زینب آقایی

در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با زینب آقایی را مشاهده کنید.

تا به حال شده به این فکر کنید که می‌خواهید زودتر بزرگ شوید و کارهای بزرگسالان را انجام دهید؟ برخورد والدین‌تان چگونه بوده؟ آیا آن‌ها هم مثل خانواده‌ی «میگل» مخالفت کرده‌اند؟ یا به شما اجازه داده‌اند به آن‌ها کمک کنید؟
دوشنبه, ۱۱ مهر
کتاب «مادرجون! چرا اسمم یادت رفته؟!» مثل یک کتاب شعر است، شعرهایی بی‌قافیه. شعرهایی که «پرل» برای ما می‌گوید و ما را با این‌کار شریک دردهای زندگی‌اش می‌کند. کتاب «مادرجون! چرا اسمم یادت رفته؟!» کتابی است درباره عشق، دوست داشتن و خانواده. کتابی است درباره «پرل»، دختری تنها.
دوشنبه, ۲۱ تیر
کتاب «باران مرگ» داستانی است درباره‌ی انفجار نیروگاه هسته‌ای گرفن‌راین‌فلد در آلمان. اصل این کتاب به زبان آلمانی نوشته شده‌است و حسین ابراهیمی الوند آن را از انگلیسی به فارسی برگردانده است. داستان «باران مرگ» به مخاطبان هشدار می‌‌دهد که این باور که صنعت هسته‌ای متکی به شگفتی‌های فنی است و شکست نمی‌خورد، چیزی جز بی‌اعتنایی غیرمسئولانه و غیرانسانی نیست.
شنبه, ۷ بهمن
کتاب « شاهزاده شیر و راز گل سرخ » بازآفرینی است از داستان « دیو و دلبر» با حال و هوایی شرقی و ایرانی. نویسنده بر این باور است که در بسیاری از کتاب‌ها نوشته شده است که داستان دیو و دلبر برگرفته از افسانه‌های کشور فرانسه است، اما او با توجه به نقش شیر و باغ و گل سرخ و عشق در آن تردیدی ندارد که این داستان ریشه در افسانه‌های ایرانی دارد؛ چه از ایران آغاز شده باشد چه نشده باشد.
یکشنبه, ۱ بهمن
پوران ۱۱ سال دارد. او چهارمین دختر از هفت دختر مالک است. دختری که برخلاف سنت‌های جامعه عرب، به کمک پدرش خواندن، نوشتن و بازی شطرنج را آموخته است. داستان کتاب « هفت دختر، هفت پسر » به قرن پنجم هجری برمی‌گردد. یعنی دقیقا زمانی که داشتن دختر، آن هم تعداد زیادی دختر، موجب تمسخر و ریشخند از سوی جامعه بود. مالک دکان کوچکی در بازار داشت که درآمدش کفاف خانواده را نمی‌داد. ولی برخلاف او، برادرش، هفت پسر داشت و بسیار ثروتمند بود. همین تفاوت موجب شده بود تا برادر مالک همواره او را کوچک شمارد و او را «پدر دختران» بنامد که لقب غرورآمیزی نبود. صدای مغرور و ریشخند عموی پوران، همیشه او را آزار می‌داد. برای همین پوران تصمیم می‌گیرد برای رهایی خانواده‌اش از فقر، با موافقت پدرش دست به کاری ناممکن بزند.
چهارشنبه, ۲۶ مهر
تری و اندی با هم دوست هستند و در یک خانه ی درختی زندگی می کنند. در ابتدا خانه ی درختی آن ها ۱۳ طبقه داشت ولی هر از چندی ۱۳ طبقه به آن اضافه می کنند. آن ها در خانه درختی شان، اتاق ها و مسیرهای مختلفی دارند، یک مسیر گنده ی بولینگ، یک حوضچه پر از کوسه ی آدمخوار، شاخه های انگوری که می شود تاب خورد، یک آزمایشگاه مخفی زیرزمینی، یک نمایش عروسکی ۲۴ ساعته از داستان پانچ و جودی که هفت روز هفته اجرا می شود، یک اتاق مخصوص یادآوری چیزهایی که ممکن است فراموش کرده باشیم، یک آکادمی آموزش نینجاگری به حلزون ها و...، و یک اتاق تغییر قیافه ی ۵۰۰۰ چهره که لباس مبدل برای هر موقعیتی دارد.
