دیوید مک کی
در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با دیوید مک کی را مشاهده کنید.
«پدرِ اسلاگ» داستان ملاقات پسری به نام اسلاگ و پدرِ فوت شدهاش است. در یک روز بهاری، اسلاگ همراه دوستش دیوید تصمیم داشتند به مغازه قصابی بروند که اسلاگ پدرش را که مدتها پیش مرده بود روی نیمکت کنار پارک با کلاه و عصا میبیند. پدرش به قول خود عمل کرده و در بهار برگشته بود.
چهارشنبه, ۲۶ آذر
در کتاب «روز المر» با المر دوستداشتنی و شاد و شوخ همراه میشویم تا ببینیم روزش را چگونه میگذراند؟ چه کار میکند؟ چه کسی را میبیند و چه میخورد؟
شنبه, ۴ اسفند
کتاب «آب و هوا با المر» داستانی است درباره اهمیت شادی و بازی در زندگی کودکان. کودکان در این کتاب همراه المر به آنچه پیرامون خود میبینند توجه میکنند و لذت بردن از زیباییهای طبیعت را میآموزند.
شنبه, ۴ اسفند
کتاب «دوستان المر» کتابی رنگارنگ است که در آن المرِ شاد و شوخ دوستانش را، با همه تفاوتها و خصوصیاتشان؛ دوست دارد و ستایش میکند.
چهارشنبه, ۱ اسفند
در کتاب «رنگهای المر» المر، فیل رنگارنگ و دوستداشتنی، رنگها را به شیوهای ساده و جذاب به کودکان معرفی و به آنها کمک میکند تا رنگ مورد علاقه خودشان را پیدا کنند. و آیا آموزگاری به مهربانی و شیرینی المر میتوان یافت؟!
چهارشنبه, ۱ اسفند
کتاب «دوباره المر» ماجرای دیگری را از المر و دوستانش روایت میکند. روز جشن المر نزدیک است.
شنبه, ۲۲ دی
معرفی کتاب شش مرد
در داستان شش مرد، شش مرد دنبال جایی میگردند تا در آن در صلح زندگی و کار کنند. آنها محل مورد نظرشان را مییابند، جاگیر میشوند و به زودی زندگی و کارشان رونق میگیرد. با افزایش ثروتشان نگرانی هم از راه میرسد. نکند کسی ثروتشان را بدزدد؟ پس شش سرباز استخدام میکنند؛ اما سربازها تنبل میشوند چون کسی بهشان حمله نمیکند.
چهارشنبه, ۲۰ اردیبهشت
المر با دیگر فیل ها فرق دارد. همه فیلها خاکستری هستند، اما او چهارخانه و رنگارنگ است و به هر کجا میرود، همه او را میشناسند. المر از این که با دیگران تفاوت دارد، چندان راضی نیست. برای همین خود را به رنگ خاکستری در میآورد تا شبیه دیگران شود. ولی حالا هیچ کس او را نمیشناسد.
دوشنبه, ۱۳ دی
بلو، پسر نوجوانی است که پدرش را از دست داده است و با مادر و خواهرش، جس زندگی می کند. او بنا به تشخیص خانم مشاور مدرسه قادر است افکار و احساسات خود را به زیبایی به قلم بکشد و بدین گونه دردهایش را بیان کند. او هم چنین می کند، اما پس از مدتی به نظرش کار احمقانه ای می آید. آن ها را پاره می کند و سعی می کند همه ی احساسات خود را در قالب داستانی به نام «وحشی» بنویسد. این داستان پر است از غلط های املایی، اما بلو معتقد است به علت آن است که کوچک است و سنی ندارد.
بلو، یکی از شخصیت های داستانش می شود. انگار که «وحشی» که شخصیت اصلی داستان اش است، خود اوست که جان گرفته است.
یکشنبه, ۲۳ خرداد
دو غول قرمز و آبی در جنگلی کنار دریا زندگی کنند. در ساحل دریا قلوه سنگ های زیادی وجود دارد ولی از آنجایی که آن ها خیلی تنبل هستند از برداشتن سنگ ها را هر بار به روز دیگری موکول می کنند. تا اینکه روزی غول زرد رنگی با یک قایق به آنجا می آید و دو غول قرمز و آبی در ازای اجازه اسکان، از او می خواهند که سنگ ها را جابه جا کند.
شنبه, ۹ شهریور