خردسالان، بوده است؛ این که اثری در اختیار کودک خردسال قرار گیرد، در عین آموزنده بودن، بتواند لحظاتی خوش و ویژه نیز برای او بیافریند دغدغه ای مهم و قابل توجه است.
دوشنبه, ۲ آذر
کتاب «کسی پنگوئن گم نکرده؟» به نویسندگی و تصویرگری الیور جفرز (Oliver jeffers) درباره‌ی یک دوستی عجیب‌وغریب است؛ دوستی‌ که به یک‌باره سر‌و‌کله‌اش در زندگی پسری کوچک پیدا می‌شود!
شنبه, ۲۶ مهر
پی پی جوراب بلند یک دختر ۹ ساله است. همه کسانی که او را می‌شناسند او را عجیب و غریب می‌دانند. او روش ویژه‌ای برای انجام کارهایش دارد که همه را به شگفتی وا می‌دارد. بچه‌ها او را دوست دارند و با او به آن‌ها خیلی خوش می‌گذرد و اما "آدم بزرگ‌ها" گاهی از دست او خشمگین می‌شوند اما پی پی می‌گوید: "شما از بچه‌ای که مادرش تو آسمان‌هاست و پدرش پادشاه آدم خورهاست چه انتظاری دارید".
سه شنبه, ۲ تیر
"باستیان" پسرک چاق ده یازده ساله که برای فرار از دست مسخره شدن از سوی همکلاسی‌هایش به کتابفروشی آقای "کوراندر" پناه برده، متوجه می‌شود نه تنها آقای کوراندر بچه‌ها را دوست ندارد بلکه آن‌ها را موجوداتی پر سر و صدا می‌داند که همه چیز را خراب می‌کنند، اما باستیان از هنگام ورود به کتابفروشی به کتابی خیره شده که انگار نیروی جاذبه دارد و او را بدون مقاومت به سوی خود می‌کشد.
پنجشنبه, ۲۸ خرداد
آرتمیس فاول، نوجوان نابغه، تابلوی گران‌قیمت دزد اجنه را با کمک باتلر از صندوق امانات بانک مونیخ می‌دزدد و برای انجام آزمایش‌های لازم به اتاقش در هتل می‌برد. درست در همین موقع، دشمن او اوپال، موشکی مسلح به بیوبمب به سوی او می‌فرستد اما سروان هالی شورت که با کمک فرمانده‌اش، روت، متوجه نیرنگ و هدف اوپال شده‌ است، ماموریت می‌یابد که جان آرتمیس را نجات دهد و در دام اوپال می‌افتد.
شنبه, ۱۰ اسفند
یک شب پسری در خانه باب و جون؛ پیرمرد و پیرزنی کهنسال (کفاش و رختشوی)، را می‌زند و پناه می‌خواهد و در معرفی خود می‌گوید: "من موش بودم." باب و جون اسم او را راجر می‌گذارند و در صدد پیداکردن خانواده‌اش برمی‌آیند اما هیچ سرنخی پیدا نمی‌کنند.
شنبه, ۱۰ اسفند