چهارشنبه, ۱۱ اسفند
ایگناتیوس ب. گرامپلی، نویسنده ۶۴ ساله مجموعه داستان‌های پرطرفدار مهارکننده اشباح برای کودکان و نوجوانان، مدت ۲۰ سال است که چیزی ننوشته است. او مجبور است برای قراردادی که با ناشر کتاب‌هایش بسته است، تا پایان امسال سیزدهمین جلد از مجموعه مهارکننده اشباح را به موقع برای جشن هالووین برساند تا در کتابفروشی‌ها و کتابخانه‌ها قرار گیرد در حالی که هنوز یک کلمه هم ننوشته است. برای به پایان رساندن این رمان، گرامپلی تصمیم می‌گیرد تابستان را در عمارت کلنگی اسپنس در خیابان قبرستان قدیمی در شهر گستلی ای لی نوی که جای آرام و بی سر و صدایی است بگذراند. ولی خانه‌ای که اجاره کرده است، یک مشکل جدی دارد و آن، سیمور پسربچه صاحبخانه به همراه گربه‌اش، شدو است که در طبقه سوم زندگی می‌کند.
دوشنبه, ۱۰ آبان
نگارنده: زینب آقایی برای همه دانش آموزان، ممکن است کلاس پنجم، جزئی از روند تحصیل‌شان باشد. ولی برای هفت نفر از دانش‌آموزان پایه پنجم مدرسه اسنوهیل در ایالت کنکتیک در اقیانوس اطلس، این سال، سال تحصیلی متفاوتی است و زندگی آن‌ها را تغییر می‌دهد. پیتر، جسیکا، لوک، آلکسیا، جفری، دنیل، آنا، هفت دانش‌آموزی هستند که در کلاس پنجم، آقای تراپت معلم‌شان است. هر کدام از آن‌ها مشکلاتی در زندگی خصوصی خود دارند که روی آن‌ها تاثیر گذاشته و رفتار آن‌ها را شکل داده است. 
شنبه, ۱۷ مهر
اسم وب سایت مورد علاقه ی دیجی اردک «مزرعه ی خانوادگی» است. او می تواند در آن بازی کند و با دوستانش گپ بزند. حیوانات زیادی از جمله دوستان مدرسه ی دیجی اردک دوست دارند در این وب سایت بازی کنند. آن جا به همه خیلی خوش می گذرد! شب قبل از جشن تولد راکون، عکسی از راکون که به شکل مسخره ای درست شده است به دست دیجی اردک می رسد، دیجی اردک که به نظرش عکس راکون بامزه است، تصمیم می گیرد عکس را برای دوستانش بفرستد ولی جغد دانا دخالت می‌کند و به او کمک می‌کند تا به عواقب کار خود فکر کند.
یکشنبه, ۳۰ خرداد
«چند هفته پس از جدا شدن مادر و پدرم، مادر با بن آشنا شد. شاید هیچ کس را نتوانید پیدا کنید که به اندازه ی بن روسو با پدرم فرق داشته باشد. سر و وضعش مثل یکی از آن آدم های عشق طبیعت است و پدرم از آن مردهای اهل کت و شلوار و کراوات است. همسر بن سال ها پیش فوت کرده و او با دو فرزند خود زندگی می کند. توماس پنج ساله و لیدیای چهارده ساله. حالا یکسال از آشنایی مادرم و بن می گذرد و آن ها می خواهند با هم ازدواج کنند. 
چهارشنبه, ۲۵ فروردین
نگارنده: زینب آقایی چارلی یازده سال دارد، او مثل بچه های دیگری که در این سن هستند حساس است و خودش هم می داند. برای نمونه هر وقت با مادر و پدرش فیلم غصه داری تماشا می کند، اولین فردی است که به هق هق می افتد و یا احساسات اش سر کوچکترین موضوعی به شدت جریحه دار می شود. زمانی که پدر و مادر چارلی با هم ازدواج کردندT عاشق هم بودند ولی خیلی وقت است که با هم خوشبخت نیستند. برای همین تصمیم گرفتند از هم طلاق بگیرند.
سه شنبه, ۲۴ فروردین
بیلی میلر هفت ساله است و امسال به کلاس دوم می رود. در روزهای پایانی تابستان، بیلی و خانواده اش در راه قله ی راش مور و تپه های بلک در داکوتای جنوبی در بلوارث مینسوتا می ایستند تا مجسمه ی غول بزرگ سردماغ را ببینند. بیلی  زودتر از همه از پله های سکو بالا می رود و هنگامی که بین پاهای عظیم الجثه ی غول می رسد، با وزش ناگهانی باد و توفان روی زمین می افتد. پس از این رخداد، بیلی بجز برآمدگی که روی سرش بوجود آمده است، مشکل دیگری ندارد. همه چیز عادی به نظر می رسد تا این که چند شب بعد، بیلی اتفاقی گفت و گوی پدر و مادرش را از توی آشپزخانه می شنود. مادرش نگران است که به سبب ضربه ای که به سر میلر خورده است دچار مشکل شود مثلا در مدرسه گیج شود یا چیزی را فراموش کند.
دوشنبه, ۲۴ اسفند