محمود کیانوش

در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با محمود کیانوش را مشاهده کنید.

بگذار چشمت در آسمان چهره‌­ات، شاد مانند خورشید، بخندد. بگذار خورشید با خنده‌­های گرم و آزاد بر اخم شب راه ببندد. بگذار لب­‌ها مانند باغ در بهاران،
دوشنبه, ۳۰ فروردین
اسب خورشید  با نفس‌های تندش می‌آید تا به نزدیکی ساحل شب سم فرو کوبد و گرد سرخی برانگیزد از جای  یال شنگرفی‌اش از عرق گشته نمناک  از دهانش کفی سرخ بیرون فشاند. شب می‌آید، شب تیره، آرام دست خود را میان دو گوشش  می‌گذارد  پنجه‌اش را به همرم نفس‌های او می‌نوازد  می‌گشاید از او بند و افسار اسب سرکش  با قدم‌های آهسته و حالتی رام
یکشنبه, ۲۹ فروردین
شب را تو اگرچه دست بسته با میخ هزارها ستاره  بر سینه‌ی اسمان بدوزی  چون سر بزند سحر دوباره  شب رفته و جای او نشسته بر دامن آسمان چه روزی! شب را تو به بند اگر کشی سخت در خانه‌ی صدهزار اختر  با رشته‌ی بادهای پر زور  با قفل بزرگ ماه بر در  مانند غمی سیاه، او رخت می‌بندد و می‌گریزد از نور!   الینورفارجن
چهارشنبه, ۲۵ فروردین
سنگ و سنگ و سنگ کوهسارها شر و شر و شر آبشارها صاف و صاف و صاف جویبارها سبز و سبز و سبز کشتزارها باز و باز و باز چشم آفتاب شاد و شاد و شاد خنده‌های آب شاخه‌ها و باد تاب و تاب و تاب سایه‌ها و خاک خواب و خواب و خواب غصه‌ها همه دور و دور و دور چشم‌ها همه
چهارشنبه, ۱۸ فروردین
با چشمم دنیا را می‌بینم این‌جا را آن‌جا را می‌بینم با پایم در دنیا می‌گردم در این‌جا در آن‌جا می‌گردم با دستم دنیا را می‌گیرم این‌ها را آن‌ها را می‌گیرم با قلبم دنیا را می‌خواهم مادر و بابا را می‌خواهم
یکشنبه, ۲۴ اسفند
به دستم داد روزی مهربانی گلی از روشنی در شب چراغی که زیباتر از آن هرگز نیاورد  بهار مهربان درهیچ باغی ولیکن من گل زیبای او را  به دستش دادم و با مهر گفتم: «گلی در باغچه دارم شکفته که صبح از خنده‌اش چون گل شکفتم!» به دیدار گل خود رفته، گفتم که با پروردنش شادم شب و روز دمی زیبایی و شادابی او نخواهد رفت از یادم شب و روز
سه شنبه, ۱۲ اسفند
ای ماه، ‌ای زیبای نزدیک و درخشان جان و دلم را کرده زیباییت سرشار از شوق تو چون کودکی هستم که گاهی خواهد تو را از آسمان با گریه‌ی‌زار  دستان خود را می‌گشاید، می‌برد پیش  تا گرم بفشارد تو را بر سینه‌ی خویش امشب بسی مرغان که می‌خوانند آواز  تور تو ریزد بر گلوی نرم آن‌ها اما سکوت ژرفی من دارد نوایی گویاتر از آوازهای گرم آن‌ها  آن کس که در حسن تو شاه نکته دانی است
چهارشنبه, ۲۹ بهمن
«شعر کودک در ایران» عنوان کتابی است که محمود کیانوش، شاعر، نویسنده و پژوهشگر ایرانی در آن به بررسی وضعیت شعر کودک در ایران پرداخته و ضمن بیان دیدگاه انتقادی خود، مانیفستی برای شعر کودک ایران پدید آورده است. این کتاب برای اولین بار در سال ۱۳۵۲ در ایران انتشار یافته است. کیانوش این کتاب را به لیلی آهی، پروین دولت آبادی، توران میرهادی و خادمان ادبیات کودک در ایران تقدیم کرده است. چاپ سوم این کتاب از سوی نشر آگاه در ۳۵‌بخش صورت‌بندی شده و در زمستان سال ۱۳۷۹ در ۱۳۴ صفحه منتشر شده است. کیانوش شناخت شعر کودک را جزیی از شناخت دنیای کودک می‌داند: «اگر شعر کودک جزئی از اجزای جهان کودک باشد، پیش از بحث درباره این جز، به جهان کودک باید نگریست که مجموعه‌ای است از اجزا، ساخته از اجزا، اما با خصوصیاتی که دیگر همان خصوصیات اجزا نیست، خصوصیات مجموعه است و چیزی که این مجموعه را ممکن می‌دارد موجودیت کودک است.«
