هانس کریستین آندرسن

در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با هانس کریستین اندرسن را مشاهده کنید.

"توی جاده، سربازی قدم رو می آمد – چپ، راست! چپ، راست! کوله بارش را به دوش گرفته بود و یک شمشیر به کمر بسته بود، چون رفته بود جنگ و حالا داشت به خانه بر می گشت. توی راه، به جادوگر پیری برخورد: جادوگر آن قدر زشت بود که لب پایینش درست روی سینه اش آویخته بود. جادوگر گفت: - عصر به خیر، سرباز! شمشیر خوبی به کمرت بسته ای، کوله بار بزرگی هم داری ... به تو می گویند یک سرباز واقعی! خب، حالا اگر کاری را بکنی که من به تو می گویم، هر قدر پول بخواهی به دست می آری!
سه شنبه, ۲۵ اسفند
"در زمان های پیش، شاهزاده ای بود که می خواست با شاهزاده خانمی اصیل ازدواج کند. به این منظور به دور دنیا سفر کرد. او شاهزاده خانم های بسیاری را دید ولی هیچ کدام را نپسندید و از هر کدام ایرادی گرفت.
سه شنبه, ۲۵ اسفند
كاج كوچكی در زیباترین نقطه ی جنگل می روید. او در گردونه ای سرشار از زیبایی قد می كشد و می بالد. خورشید درخشان و نوازشگر، نسیم پرطراوت، پرندگان و آوازهایشان، ابرهای زیبا با هزاران طرح نو، برف سفید و خرگوشها.... اما دل او آرزوهای دیگری دارد: بزرگ شدن، رفتن به سرزمین های دور و دیدن چیزهای شگفت آور تازه. پرنده ای از سرنوشت كاج های كوچك و درخشش زیبای آن ها در شب كریسمس می گوید. سرنوشت او چه خواهد شد؟ آیا ممكن است كریسمس و چنان شكوهی را تجربه كند؟ پس از آن چه خواهد شد؟
یکشنبه, ۲۸ تیر