اسدالله شعبانی

در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با اسدالله شعبانی را مشاهده کنید.

تو مهربان بودی و تکه تکه، دلت را به برگ‌ها دادی و از نهایت اندیشه‌های ویرانی, به اعتماد عظیم گاه تکیه زدی و دست‌هایت - مانند رودهای بلند - تمام پنجره‌ها را به کوچه مهمان کرد و عشق آبی شد که ما به دانش سبز گیاه تازه شویم تو مهربان بودی و خوب می‌دانستی که دوستی زیباست و خوب می‌دانستی
سه شنبه, ۵ اسفند
بر آب‌های نقره می‌گذری در سادگی ماه با جزیره‌هایی از ستاره بر گیسوان سالیانی بر این، عشق را با من به دور ترين آسمان می‌خواهی به بدايت گندم، تا بلوغ دست‌ها را به آفتاب برسانیم در آفتاب اگر تکه زمینی از آن ماست، بگذار  تا ادامه‌ی ما باشد ادامه ما با هم تا زندگی را در جام‌های سادگی بنوشیم  و عشق را در نیلوفر و مروارید سفر کنیم
دوشنبه, ۴ اسفند
زمانه تیره‌تر از چشم­‌های بسته­‌ی ماست جهان شکسته‌­تر از قامت شکسته­‌ی ماست یکی شکوفه نمی‌­بندد این درختان را که خاک، خسته از اندیشه‌های خسته­‌ی ماست چرا نه آنکه به نه توی خویش بگریزیم که آنچه مانده هم از آتش نشسته­‌ی ماست گسسته باد همان دست‌های پیوسته کز این معامله خواهان دسته دسته­‌ی ماست به رستگاری دل، با تو تنگ می‌گویم بيا و دست بر آور که عشق رسته‌ی ماست   فروردین ۹۷  
سه شنبه, ۲۸ بهمن
حساس می‌کنم همه مدارهای فضایی ترا به غفلت پرسه می‌کشند می‌خواهم در اکنون تو تست برآرم ما که زمین را به سرگردانی نمی‌خواستيم  ما، بر لبخند و تعارف پیر می‌شویم. من، تو را به آبی‌ترین لحظه‌ها آرزو مندم اگر چه دیگران عشق را به افسانه‌ها می‌برند و تو را معمولی می‌خواهند من هرگز زمین را بی‌تو نپذيرفته‌ام. تو در ابريشم می‌گذری و پرتو ماه
دوشنبه, ۲۷ بهمن
به دوستانم، پراکنده در میهن
یکشنبه, ۲۶ بهمن
سبز، مانند بهار رنگ دستان تو را می‌گویم من، دلم می‌خواهد مثل باران باشم که بیارم خود را قطره قطره قطره روی موسیقی خاک. من دلم می‌خواهد آفتابی باشم يا اناری به درخت، یا دلی باشم بر نیزه­ی عشق من دلم می­خواهد توی هر کوچه که آوازی هست، مثل توکا باشم  روی یک شاخه ی سبز
سه شنبه, ۲۱ بهمن
دارم پرهای زیبا دوتا بال دوتا پا پر می‌کشم پر پر پر بالا بالا بالاتر اینجا آنجا می‌گردم روی دریا می‌گردم دریا چه مهربان است بزرگ و بیکران است من دوست دارم آن را دریای مهربان را چون می‌گیرم از دریا غذای هر روزم را من در میان نیزار با شور و شوق بسیار می‌سازم از برگ و چوب یک لانه خیلی خوب من مرغ دریا هستم
دوشنبه, ۲۲ دی
مورم و دانه می‌برم دانه به لانه می‌برم شش پا و دو شاخک دارم صحرا می‌رم دون میارم اینجا می‌رم اونجا می‌رم پایین می‌ام بالا می‌رم تنهایی سخته کار من سنگینه خیلی بار من جمع می‌شویم با مورچه‌ها صف می‌کشیم تو باغچه‌ها دنبال هم مثل قطار با هم می‎‌ریم دنبال کار کار می‌کنیم کار می‌کنیم گندمو انبار می‌کنیم تا وقتی که از آسمان
سه شنبه, ۱۶ دی
گنجشکه جیک جیک می‌کنه جیک جیک جیک ساعت داره تیک می‌کنه تیک تیک تیک کلاغه قارقار می‌کنه قار قار قار بابا داره کار می‌کنه کار کار کار گربه می‌گه میومیو میو میو میو هاپو به او واق می‌کنه عو عو عو گاوه می‌گه علف می‌خوام مع مع مع بزی می‌گه من تشنه‌ام بع بع بع الاغه فریاد می‌زنه عر عر عر
