نگارنده: زینب آقایی
چارلی یازده سال دارد، او مثل بچه های دیگری که در این سن هستند حساس است و خودش هم می داند. برای نمونه هر وقت با مادر و پدرش فیلم غصه داری تماشا می کند، اولین فردی است که به هق هق می افتد و یا احساسات اش سر کوچکترین موضوعی به شدت جریحه دار می شود. زمانی که پدر و مادر چارلی با هم ازدواج کردندT عاشق هم بودند ولی خیلی وقت است که با هم خوشبخت نیستند. برای همین تصمیم گرفتند از هم طلاق بگیرند.
به نظر چارلی طلاق مثل این است که پدر و مادرت جلوی چشمت دوچرخه ی صفر کیلومترت را با ماشین زیر بگیرند. یعنی می بینی که چه اتفاقی دارد می افتد، اما ماشین دیگر راه افتاده و هیچ کاری نمی توانی بکنی. دوچرخه تکه تکه شده و دیگر هیچ وقت مثل روز اولش نمی شود.
چنانچه حساس بودن کودکان را یک طیف در نظر بگیریم که شدت و ضعف دو سر آن طیف باشد. برای کودکی که پدر و مادرش از هم جدا شده اند و یا در حال جدایی هستند، فرقی نمی کند در کجای این طیف قرار داشته باشد. جدایی والدین برای کودک دردناک و آسیب زاست.
در کتاب از من نخواهید لبخند بزنم، چارلی برای اینکه مادر و پدرش از هم جدا نشوند کارهای مختلفی انجام می دهد ولی هیچ کدام فایده ای ندارد. او دیگر توجهی به دوستان، بازی ها، درس و خوراکی های مورد علاقه اش نمی کند تا جایی که مادر و پدرش تصمیم می گیرند او را پیش روانشناس کودک ببرند.
باربارا پارک شرایطی را که چارلی با آن درگیر است و راهکارهایی که برای رهایی از این درگیری ها برمی گزیند با زبانی طنز روایت می کند؛ طنزی که خواننده ی کتاب را می خنداند و او را با دردی که کودکان در آستانه ی جدایی والدینشان و پس از آن متحمل اند، آشنا می سازد.
خواندن این کتاب برای کودکانی که مادر و پدرشان در آستانه ی جدایی هستند، کودکان دیگر و پدر و مادرها سودمند است. این کتاب، همچنین برای بلندخوانی والدین با فرزندان و بلندخوانی گروهی مناسب است. این کتاب جلد نخست از مجموعه ی دو جلدی است. جلد دوم این مجموعه «ازدواج مادرم و بدبختی های دیگر» نیز به فارسی ترجمه شده است.
«باربارا پارک» از بهترین و بامزه ترین نویسندهها برای کودکان و نوجوانان است. مجموعه ی ماجراهای جونی بی جونز، که از نوشته های او برای کودکان است، همواره در فهرست پرفروش ها قرار دارد و رمان هایی که برای نوجوانان نوشته بیش از چهل جایزه را از آن خود کرده اند. او در زمینه علوم تربیتی تحصیل کرد و در سال ۲۰۱۳ در سن ۶۶ سالگی از دنیا رفت.
بر لبهی تیغ
نگارنده: گروه پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان
چارلی پسری یازدهساله است مثل خیلی از پسرهای دیگر. او تکفرزند است، با پدر و مادرش زندگی میکند، به مدرسه میرود و فوتبال بازی کردن و ماکارونی پنیری را دوست دارد؛ اما اتفاقاتی میافتد که زندگی آرام او را به هم میریزد و آن شنیدن خبر جدایی پدر و مادرش است. پدر و مادر چارلی قرار است از هم جدا شوند چون دیگر همدیگر را دوست ندارند و زندگی باهم برایشان خوشایند نیست.
در جلد اول یعنی از من نخواهید لبخند بزنم، چارلی بیشتر از احساساتش حرف میزند؛ از اینکه بعد از شنیدن این خبر از پدر و مادرش چه چیزهای سادهای برایش سخت شده، چیزهایی مثل لبخند زدن یا حرف زدن. صحبت کردن با پدر و مادرش او را اذیت میکند. مجبور است با کسانی مثل دکتر جرارد، روانشناس کودکان، هم حرف بزند. پدر و مادرش سعی میکنند کاری کنند احساس راحتی کند، اما او چیزی نمیخواهد جز اینکه پدرش دوباره به خانه برگردد و با او و مادرش زندگی کند.
در جلد دوم یعنی ازدواج مادرم و بدبختیهای دیگر، اوضاع پیچیدهتر میشود. مردی به نام بن وارد زندگی مادر چارلی میشود، حالا چارلی باید با همسر جدید مادرش و فرزندان او، لیدیا و توماس هم کنار بیاید. توماس پسر کوچکی است که چارلی مجبور است اتاقش را با او شریک شود و این تغییرات برای چارلی زیاد است!
در این دو کتاب، بیش از هر چیز لحن طنز نویسنده به چشم میآید، استفاده از طنز در روایتی که هستهاش موضوعی مثل طلاق است شاید مثل راه رفتن بر لبه تیغ است؛ اما همین نکته خواندن این کتاب را برای مخاطب دلپذیر میکند. وقتی چارلی از شرایطش حرف میزند، مخاطب را درگیر میکند. باربارا پارک باشخصیت پردازی دقیق و ترسیم احساسات آدمهای داستان نشان میدهد هیچچیزی صفر و صد نیست. چارلی باید تلاش کند شرایط جدیدش را بپذیرد و کاری کند زندگی برای همه آسان شود، نه فقط برای خودش، برای پدر و مادر و حتی خواهر و برادر جدیدش!