مژگان کلهر
در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با مژگان کلهر را مشاهده کنید.
کتاب «چیزی درباره جرجی» داستان پسری است به نام جرجی با سری بزرگ و کوتوله که در کلاس چهارم درس میخواند. پدر و مادر او که هر دو هنرمند و نوازنده هستند او را بسیار دوست دارند. جرجی در مدرسه هم اوضاع خوبی دارد و با دوست صمیمیاش اندی روزگار خوشی دارد.
اما با باردار شدن مادر و دوست شدن اندی با همکلاسی جدیدشان به یک باره زندگی جرجی دگرگون میشود. جرجی احساس خطر میکند؛ او میترسد که جایگاه خود را بین پدر و مادر و دوستش اندی از دست بدهد.
شنبه, ۲۳ اردیبهشت
صبح یکی از روزهای تابستان « جالی پستچی » مانند برنامه همیشگیاش از خواب بیدار شد، صبحانه خورد و لباس پوشید تا سراغ دوچرخهاش برود و نامههای آن روز را به دست آسیابان، گربه پشمالو، دختر مو بلند و بقیه برساند. اما دوچرخهاش پنچر شده بود. پس پیاده راه افتاد. بین راه ناگهان جغجغه بچه غول از آسمان روی سرش افتاد و از حال رفت. وقتی به هوش آمد خرگوشی را دید که یکی از نامهها را برداشته و میدود.
شنبه, ۱۸ دی
با این که می دانم این چیزها فقط یک سری خیالات خام است، هر بار قهرمان کتابی به گذشته برمی گردد حسابی به او حسودی می کنم. به خصوص که بتواند برود و چیزی را در سال ها قبل درست کند. مژگان کلهر هم در رمان دختری با روبان سفید حتما این را می داند، چون فکر می کنم آدم های زیادی از فکر برگشتن به گذشته، حتی در حد مرور خاطرات خوش، لبخند می زنند.
چهارشنبه, ۸ دی
هاپو دوست دارد در کارهای باغبانی به پدربزرگش کمک کند. او دوست دارد باغچهای برای خودش داشته باشد. پدربزرگ او را راهنمایی میکند که چه بذری بکارد و چهطور از باغچهاش مراقبت کند.
چهارشنبه, ۱۷ شهریور
هازل گریس لنگستر دختر شانزده ساله ای است که به سرطان مبتلاست و به اصرار خانواده برای مقابله با افسردگی ناشی از بیماریش در جلسه های گروهی خودیاری شرکت می کند. او از حضور در جلسه های گروه های خودیاری بیزار است ولی روزی در یک از این جلسه ها با آگوستوس واترز آشنا میشود.
آگوستوس (گوس) به سبب سرطان استخوان یکی از پاهایش را از دست داده است، او پسری باهوش و جذاب است و در اولین برخورد، هازل را مجذوب خود می کند. آگوستوس که شخصیتی قوی دارد و با بیماری خود کنار آمده است، تاثیر عمیقی بر هازل می گذارد و اعتماد و باورش به زندگی و انسان ها را به او بازمی گرداند.
چهارشنبه, ۱۰ شهریور
لوسی دختری است که وقتی به دنیا می آید مادرش را از دست می دهد و تا هفت سالگی نزد مادربزرگش زندگی می کند. او عاشق پرنده هاست و برای لوسی که در مزرعه زندگی کرده است اکنون زندگی در شهر، با پدر، برادر ناتنی اش و زنی که به تازگی با پدرش ازدواج کرده سخت است.
لوسی از اولین روز تعطیلات تابستانی تصمیم می گیرد که دیگر تفریح نکند، او عصبانی است و می خواهد هم چون بزرگترها برای اعتراض به شرایطی که دوستش ندارد اعتصاب کند. لوسی دلتنگ است و روزها - در حالی که خود را در اتاقش زندانی کرده است ـ با خاطرات خوش گذشته زندگی می کند...
دوشنبه, ۲۵ مرداد
سالویگ که فرزند وسطی و دومین دختر پادشاه است، نه چهره ی زیبایی دارد که همانند خواهرش با ازدواج خود به سرزمینها و قدرت پدرش بیفزاید و نه همچون برادرش آینده سرزمینشان در دستهای اوست.
اما با درگرفتن جنگ بین کشور آنها و کشور دیگر، پدر او را به همراه خواهر زیبا و برادر ولیعهدش، به قلعهای میان کوههای سر به فلک کشیده میفرستد و گروهی از سربازان شجاع خود را برای محافظت همراهشان می کند.