چهارشنبه, ۱ بهمن
کلاغی در خیابان نشسته روی سیمی تکانی می‌خورد گاه به پرواز نسیمی ببین آقا کلاغه عجب جایی نشسته مگر بالش شده زخم مگر بالش شکسته آهای آقا کلاغه همین حالا می‌افتی اگر چرتت بگیرد از آن بالا می‌افتی نه این آقا کلاغه گمانم غم ندارد خیالش هست راحت که چیزی کم ندارد نه پای او شده زخم نه بال او شکسته
چهارشنبه, ۱۷ دی
یک گل، ده گل، صدتا گل این‌جا، آن‌جا، هر جا گل دامن، دامن، فروردین می‌روید بر دل‌ها گل
سه شنبه, ۱ فروردین
کودک من، بهارمن مایه ی افتخار من، عیدت مبارک
دوشنبه, ۳۰ اسفند
بچه های پاکدل، بچه های مهربان؛ چشمه های زندگی، روشنی های جهان،
دوشنبه, ۱۸ بهمن
مادر، موهایت خرمن‌ها خوبی چشمانت مادر گلشن‌ها خوبی مادر لبخندت صبح و صد خورشید آوازت مادر فردا و امید مادر آرامش در دستان توست این دنیا مادر در فرمان توست مادر می‌خواهم مادر می‌جویم مادر می‌بینم مادر می‌گویم.
شنبه, ۴ مرداد
گفتم کبوترجان بیا این بال‌ها را باز کن در آسمان نیلگون پرواز کن، پرواز کن تا دست را بر هم زدم او بال‌ها را باز کرد در آسمان نیلگون شاد و سبک پرواز کرد از جلوه‌ی پرواز او گویی دل من باز شد همراه او چشمان من در گردش و پرواز شد پرواز شادی‌بخش او شادی به جانم باز داد جان مرا در آسمان همراه خود پرواز داد
شنبه, ۴ مرداد
ای دوره کودکی، کجایی؟ رفتی و نرفته یادت از دل تا محو شوم نمی‌شود محو آن خاطره‌های شادت از دل با آنکه تو رفته‌ای، غمم نیست، فرزند من از تو یادگار است پاییز پدر رسید، باشد، لبخند پسر پر از بهار است از شادی آن شکوفه نور پر نور شود ستاره من من سایه زندگانی او، او زندگی دوباره من
شنبه, ۴ مرداد
گنجشک کوچک بالای دیوار میخواند آواز خوشحال و بیکار برف تمیزی روی زمین را مثل گل یاس کرده است زیبا گنجشک کوچک، دانه نداری؟ آذوقهای در لانه نداری؟ اکنون که بسیار خوشحال و سیری باید سراغ از دانه بگیری گنجشک کوچک، این برف زیبا شاید بماند یک ماه اینجا در زیر بالش برف درخشان هر دانهای را کرده است پنهان   محمود کیانوش
شنبه, ۴ مرداد
یک روز چشمه ساری، باریک چون نواری، از کوه سر در آورد، گردید جویباری. با خنده و ترانه بر کوه شد روانه، از مارپیچ دره می رفت شادمانه. راهش که تنگ می شد، خیلی زرنگ می شد؛ با سنگ های سرسخت مشغول جنگ می شد. شاد از بهار می رفت ، با پشتکار می رفت، از شوق کشتزاران امیدوار می رفت. خود را به سنگ می زد، در خاک چنگ می زد، بر آن تن زلالش از خاک رنگ می زد. راهش گشاد می شد، آبش زیاد می شد، از دیدن علف ها بسیار شاد می شد.
شنبه, ۴ مرداد
  شادی باید کرد! شادی باید کرد! گلها بر شاخه خندان و شادند. گنجشکان در باغ شاد و آزادند. شادی باید کرد! شادی باید کرد! پاک و روشن آب در چشمه شاد است. با رقصش در رود شاد و آزاد است. شادی باید کرد! شادی باید کرد! بر گلها زنبور گَردَد با شادی. او را دنیا داد شادی، آزادی. شادی باید کرد! شادی باید کرد!
شنبه, ۴ مرداد
دانه زیر خاک تِشنه مانده است می شود هَلاک های، ابرها دانه نیست خواب ناله می کُنَد: آب، آب، آب! های، ابرها بَرقتان کجاست؟ رعدتان چرا گُنگ و بیصداست؟ نیستید اگر راستی خَسیس خاک را کنید خیسِ خیسِ خیسِ
چهارشنبه, ۱ مرداد