تیلور پسر بچهای کوچک است که تصمیم میگیرد چیزی نو بسازد. اما زمانی که کارش تمام میشود و بسیار خوشحال است و به خودش افتخار میکند اتفاق بدی می افتد، سازه مخصوص او توسط عدهای پرنده خراب میشود. همه چیز زیر و رو میشود و تیلور غمگین در گوشهای کز میکند.
دوستانش یکی پس از دیگری پیش تیلور میآیند و میخواهند او را از ناراحتی در بیاورند، هر کدام پیشنهادهایی که به ذهنشان میرسد به تیلور میدهند اما هیچ یک از پیشنهادهای آنها به تیلور کمک نمیکند و او حوصله انجام هیچ کدام از آن کارها را ندارد. تا اینکه خرگوش پیشاش میآید به تیلور نزدیک و نزدیکتر میشود اما خرگوش هیچ پیشنهادی به تیلور نمیدهد فقط ساکت و آرام کنار او مینشیند. تا اینکه تیلور به حرف میآید و از خرگوش میخواهد که کنارش بماند و خرگوش گوش میدهد. خرگوش به تمام حرفها و ناراحتیهای تیلور گوش میدهد و سرانجام تیلور دوباره تصمیم میگیرد از نو بسازد.
عنوان اصلی The rabbit listened
- نویسنده و تصویرگر: Cori Doerrfeld
- برگردان: رضی هیرمندی
- ناشر: پرتقال
- سال نشر: ۱۳۹۷
نگاهی به تصاویر کتاب
کتاب خرگوش گوش داد تصویری است. سادگی که در متن دیده میشود در همه بخشهای تصویر هم دیده میشود، شخصیت پردازی، فضاسازی، ترکیب بندیها در کل تصاویر با ساده بودن متن در پیوند هستند که هماهنگی متن با تصویر را نشان میدهد، یکی از دلایل این هماهنگی یکی بودن نویسنده و تصویرگر است. عموماً کتابهای تصویری که نویسنده و تصویرگر یک نفر باشد از این ویژگی برخوردار هستند چون آنچه در ذهن نویسنده است خودش به بهترین حالت میتواند به تصویر بکشد. تصاویر به خوبی داستان را روایت میکند.
شخصیت پردازیها بسیار ساده و کودکانه هستند. تصویرگر، پسر بچه کوچک را با موهای مجعد و لباس سرهمی راه راه به تن دارد خلق کرده که شخصیتی بسیار جذاب و دوست داشتنی است.
یکی از نقات قوت شخصیت پردازی، نشان دادن حالتها و احساسات در چهرهپردازی شخصیتهای داستان است. چهره خوشحال، کنجکاو، متمرکز، مغرور، وحشتزده، غمگین، بسیار غمگین، متعجب، ترسو تیلور به خوبی تصویر شده است و تصویرگر در بیان تصویری احساسات شخصیت داستانش کاملاً موفق عمل مرده است.
فضاسازیها در اغلب پلانها با پس زمینه سفید دیده میشوند فضای سفید بدون هیچ عناصر تکمیلی و اضافی که حکایت از همان ساده بودن لایه اولیه داستان را دارد. و این سفید خوانی پلانها بیهدف نبوده. گویا تصویرگر نمیخواسته توجه مخاطب را به چیزهای دیگری در جزییات تصویری سرگرم کند چنانچه میتوانست اتاق تیلور را با جزییات زیادی طراحی کند چون اتاق یک کودک پر از وسایل جذاب و سرگرم کننده است. تنها پلان برخورد پرندهها و خراب کردن سازه تیلور است که سفیدی ندارد و استفاده از رنگ بنفش به خوبی فضای تشویش و اضطراب و ناراحتی تیلور را از وقوع حادثه نشان میدهد.