دوشنبه, ۱۸ مرداد
بیلی میلر هفت ساله است و امسال به کلاس دوم می رود. در روزهای پایانی تابستان، بیلی و خانواده اش در راه قله ی راش مور و تپه های بلک در داکوتای جنوبی در بلوارث مینسوتا می ایستند تا مجسمه ی غول بزرگ سردماغ را ببینند. بیلی زودتر از همه از پله های سکو بالا می رود و هنگامی که بین پاهای عظیم الجثه ی غول می رسد، با وزش ناگهانی باد و توفان روی زمین می افتد. پس از این رخداد، بیلی بجز برآمدگی که روی سرش بوجود آمده است، مشکل دیگری ندارد.
همه چیز عادی به نظر می رسد تا این که چند شب بعد، بیلی اتفاقی گفت و گوی پدر و مادرش را از توی آشپزخانه می شنود. مادرش نگران است که به سبب ضربه ای که به سر میلر خورده است دچار مشکل شود مثلا در مدرسه گیج شود یا چیزی را فراموش کند.
دوشنبه, ۲۴ اسفند
تنهایی آدم هایی که پیرشده اند هر کدام به شکلی است. این کتاب از دریچه ی نگاه یکی از آن هاست. سارای پیر مهربان، که هر روز سوار شدن کودکان به اتوبوس و رفتن شان را به مدرسه می بیند، از آن گوشه پسری را می بیند تنها، به تنهایی خود سارا، که بچه هایش بزرگ شده و از کنارش رفته اند. دست های پسرک سرد است و می لرزد. سارا دوست دارد حداقل لبخندی از این کودکان ببیند؛ لبخندی که با آن کمی از تنهایی دربیاید. با دیدن این صحنه، یک فکر بکر به نظرش می رسد.
دوشنبه, ۲۳ آذر
اگوست ده ساله که به سبب بیماری چهرهای نابهنجار دارد تا کلاس پنجم در خانه درس خوانده و به مدرسه نرفته است. سرانجام پدر و مادر با وجود نگرانی تصمیم میگیرند او را به مدرسهای خصوصی بفرستند.
سه شنبه, ۲ تیر
توکا پسری عینکی و لاغر است که پدرش را در سانحه رانندگی از دست داده و با مادرش زندگی می کند. او بسیار ترسو است و از همکلاسی هایش کتک می خورد. در خواندن کلمات و حرف زدن مشکل دارد. مادر پس از مرگ پدر دچار افسردگی شده و توکا هم بیشتر شب ها کابوس می بیند و هر دو تحت درمان دکتر روانکاو هستند. او در خیال، خودش را یک جنایتکار فرض می کند و سعی می کند که از رفتار و پوشش آن ها تقلید کند. روزی پیرزنی کتابی به او می فروشد و همچنین کنسروی به او می دهد و ادعا می کند که درون کنسرو یک غول وجود دارد.
یکشنبه, ۱۷ خرداد
«مگی» و پدرش، «مو»، عاشق کتاب هستند و زیاد کتاب می خوانند. مو نیروی عجیبی دارد، او می تواند با بلند خواندن شخصیت های کتاب را به دنیای واقعی بیاورد، اما شخصیت های داستانی وارد زندگی آن ها شده و دردسر آفرین شده اند. شب قبل از سفر بیگانه ای وارد خانه ی آن ها می شود، مگی از او می ترسد... بیگانه کسی نیست، جز «گرد انگشت»، یک شخصیت داستانی خسته از دنیای شلوغ و پر سر وصدا، که حالا می خواهد برگردد به کتاب، ماجراهایی پیش می آید و مگی می فهمد مو، با هدف مخفی کردن کتاب سیاه قلب، راهی سفر شده است. مو کتاب را در کتابخانه ی «خاله الینور» مخفی می کند، اما شبانه آدم های « کاپریکورن»، یکی دیگر از شخصیت های کتاب سیاه قلب، سر می رسند و مو و سیاه قلب را با خودشان می برند.
چهارشنبه, ۱۲ آذر
گونی برد گرین شاگرد جدید و مرموز کلاس دوم است. او با داستان های عجیب و غریب اش، بچه های کلاس را به داستان نویسی و نوشتن انشاء علاقمند می کند.
دوشنبه, ۵ خرداد
تریسی دختر ده ساله ای است که پدر ندارد و مادر که توانایی نگهداری او را ندارد، او را به پرورشگاه سپرده است. تریسی همواره رویای با مادر بودن یا داشتن سرپرستی دلخواه را در سر می پروراند.
شنبه, ۲ شهریور
ماروین ۹ ساله با موهای قرمز و چشمان آبی در کلاس سوم درس می خواند. او با پدر، مادر و برادرش جیکوب یازده ساله و خواهرش لینزا چهارساله در شهرکوچکی نزدیک واشنگتن زندگی می کند.
