گفتوگو با لیا مسعودی، همیار کتابخانهی «با من بخوان» روستای زلان
چندی پیش عکس زیبایی از یکی از دختران عضو کتابخانهی «با من بخوان» روستای زلان در استان کرمانشاه به دستمان رسید. نوجوانی به نام لیا مسعودی که کتابهای متعددی را که تاکنون خوانده بود پیرامون خود چیده بود. کتابها و لیا در مرکز آن، تصویر گلی زیبا را برایمان تداعی کرد که شکوفا شده است.
جذب نوجوانان به کتابخانه و علاقهمند کردنشان به کتابخوانی همواره یکی از دغدغههای کارشناسان و ترویجگران برنامهی «با من بخوان» بوده است. از این رو کنجکاو شدیم که از لیا و تجربهاش بیشتر بدانیم. به گفتهی صنعان صدیقی، مسئول اجرایی کتابخانههای «با من بخوان» در استان کرمانشاه و از دستاندرکاران کتابخانهی روستای زلان، لیا مسعودی یکی از همراهان و همیاران پرتلاش کتابخانهی «با من بخوان» زلان است. لیا در تمامی نشستهای تحلیل و بررسی کتاب که با حضور جمعی از نوجوانان کتابخانهی زلان برگزار میشود شرکت کرده و افزون بر آن برای شمار زیادی از کودکان گروههای سنی پایینتر کتابهای مختلفی را بلندخوانی کرده است. او علاقهی زیادی به کتاب خواندن دارد و تقریباً اغلب آثار کلاسیک ادبیات موجود در کتابخانه و شمار زیادی از مجلات علمی کتابخانه را نیز مطالعه کرده است. به گفتهی صدیقی کتابهایی که در تصویر میبینید تنها بخشی از عناوینی است که او از زمان عضویتاش در کتابخانه مطالعه کرده است. لیا همچنین تبدیل به الگویی خوب برای دیگر کودکان و نوجوانان کتابخانه شده است و کودکان دیگر همواره از او برای انتخاب کتاب راهنمایی میگیرند. کتابداران کتابخانهی زلان اظهار امیدواری کردهاند که در آینده شمار این دست نوجوانان در کتابخانه بیشتر و بیشتر شود.
با شنیدن این حرفها راغب شدیدم که گفتوگویی با لیا داشته باشیم و از خودش دربارهی تجربهاش به عنوان عضو کتابخانهی «با من بخوان» و تاثیر کتاب در زندگیاش بپرسیم. مصاحبهای که در ادامه میخوانید متن گفتوگوی صمیمانهی پروین اسکندری، کارشناس مسئول کتابخانههای «با من بخوان» در استان کرمانشاه، با اوست.
- لیای عزیز ممنون که وقتات را در اختیار ما گذاشتی. راستش، عکس زیبای تو در کنار کتابها، من و دوستانام را شگفتزده و کنجکاو کرد که لیا کیست؟ و چهطور این همه کتاب خوانده است؟ این شد که تصمیم گرفتیم با تو گفتوگو کنیم تا دیگران هم از تجربهات استفاده کنند. خوشحالام امروز با هم گپ میزنیم. لطفاً اول خودت را معرفی کن.
لیا مسعودی هستم، کلاس هشتم و سیزده سالام است.
- چه شد که با کتابخانهی «با من بخوان» آشنا شدی و از چهزمانی عضو کتابخانه هستی؟
تقریباً سه چهار سال پیش بود که با کتابخانه آشنا شدم. در ابتدا مادرم قرار بود کتابدار شود برای همین از کتابخانه تعریفهایی شنیده بودم. خودم هم از بچگی خیلی به کتاب علاقه داشتم برای همین محیط کتابخانه مرا جذب کرد. جای خیلی خوبی برای پیشرفت و ترقی و کتاب خواندن بود. فضای کتابخانه هم خیلی آرامشبخش بود.
- پیش از آنکه کتابخانهی زلان راهاندازی شود به کتابخانه دیگری رفته بودی؟
بله چندباری به کتابخانههای دیگر رفته بودم. چون خیلی به کتاب علاقه داشتم.
- چه شد که اینقدر به کتاب خواندن علاقهمند شدی؟ در کودکی کسی برایات کتاب میخواند؟
بله از وقتی یادم میآید مادرم برایام کتاب میخواند. از دو یا سه سالگی. حتا از کتاب خواندن او برای من فیلم و عکس هم داریم.