نگاهی به متن
متن ساده است همراه با مفاهیم مختلف برای کودک و حتا برای بزرگسال. مفاهیمی چون امید به ادامه زندگی، سازندگی، شکست، ناامیدی، هم دردی. موضوع قابل تأمل و بررسی این کتاب نگاه روانشناسانه است که در دل داستان وجود دارد که به خوبی در راه حلهایی که دوستان تیلور پیشنهاد میدهند وجود دارد و مخاطب را به فکر فرو میبرد و قابل تأمل است.
همان طور که در معرفی ابتدایی گفته شد تیلور از حادثهای که برایش افتاده غمگین است و دوستانش یکی پس از دیگری پیش تیلور میآیند و هر کدام پیشنهادی برای تیلور دارند.
پیشنهاد مرغ برای آرام کردن تیلور حرف زدن است (کلامی کردن احساسات). خرس نفر بعدی است او داد و هوار را پیشنهاد میدهد (برونریزی). فیل یادآوری برای ساختن از نو (فلشبک زدن به گذشته و انگیزش دادن)، گفتار خندیدن به اتفاقی که افتاده (مکانیسم معکوس) شتر مرغ تصور کردن به اینکه هیچ اتقاقی نیفتاده (انکار کردن)، کانگورو از بین بردن ویرانهها (شفاف سازی)، مار تلافی کردن (احساس خشم و تنفر یا act out) را پیشنهاد میدهند. اما تیلور حال و حوصله هیچ کدام از این کارها را نداشت و همه رفتند و او تنها میشود.
آخرین نفر خرگوش است. خرگوش نزدیک و نزدیکتر شد طوری که تیلور گرمای تنش را حس کرد. خرگوش هیچ پیشنهادی نداد فقط ساکت کنار تیلور نشست و وقتی که تیلور در کنار خرگوش احساس امنیت کرد به حرف آمد و گفت:«خواهش میکنم پیش من بمان» و خرگوش گوش داد.
بعد از اینکه تیلور حرفهایش را زد یکی یکی به پیشنهادهای دوستانش عمل کرد یعنی:
حرف زد (پیشنهاد مرغ)، فریاد زد (پیشنهاد خرس)، به یاد آورد (پیشنهاد فیل)، به اتفاقی که افتاده بود خندید (پیشنهاد کفتار)، قایم شد و تظاهر به اینکه اتفاقی نیفتاد کرد (پیشنهاد شتر مرغ)، همه چیز را دور ریخت (پیشنهاد کانگورو)، و تیلور حتا به تلافی کردن (پیشنهاد مار) هم فکر کرد و خرگوش در تمام این مدت فقط گوش داد و از تیلور جدا نشد و در نهایت تیلور تصمیم گرفت همه چیز را از نو بسازد.
تیلور نماد انسانهای بزرگسالی است که در موقعیت بحرانی زندگیشان هستند و نیاز به شنیدن توصیه و نصیحت و پیشنهاد ندارند. روایت حال خیلی از ما آدمها است. خیلی از ما این حال را تجربه کردهایم زمانی که با امید کاری را شروع کردیم و درست زمانی که با افتخار و حتا شاید کمی غرور خواستیم نفسی تازه کنیم و از کاری که کردیم لذت ببریم همه چیز در چشم بر هم زدنی خراب شده است و ما ماندهایم و دنیایی از حسهای منفی. درست مانند حال تیلور در این کتاب.
گاهی اوقات زمانی که فردی با بحرانی رو به رو میشود خانواده، دوستان و نزدیکانی سعی میکنند با دادن پیشنهاد و راهکار به او کمک کنند اما در خیلی از موارد فرد نیاز به شنیدن راهکار و پیشنهاد ندارد و فقط میخواهد کسی را در کنار خود داشته باشد که حرفهایش را بشنود. گاهی لازم است فقط گوش بدهیم فقط بشنوییم بدون اینکه هیچ راهکاری بدهیم. همان طور که در پشت جلد نوشته شده «گاهی تأثیر بغل کردن بیشتر از حرف زدن است».