چهارشنبه, ۱۰ دی
حاجی لک‌لک آرام آرام با آن دوتا بال زیبا از آن بالا پایین آمد مانند یک هواپیما پرهای او مانند برف خیلی سفید و ناز بود پاهی باریک و سرخش خیلی خیلی دراز بود حاجی لک‌لک پایین آمد روی یک پایش ایستاد با این کار خنده‌دارش عجب چیزی یادم  می‌داد من مثل حاجی لک‌لک یک پایم را بالا بردم اما دیدم خیلی سخت است یک دفعه بر زمین خوردم
دوشنبه, ۸ دی
من می‌کشم یه نقاشی برای بابا نقاشی را رنگ می‌زنم رنگ‌های زیبا قناری و گل می‌کشم میان باغچه یه گلدان خوب می‌کشم به روی طاقچه قناری رو رنگ می‌زنم پهلوی گل‌ها با آوازش به من می‌گه زردم و زیبا قناری رو من می‌گیرم از توی باغچه می‌ذارمش به روی چی؟ گلدان طاقچه نقاشیم را می‌دهم به دست بابا بابا تماشا می‌کنه نقاشیم را به من می‌گه صدآفرین عزیز بابا بیا به دیوار بزنیم نقاشت را
سه شنبه, ۲۵ آذر
چند مداد رنگی میان یک جعبه بود جعبه خودش کجا بود؟ داخل کیف محمود محمود آقا تو خواب بود تو کیفش انقلاب بود از این سو و از آن سو مدادها دویدند. نقاشی قشنگی، برای خود کشیدند، روی چه؟ روی دفتر چگونه؟ با یکدیگر «سیاهه» روی کاغذ، کوه بلندی کشید «سفید برفی» آمد کشید ابر سفید «قرمز» بالا پرید. پاشنه‌ها رو ور کشید. «قرمز» بالای کوه کشید عکس خورشید «زرده» به او کمک کرد خورشید زیبا خندید خنده زد از سر کوه منظره شد با شکوه «مداد آبی» دوید
یکشنبه, ۲۳ آذر
خورشید خانم گیسو طلا بیا پایین از اون بالا کجا می‌ری کجا می‌ری چرا به دور دورا می‌ری بیا بیا بازی کنیم تو کوچه‌ها بازی کنیم آفتاب کنیم آفتاب کنیم برف و یخ‌ها رو آب کنیم.        
شنبه, ۲۲ آذر
حیوونا خیلی هستند وحشی و اهلی هستند گاو، بچه‌اش گوساله بز، بچه‌اش بزغاله گوسفند و میش و بره می‌چرند توی دره اسب و شتر تو صحرا بار می‌برند به هر جا گنجشک و سار و بلبل می‌رن رو شاخه گل قناری و کبوتر تو باغا می‌کشن پر گوزن و فیل و آهو شغال و گرگ و راسو لاک‌پشت و مار و خرگوش میمون و سنجاب و موش روباه و شیر و پلنگ حیوونای رنگارنگ تو دشت و کوه و بیشه پیدا میشن همیشه
سه شنبه, ۱۸ آذر
شیر تا بخوای مفیده مانند برف سفیده کامل‌تر از این غذا کس ندیده تا حالا شیر بخوریم سیر می‌شیم قوی مثل شیر می‌شیم هر روز اگر بنوشیم هیچ‌وقت مریض نمی‌شیم
سه شنبه, ۱۱ آذر
هر حیوونی توی دنیا غذا داره مانند ما بعضی فقط دون می‌خورند بدون دندون می‌خورند مثل خروس پرطلا جوجه‌ها و کبوترها بعضی دیگه می‌رن شکار دندون دارند قطار قطار دندونای تیزی دارند گوشت می‌خورند، چون گوشت‌خوارند مثل پلنگ و شیر و گرگ بعضی کوچک بعضی بزرگ بعضی دیگه دندون دارند اما علف‌خوارند مثل گاو و اسب و الاغ توی جنگل و دشت و باغ اما آدم‌ها مثل ما برای خوردن غذا خوراکی خوب می‌پزند نان می‌پزند، سوپ می‌پزند پخته و خام و سرد و گرم خوراکی‌های چرب و نرم
یکشنبه, ۹ آذر
سال گذشته نهالی داشتم بردم آن را تو باغچه کاشتم
سه شنبه, ۲۸ شهریور
یه برگ درخت افتاده تو جو   سوارش شده مورچه کوچولو
چهارشنبه, ۲۵ مرداد
    کوه، کوه  به شکل کله قند است قله برفی آن بلند است   دشت، دشت  پر گل و رنگارنگ است خانه‌ی ما در این‌جا قشنگ است
دوشنبه, ۹ مرداد
قرمز و زرد و آبی دنبال هم دویدند
سه شنبه, ۱۶ خرداد