- مادرت معلم است؟
نه فقط کتابدار است.
- در مدرسه چهطور؟ کتابخانه داشتید؟ هیچوقت در مدرسه برایات کتاب خواندند؟
در مدرسهی ابتدایی نه. امکانات مدرسه خیلی کم بود. با این همه، بچهها مثل من دنبال پیشرفت هستند اگر جایی کتاب یا وسایل کمکآموزشی داشته باشد بسیار علاقهمند هستند و استقبال میکنند. به طور کلی امکانات برای نوجوان کمتر است. در همین کتابخانهی خودمان کتابهای نوجوان کمتر هستند. گاهی هم سعی میکنیم از کتابفروشیها کتاب تهیه کنیم.
- از کی با «با من بخوان» آشنا شدی؟
وقتی که کلاس پنجم بودم.
- یعنی همزمان با آوردن کانکس به روستایتان و راهاندازی کتابخانه. پیش از آن «با من بخوان» را میشناختی؟
قبل از آن در مدرسه آقای صدیقی، خانم صدیقی {یکی از کتابداران کتابخانهی زلان}، مادرم و دو کتابدار دیگر برایمان نشستهای کتابخوانی برگزار میکردند. بعد از راهاندازی کتابخانه هم از همان روزهای اول، عضو کتابخانه شدم.
- پدرت هم برایات کتاب میخواند؟
بله پدرم برایام کتاب میخواند ولی مادرم از همان بچگی بیشتر برایام کتاب میخرید و میخواند.
- یادت میآید اولین کتابی که خواندی چه بود؟
فکر میکنم نسخهی کودکانهی شازده کوچولو بود.
- چه شروع خوبی داشتی لیا! معمولاً نخستین کتابی که میخوانیم بر ذهنیت و فکرمان اثر میگذارد. تو از شازده کوچولو چه اثری گرفتی؟ چون این کتاب نمونهای از ادبیات ناب در دنیاست.
بله خیلی کتاب خوبی است و چندبار نسخهی بزرگسالاش را هم خواندهام. تفاوت ذهن بچهها نسبت به آدم بزرگها برایام جذاب بود. برای مثال میگفت آدمبزرگها دنبال چیزهایی هستند که در زندگی کودکانه ارزش چندانی ندارد. وقتی با آنها آشنا میشویم میپرسند چند سالت است؟ از کجا میآیی؟ پدرت چهکاره است؟ عددها برای آدمبزرگها جذاب است. شازده کوچولو میگوید آدمبزرگها لذتهای واقعی را فراموش کردهاند.
- لیا میتوانی بگویی از وقتی عضو کتابخانه شدهای حدوداً چند کتاب خواندهای؟
فکر کنم بیشتر از 90 کتاب. نزدیک 100.
- شاید این پرسش کمی دشوار باشد، اما برای نوجوانها و کودکان دیگر مهم است. فکر میکنی کتاب خواندن چه تاثیری بر تو داشته و چهقدر زندگیات را تغییر داده است؟
تاثیرهای خیلی مهمی داشته است. یکی از آنها قوی شدن روحیهام است. توصیه میکنم از سن کم، مثلاً دو یا سه سالگی کتاب خواندن را شروع کنند. کتاب واقعاً ذهنیتشان را تغییر میدهد. اگر افراد از همان بچگی کتاب بخوانند آدمهای مفید و خوبی برای جامعه خواهند شد.
- میدانم که تو اکنون همیار کتابخانهای و در فعالیتهای کتابخانه مشارکت میکنی. کمی دربارهی فعالیتات به عنوان همیار بگو.
بله نزدیک دو سال است که همیار کتابخانه هستم. در بلندخوانی یا معرفی کتابخانه به بچهها کمک میکنم. دربارهی کتابخانه و خوبیهایاش خیلی با با بچههای کوچک و دوستان خودم و حتا بزرگترها صحبت میکنم و تشویقشان میکنم به کتابخانه بیایند.
من و چند نفر دیگر از همسنوسالهایم با بچههای کوچکتر صحبت میکنیم و با آنها بازیهای کودکانه میکنیم تا تشویق شوند به این محیط بیایند. برایشان کتاب میخوانیم. در جمع خودمان هم کتاب بلندخوانی میکنیم و کتابهای علمی میخوانیم تا آنها هم ما را ببینند و علاقهمند شوند. بیشتر ما به محیط زیست علاقهمند هستیم و سعی میکنیم از آن محافظت کنیم.