دوشنبه, ۳۱ تیر
نیوتن، پسر نوجوانی که تازه به شهر اینجل فالز آمده، در اولین روز گرم و آفتابی شاهد آمدن هزاران هزار پروانه رنگین کمان زمردی به این شهر است. او و همکلاسی اش ونسا پروانه ها را تعقیب می کنند تا بفهمند چرا پروانه ها هر سال به انجل فالز می آیند.
سه شنبه, ۳ بهمن
کودکان و نوجوانان پرسش های زیادی را، بارها و بارها از خود، خانواده، مربیان و کتابداران می کنند. پرسش هایی چون "آیا جهان دور و بر ما واقعاً وجود دارد؟"، "عدد چیست؟"، "شناخت یعنی چه و هیچ وقت کامل می شود؟" و اصلاً "چنین چیزی (کامل شدن) امکان پذیر است؟" و گاهی ما آن ها را برای آزمودن مورد پرسش قرارمی دهیم!
شنبه, ۲ دی
استینک و خواهرش جودی خودشان را برای تعطیلات کریسمس و برگزاری مراسم سال نو آماده می کنند. فهرست هدیه هایی که جودی مودی دوست دارد امسال برای سال نو دریافت کند هر روز بلندتر می شود. اما تنهای چیزی که استینک برای هدیه سال نو می خواهد باریدن برف است.
سه شنبه, ۱۸ مهر
جو کلاس اول را به پایان رسانده و در حال گذراندن تعطیلات تابستان است. برای او روزهای شنبه روز ماجراجویی است. او وسایل لازم مانند قطب نما، یک بطری آب و کمی پول با خود برمی دارد و به گردش می رود. او می تواند از روی نقشه ای که پدر برایش گرفته موقعیت خانه را شناسایی می کند.
دوشنبه, ۱ خرداد
روبی نام یک روباه نوجوان است. او روباه عجیبی است و با همه ی روباه ها فرق دارد. به قول خودش "دندونای من خرگوش خور نیستند و گنجشک هم بزور می خورند". مادر هم همیشه او را سرزنش می کند: "انگار تو شیر مادرت را نخوردی، چون هم دیر زوزه کشیدی و هم در درس کلک های روباه نمره هشت گرفتی".
یکشنبه, ۲۵ دی
خاله سوسکه این قصه بر عکس همه ی خاله سوسکه ها دل خوشی از آقای موشه ندارد و تصمیم گرفتها ست هر جوری شده این قصه ی تکراری را تغییر دهد و با کسی به جز آقا موشه ازدواج کند. به دنبال این تصمیم خاله سوسکه، نویسنده سه همسر و سه سرنوشت مختلف برای او پیش بینی می کند و سه قصه می سازد. در پایان کتاب هم از کودک خواننده می خواهد که او هم قصه ای در مورد داماد جدید حدس بزند و بنویسد.
دوشنبه, ۲۸ شهریور
ملیکا و گربه اش نام مجموعه ای با دوازده داستان کوتاه است که در سه جلد منتشر شده است. در داستان های این مجموعه ماجراهای هیجان انگیزی برای ملیکا و گربه اش رخ می دهد: در یکی از داستان های کتاب دوم گربه دل ملیکا را می دزد، یا در داستان "غول ده کله" گربه صبحانه آقا غوله توی کتاب را می خورد و توی دردسر می افتد. در "محاکمه آقا فیله" آقا فیله وارد دفتر نقاشی گربه می شود و ماجرا می آفریند و در داستانی دیگر گربه و ملیکا برای دزدیدن شازده گلابی نقشه می کشند و ....
پنجشنبه, ۱ اردیبهشت
حامی پسری پانزده ساله است که با شروع جنگ و از دست دادن پدر، مادر، خواهر و برادرش با بی بی و دایی عباس به شهر قم مهاجرت می کنند. او احساس تنهایی می کند، همه به او به چشم غریبه ای جنگ زده نگاه می کنند، اما فقط او تنها نیست! حوری دختر نوجوان همسایه با وجود داشتن پدر و برادر باز هم تنهاست.
دوشنبه, ۹ اسفند
امیرعلی ۱۴ ساله برای پرستاری از یک نویسنده پیر و بیمار استخدام می شود. او که شاهد زندگی یکنواخت و کسل کننده پیرمرد است، سعی می کند فضاهای هیجان انگیز و شادی را که پیرمرد دوست دارد ، برایش فراهم کند، پرده های اتاق تاریک را کنار می زند تا نور و روشنایی به داخل اتاق بیاید، یا بدور از چشم بستگان پیرمرد او را تا پارکینگ می برد و با هم در سرازیری خیابان دوچرخه سواری می کنند. سرانجام زندگی پیرمرد پس از گذراندن یک روز لذت بخش به پایان می رسد.
یکشنبه, ۷ شهریور