به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی
عنوانی که بالای این جستار می بینید از ژان ژاک روسو است؛ سخنی پربار و تفسیرپذیر که می توان درباره آن صدها صفحه نوشت که چرا کودک آدمی، آدمی تر از آدمی است. در نگاه نخست منظور روسو این بود که نهاد کودک به طبیعت نزدیک تر است، پس ذهن او از جنبه اخلاقی و اجتماعی هنوز مانده است که مانند خود آدمی، تباه شود.
از نگاه دیگر روسو می خواهد بگوید که کودک آدمی تشنه دانستن است، نه تشنه داشتن. این سخن را می خواهم به بخشی از گفت وگوی مدیرکل نهاد کتابخانه های عمومی کشور بچسبانم که درباره کتاب نخواندن نسل جوان چنین می گوید: <<جوانان ما نه از <<کتاب نخوانی>> بلکه از پایین بودن مدل گوشی هایشان خجالت می کشند.>> خب با توجه به آموزه روسو می توان گفت که ما این جوانان را خوب تربیت نکردیم که دارایی را از دانایی برتر می دانند. موبایل مدل پایین یعنی نداشتن دارایی و کتاب نخواندن یعنی نداشتن دانایی. بی گمان یک جایی از کار ما مشکل داشته است که آنها به سوی دارایی می روند و نه دانایی. زیرا دانایی در ذات طبیعت و هستی وجود دارد پس با آن چیزی که روسو می گوید همساز است. اما نظام تربیتی ما کم کم به این جوان ها یا کودکان دیروزی آموخت که از ذات آدمی دور و موجودی شوند که در ستیز با ذات هستی است. ما به این جوان ها آموختیم که برای کوچک شمردن دیگران باید به دارایی خود تکیه کنند و به آنها یاد ندادیم که برای بزرگ داشتن انسان از هر گروه و قشری به دانایی خود تکیه بزنند. دانایی هم از راه کتابخوانی به دست می آید. آنها در یک نظام آموزشی بسته نیاموختند که گوهر خویش را با خواندن کشف کنند. در این شیوه از نظام آموزشی، مدرک هم تبدیل به دارایی شد نه دانایی، زیرا اکنون بی اغراق ما صدها هزار دانش آموخته دانشگاهی داریم که مدرک دارند، اما توانایی بهره بردن از دانایی ای که باید همراه با این مدرک باشد، ندارند. این طیف بزرگ دانش آموخته، کتاب نمی خوانند به همین دلیل است که شمارگان کتاب های دانایی محور در ایران دارد به زیر هزار کشیده می شود. ما تنها در نهاد آموزش و پرورش یک میلیون آموزگار و دبیر داریم، اگر اینها می خواستند کتاب بخوانند اکنون باید شمارگان کتاب های علوم تربیتی و رشته های مرتبط به صدهزار می رسید. پس نباید شگفت زده شویم اگر دارایی جای دانایی نشسته است، اما یادمان باشد که مسیر توسعه از دانایی می گذرد، نه دارایی، آن هم دارایی نفتی. دارایی نفتی از چاه به دست می آید، در حالی که دانایی را ذره ذره باید آموخت. ما اگر قرار است مردمی دانا و آگاه شویم باید سر هر برزن و سرایی یک کتابخانه داشته باشیم. این کتابخانه ها باید که شبانه روز کار کنند و از کودک تا بزرگ ما کتاب بخوانند. آنگاه ممکن است روزی برسد که جوانان ما هم اگر دور هم جمع شدند از کتاب هایی که خوانده اند سخن بگویند. اگر همه این پیش فرض ها آماده شد آنگاه شاید آدمی مانند کودک خود به سر چشمه باز گردد و اصل خود را که درستی و پاکی و دانایی است، بر دارایی برتر بداند. پس بیایید با هم هفته کتاب را یک شوخی سالانه فرض کنیم که در این هفته کتاب را بزرگ می داریم، اما همچنان آداب و آیین کتاب خواندن را در دیگر روزهای سال به کودکانمان نمی آموزیم.