- در کتابخانه نمایش هم اجرا میکنید؟
بعضی مواقع بله. بچهها هم خیلی استقبال میکنند و دوست دارند.
- برجستهترین یا بهترین خاطرهای که از زمان راهاندازی کتابخانه در روستای زلان داری چیست؟
جلسات تحلیل و بررسی کتابها. در روزهای چهارشنبه با هم کتاب میخواندیم و دربارهاش گفتوگو میکردیم. برایام خیلی جالب بود و خاطرهی قشنگی در ذهنام است.
- دوست داری در آینده چه کاری انجام دهی؟
دوست دارم در رشتهای که به آنها علاقهمندم ادامه تحصیل دهم و بروم دنبال چیزهایی که میخواهم. آرزو دارم کیهانشناس بزرگی بشوم.
- در این زمینه کار میکنی و کتاب میخوانی؟
بله خیلی تحقیق میکنم. نجوم و کیهان موضوع مورد علاقهی من است. دربارهاش مقالههای علمی و کتاب میخوانم.
- چقدر عالی. امیدوارم در آینده ببینم که همهی کودکان و نوجوانان عضو کتابخانهی روستای زلان که همه دوستاش داریم و مردم فرهنگدوستی دارد، در رشتههایی که دوست داشتند درس خواندهاند. برای بچههایی دیگر چه توصیهای داری؟ گاهی کسی در خلوت خودش میگوید کاش بقیه هم به این موضوع توجه کنند.
کاش کتابخانههای بیشتری بود و مردم بیشتر کتاب میخواندند. کتاب افکار ما را تغییر میدهد و خیلی مهم است در خانواده و جمع دوستان از اهمیت کتاب بگوییم و بخواهیم آنها هم کتاب بخوانند.
- نکتهای به نظرت میرسد که بخواهی بگویی؟
بله. من خیلی دوست دارم پیشرفت کنم و کتاب بخوانم ولی فضای کتابخانهی ما برای نوجوانان و بزرگسالان به اندازهی کودکان مناسب نیست.
- یعنی بچههای هم سن تو در کتابخانه راحت نیستند؟
بچهها خیلی به کتابخانه علاقه دارند ولی کتابخانه کوچک است و بیشتر برای بچه کم سن وسال مناسب است. اگر مکانی باشد که بزرگسالان و نوجوانان هم بتوانند مطالعه کنند خیلی خوب میشود. در آنصورت افراد بیشتری، چه دختر و چه پسر، به کتابخانه میآمدند. اگر فضا بزرگتر بود، هرگروه میتوانستیم فعالیتهایی را که دوست داریم انجام دهیم. مثل اجرای تئاتر. البته الان هم نقاشی میکشیم یا نمایش اجرا میکنیم. اما اگر فضا بزرگتر بود، بهتر میشد.
- متوجه شدم. دلتان میخواهد فضای بزرگتر و دنجتر و اختصاصیتری در اختیار داشته باشید تا فعالیتهای مناسب سنتان را انجام دهید. امیدوارم در آینده با کمک دوستان خوبی که به زلان و بچهها اهمیت میدهند بتوانیم کتابخانه بهتری ایجاد کنیم.
بله. ممنون از شما و همینطور از آقای صدیقی که خیلی برای کتابخانهی ما و روستاهای اطراف زحمت میکشند.
- بله راهاندازی کتابخانه به همت آقای صدیقی ممکن شد. لیا جان از گفتوگو با تو خیلی خوشحال شدم و امیدوارم همیار خوب کتابخانه بمانی و دوستانات را هم بیشتر به کتاب خواندن ترغیب کنی. و برایات آرزو میکنم به آرزویات برسی. ما در «با من بخوان» هرکاری از دستمان بر بیاید انجام میدهیم تا بتوانیم فضای کتابخانه را بزرگتر و مناسبتر کنیم تا همهی گروههای سنی راحتتر و بهتر از آن استفاده کنند.
بیشتر بخوانید:
اتفاقی شگفتانگیز به رنگ کتاب و کتابخانه برای کودکان روستای زلان
حال و هوای متفاوت کتابخانه «با من بخوان» زلان در روز شعر و ادب