ایو تارلت

در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با ایو تارلت را مشاهده کنید.

کتاب «مهمانی هیولاهای دندان» درباره خرس کوچکی به نام کودی است. کودی خوردن شیرینی و شکلات را خیلی دوست دارد. اما وقتی دندانش درد می‌گیرد و مجبور می‌شود پیش دکتر رایکو برود متوجه می‌شود که غیر از او، هیولاهای دندان هم شیرینی و شکلات را خیلی دوست دارند. دکتر رایکو برای کم شدن درد دندان کودی مجبور می‌شود علاوه بر شستن دهان کودی، به کمک مته کوچک دندانپزشکی هیولایی که داخل دندانش قایم شده را هم بیرون بکشد. دکتر رایکو از کودی می‌خواهد که بیشتر حواسش به دندان‌هایش باشد و حتماً بعد از خوردن شیرینی و قبل از خواب دندان‌هایش را مسواک بزند.
چهارشنبه, ۱۹ آبان
«یکی برای همه، همه برای یکی» داستان موش کوچولویی است که یک پایش بلندتر از پای دیگرش است و یک روز تصمیم می‌­گیرد برای دیدن ناشناخته­‌های دنیا به سفر برود. در این سفر دوستان جدیدی پیدا می‌­کند، دوستانی که هر یک مشکلی کوچک دارند و همگی با هم پیمان می‌‌بندند که با هم دوست بمانند و دنیا را بگردند و در این مسیر به هم کمک کنند.
سه شنبه, ۲۷ مهر
 شلی، یک گوسفند زیباست که پشم‌های جذابش را دوست دارد. او دلش می‌خواهد پشم‌هایش مثل بقیه‌ی گوسفندها چیده شود، اما مادرش به او می‌گوید هنوز برای این کار کوچک است. شلی هر روز بزرگ‌تر می‌شود و مانند هر بچه‌ی دیگری به تدریج درس‌هایی می‌آموزد. در ابتدا شلی تصمیم می‌گیرد پشم‌های زیبایش را برای خودش نگه دارد و آن‌ها را با دیگران به اشتراک نگذارد، اما در انتها با راهنمایی یک جغد دانا متوجه می‌شود زیبایی واقعی پشم‌هایش وقتی دیده می‌شود که آن‌ها را به اشتراک بگذارد.
شنبه, ۲۰ آذر
کتاب «یک توپ برای همه!» داستان کودکانی است که هر کدام تفاوت‌های یکدیگر را پذیرفته‌اند و در کنار هم بازی و مشارکت را تجربه می‌کنند. مولی موش‌کوری که خوب نمی‌بیند، فردی قورباغه‌ای که خوب نمی‌شنود، هنری خارپشتی که از همه چیز می‌ترسد، مکس موشی که یک پایش کوتاه است و بلیندا جوجه کلاغ کوچولو همگی در حال بازی با یک توپ هستند. این‌جاست که ریکو سر می‌رسد و توپ بقیه را برمی‌دارد و فرار می‌کند. کودکان با ترس و لرز سراغ ریکو می‌روند تا توپ را پس بگیرند و وقتی بالاخره موفق می‌شوند، مکس توپ را دوباره به ریکو پس می‌دهد و از او می‌خواهد که او هم برای بازی با آن‌ها همراه شود.
چهارشنبه, ۴ تیر
برونو، موش خرمایی، پس از بیدار شدن از خواب زمستانی به جست و خیز می پردازد و سرانجام خسته در گودالی به خواب می رود. پس از برخاستن گل قاصدک زیبایی را در مقابلش می بیند و آن دو با هم دوست می شوند. روزی گل قاصدک از برونو قول می گیرد که به او در هر شرایطی اعتماد داشته باشد و از او می خواهد که او را محکم فوت کند. برونو چنین می کند و گل از بین می رود . او از کار خود خیلی ناراحت می شود. با آمدن زمستان برونو به خواب زمستانی می رود. هنگامی که بیدار می شود دشت را سراسر گل قاصدک می بیند و به یاد حرف گل می افتد.
چهارشنبه, ۴ تیر