در صفحات آغازین کتاب آمده است: " در دههی اخیر شاهد گزارشهای فراوانی در زمینه ناتوانی هیجانی، عاطفی و بیپروایی در خانوادهها، اجتماعات و جوامع بشری و خشم و ناامیدی فزایندهای در جوانب محتلف زندگی بودهایم، خواه در تنهایی خاموش بچههایی که با یک تلویزیون در نزد پرستار بچه رها شدهاند، یا درد و رنج بچههای ترک شده و بیسرپرست که با آنها بدرفتاری شده است، یا به طرز وحشیانهای مورد تجاوز جنسی قرار گرفتهاند.
در افزایش آمار افسردگی در اطراف جهان و همچنین پرخاشگری روزافزون بچهها در مدرسه و بهکارگیری اسلحه و بروز حوادث ناشی از آن، بیقراری هیجانی یا عاطفی وسیع را میتوان مشاهده کرد. کتاب حاضر نوعی راهنما برای درک عدم هوشیاری عاطفی است." نویسنده این کتاب بر این باور است که با بهرهگیری از هوش عاطفی میتوان کودک را بدون عادات منفی احساسی تربیت کرد، خلاقیت و هوش علمی او را پرورش داد، برای او امکان فراهم کرد که شغلی مناسب با روحیات و تواناییهایش انتخاب کند، اختلافات خانوادگی را به شکل منطقی حل کرد و به آرامش درونی رسید.