ای دوره کودکی، کجایی؟
رفتی و نرفته یادت از دل
تا محو شوم نمیشود محو
آن خاطرههای شادت از دل
با آنکه تو رفتهای، غمم نیست،
فرزند من از تو یادگار است
پاییز پدر رسید، باشد،
لبخند پسر پر از بهار است
از شادی آن شکوفه نور
پر نور شود ستاره من
من سایه زندگانی او،
او زندگی دوباره من