افشین علاء

در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با افشین علاء را مشاهده کنید.

آی شهر  آی شهر  ما شدیم  با تو قهر  در تو جز  دود نیست  در دلت  رود نیست  نه گلی  نه درخت  زندگی  در تو سخت  خسته‌ایم از تو ما  می‌رویم  روستا 
سه شنبه, ۲۵ خرداد
بلدم شعر بگویم  بلدم قصه بخوانم  بلدم خستگی‌ات را به سلامی بتکانم  بلدم پاک و مرتب  بزنم شانه به مویم  بلدم آینه باشم  بلدم راست بگویم  بلدم لانه بسازم ببرم پیش کبوتر  بلدم بیست بگیرم بدهم هدیه به مادر بلدم روی لب تو  گل لبخند بکارم  بلدم مردم دنیا همه را دوست بدارم
یکشنبه, ۲۳ خرداد
صبح است و کودک  در خواب سنگین  یک خواب زیبا  یک خواب شیرین  مادر به شادی  آمد به سویش  زد بوسه آرام  حالا به رویش چشمان کودک  آرام وا شد  خندید و آن‌وقت از خواب پاشد
یکشنبه, ۲۳ خرداد
وقتی که مشکل برف  با آب چشمه حل شد  زنبور پر در آورد  کندو پر از عسل شد  هرجا که قهوه‌ای بود  شد سبز پسته‌ای رنگ هم روی دامن خاک  هم روی صورت سنگ  با این که سبز خوب است  با این که سبزه زیباست  اما دل زمین باز  یک رنگ تازه می‌خواست  این را بهار فهمید  با خود بنفشه آورد  سرتاسر چمن را  رنگ بنفشه پر کرد  باران گرفت شرشر روی بنفشه تر شد از پاکی بنفشه  دنیا بنفش تر شد
چهارشنبه, ۱۹ خرداد