پیام ابراهیمی
در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با پیام ابراهیمی را مشاهده کنید.
نخستین صفحهی کتاب «شیری در پاریس» را که باز میکنید یک نقشه میبینید. روی نقشه نوشته شده است: نقشهی پاریس. اما در این نقشه فقط چند مکان در شهر پاریس مشخص شده است. نکتهای در این نقشه هست و آن اینکه مسیرها با مسیریاب روی آن مشخص شدهاند. اگر روی نقشه بیشتر تأمل کنید، متوجه میشوید که مسیر از ایستگاه قطار آغاز شده و به ترتیب به سنت ژرمن و مرکز ملی فرهنگ و هنر و پل هنرها و موزهی لوور و کلیسای قلب مقدس و برج ایفل رفته و در میدان دونفهقوشقو به پایان رسیده است. اما چرا این مسیرها مشخص شدهاند؟ با دیدن این نقشه، خواننده کنجکاو میشود کتاب را ورق بزند و از ماجرای آن باخبر شود!
دوشنبه, ۲۶ دی
«قورررک!» داستان خوکی است که یک روز به کنار برکه قورباغهها میآید و قورقور میکند. این کار او تعجب همه جانوران جنگل را بر میانگیزاند و در نهایت متوجه میشوند که او فقط با این کار میخواسته با آنها دوست شود.
پنجشنبه, ۸ مهر
«من هنری فنچ هستم»، کتابی است در مورد پرندهای کوچک، به نام هنری، که با خانوادهاش در یک گروه بزرگ زندگی میکند. آنها هر روز را تکراری و بدون کار خاصی سپری میکنند. اما یک روز هنری متوجه چیزی میشود، او میتواند فکر کند!
چهارشنبه, ۷ مهر
کتاب «ادوینا دایناسوری که خبر نداشت منقرض شده» دربارهی دایناسوری است که همهی مردم شهر او را میشناسند و دوستاش دارند. او با بچهها بازی و به همه کمک میکند و برای بچهها کلوچه درست میکند. همه ادوینا را دوست دارند جز یک پسر به نام رجینالد ون هوبی دوبی. او همه چیز میداند و دوست دارد همه به او گوش بدهند. او میخواهد به همه ثابت کند که دایناسورها منقرض شدهاند. پس برای تکلیف کلاساش، یک گزارش از انقراض دایناسورها میدهد. اما بچهها اهمیتی نمیدهند و از کلاس بیرون میروند تا ادوینا را ببینند و کلوچههایاش را بخورند.
دوشنبه, ۹ دی
در روزگاری به سر میبریم که پیشرفت تکنولوژی، بیش از آنکه آدمها را به هم نزدیک کند، آنها را به هم شبیه کرده است.
تلاش افراد در گروههای سنی مختلف برای ستاره شدن، درخشیدن، شهرت، میلِ بینهایتشان به زیبا بودن و دیده شدن، ذائقههایی که از فستفودها و غذاهای سنتی به خوردنیهای پرهزینه سوق پیدا کرده و جمعیت تازه «سوشیخورها» و «هشتپا دوستان» را شکل داده، سرگرمیها و سفرهایی که برچسب «خوشبختی» دارند و ... دغدغههایی هستند که به لطف تکنولوژی و شبکههای اجتماعی، بیش از پیش پررنگ شدهاند و سونامیِ این شباهت و تقلید از یکدیگر، قاره به قاره، کشور به کشور و فرهنگ به فرهنگ پیش میرود و هر روز، جوامع مختلف بیشتری را در برمیگیرد.
سوار بودن روی این موجِ تازه جهانیست که افتخار و غرور به همراه دارد و هم سو نشدن با آن چیزی ندارد جز طرد شدن، سرافکندگی، بیاعتماد به نفسی و پرسشی که در پسِ ذهن طنین میاندازد: «چرا شبیه بقیه نیستم؟»
کتاب تصویری «تک خال» مصداق بارز این جامعه بزرگِ جهانیست در مقیاسی کوچکتر و فانتزیتر.
دوشنبه, ۲۸ آبان
کتاب « کنسرت آقای خرس » داستان بچه خرسی را روایت میکند که در جنگل پیانویی پیدا میکند، بچه خرس هر روز به سراغ پیانو میرود و کم کم با آن بزرگ میشود و میتواند آهنگهای دلنشینی بنوازد. روزی پدر و دختری به جنگل میآیند و به خرس پیشنهاد میدهند که همراه آنان به شهر برود. خرس میداند اگر به شهر برود دلش برای خرسهای دیگر تنگ میشود اما از سویی دیگر سودای دیدن شهر و برگزاری کنسرت او را وسوسه میکند.
چهارشنبه, ۲۲ فروردین
معرفی کتاب شش مرد
در داستان شش مرد، شش مرد دنبال جایی میگردند تا در آن در صلح زندگی و کار کنند. آنها محل مورد نظرشان را مییابند، جاگیر میشوند و به زودی زندگی و کارشان رونق میگیرد. با افزایش ثروتشان نگرانی هم از راه میرسد. نکند کسی ثروتشان را بدزدد؟ پس شش سرباز استخدام میکنند؛ اما سربازها تنبل میشوند چون کسی بهشان حمله نمیکند.
چهارشنبه, ۲۰ اردیبهشت
«لونا برای تولدش میتوانست هر چیزی که دوست دارد از مادرش بخواهد؛ یک تاب بزرگ بالای قلهی کوه، بیست و یک همبازی که با آنها فوتبال بازی کند یا حتی یک داور که وقتی دارد با خودش شطرنج بازی میکند، جلوی تقلب کردنش را بگیرد. اما او آن سال چیزی دیده بود که با همهی اینها فرق داشت. لونا یک بچهی آدم دیده بود و دلش میخواست یکی از آنها داشته باشد.»
چهارشنبه, ۶ بهمن
مراقب باشید! بچه جادوگرها دارند به مدرسه میروند و این یعنی دردسر!
امروز روز اولی است که جما به مدرسه میرود. او ترسیده است. برای همین هم بچه جادوگرها او را به یک غول تبدیل میکنند تا به او جرات بیشتری بدهند. اما مدیر مدرسه معتقد است مدرسه جای یک غول نیست. برای همین بچه جادوگرها هم مدرسه را به کتاب داستان و همه را از گربه ی مدرسه تا مدیر به شخصیت های داستان تبدیل می کنند و همه کلی شیطنت و خوشگذارانی می کنند.
سه شنبه, ۱۳ مهر
آقای پوسکینز دوست دارد جایزهی «زیباترین حیوان خانگی» را به دست بیاورد. اما خانم فیفی فوفو، پودل بدجنس هر کاری میکند تا جلوی او را بگیرد. او آقای پوسکینز را فریب می دهد و به او راه ورود به محل مسابقه را اشتباه می دهد. آقای پوسکینز برای این که به موقع خود را به مسابقه برساند ناچار می شود میان بر بزند؛ او از روی میله می پرد، داخل تونل می خزد، از مارپیچ پرچم ها رد می شود و از توی حلقه جست می زند...
یکشنبه, ۴ مهر
آیا این یک کلاه است؟
آیا این یک درام است؟
آیا این یک قایق است؟
هرچیزی که هست، همه آن را میخواهند و نمیخواهند باهم شریک شوند.
در این کتاب بامزه و درخشان یک بادامزمینی کوچک مشکلات بزرگی درست میکند.
یکشنبه, ۶ دی