فعالیت پیشنهادی برای کتاب پسری که آبرویش رفت

کتاب «پسری که آبرویش رفت» داستان«دیوید» است. نوجوانی که به نظر بعضی از هم‌کلاسی‌هایش ترسو و بی دل و جرئت است. یک روز دیوید بر خلاف میل و برای اثبات خودش، در دزدیدن عصای یک پیرزن مشارکت می‌کند. پس از آن اتفاق او تصور می‌کند که نفرین شده است. هر اتفاقی که می‌افتد به نفرین نسبت می‌دهد اما چگونه می‌تواند به خودش و دیگران ثابت کند نفرینی در کار نیست و اعتماد به نفس از دست رفته را باز یابد؟

 

 

1- پرسش‌هایی برای گفت‌وگو

  • این کتاب را دوست داشتید؟ چرا؟
  • کدام شخصیت کتاب را بیش‌تر دوست داشتید؟ چرا؟
  • تا به حال شده برای پذیرفته شدن در یک گروه کاری خلاف میل‌تان انجام دهید؟
  • فکر می‌کنید چه‌طور می‌شود هم بر سر عقایدمان بمانیم و هم تنها نباشیم؟
  • درباره رفتار اسکات با دیوید چه نظری دارید؟
  • به نظر شما افرادی که از کودکی با هم دوست هستند، در نوجوانی یا بزرگسالی نیز با هم دوست می‌مانند؟
  • دیوید فکر می‌کرد هر کار بدی باید مجازاتی داشته باشد. نظر شما چیست؟
  • فکر می‌کنید چرا لاری درباره‌ی زندگی در کشورهای متفاوت دروغ می‌گفت؟
  • دیوید با دیدن عکس‌هایی از کودکان فقیر ونزولا که لاری نشانش داده بود احساس کرد که مشکلات خودش کوچک و کم‌اهمیت هستند. شما تا به حال چنین احساسی داشته‌اید؟
  • به نظر شما بزرگ‌ترین و دشوارترین موضوع‌هایی که انسان‌ها با آن درگیر هستند چیست؟

2- اتفاق‌های عجیب

از نوجوانان بپرسید که فکر می‌کنند جادو و نفرین واقعاً وجود دارد؟ پس از شنیدن نظرات آن‌ها، توضیح دهید انسان‌ها وقتی اطلاعات کافی درباره‌ی موضوعی نداشته باشند و نتوانند دلایل اتفاق‌ها را پیدا کنند، فکر می‌کنند جادو یا نیرویی فراطبیعی در کار است. سپس یک ذره‌بین مقوایی یا کاغذی آماده کنید و به شکل دایره بیاستید. از نوجوانان بخواهید فرض کنند دانشمندان و کاشفان حقیقت هستند. اتفاق‌های زیر را یکی یکی نام ببرید. ذره‌بین دست هر کسی که بود  باید دلیلی برای وقوع آن بگوید و بعد ذره‌بین را به به فرد دیگری پاس بدهد. برای هر اتفاق دست‌کم 5 دلیل احتمالی پیدا کنید.

اتفاق‌های عجیب:

  • مریم دلتنگ دوستش ساناز بود، در همان لحظه ساناز با او تماس گرفت.
  • مادر آرش همیشه نگران بود وقتی آرش با دوچرخه از خانه بیرون می‌رود، تصادف کند. دیروز وقتی آرش سوار دوچرخه بود، تصادف کرد.
  • دوستان علی از کفش جدید او خیلی تعریف کردند. وقتی داشت از مدرسه به خانه برمی‌گشت، کفشش پاره شد.
  • سارا در راه مدرسه با یک گربه‌ی سیاهِ یک چشم روبه‌رو شد. آن روز در مدرسه امتحان ریاضی‌اش را بد داد، خودکار مورد علاقه‌اش را گم کرد و با بهترین دوستش دعوایش شد. 

3- فردی که تحسین‌اش می‌کنم

یادآوری کنید که سال‌ها پس از نوجوانی دیوید، ویلی خطابه‌ی او را از بر کرده بود و تحسین‌اش می‌کرد. به باور ویلی، دیوید در نوجوانی‌اش هیچ مشکلی نداشته و کسی پَپِه صدایش نمی‌زد! از نوجوانان بپرسید فرد مورد علاقه‌ی آن‌ها کیست؟ فکر می‌کنند در نوجوانی با چه مسائلی روبه‌رو بوده است؟ درباره‌ی‌ زندگی‌اش کمی جست‌وجو کنند و داستانی درباره‌ی نوجوانی او بنویسند.

4- دخترانه یا پسرانه

روی سه برگه کلمات «موافقم»، «مخالفم» و «هنوز تصمیم نگرفته‌ام‌» را بنویسید. این سه برگه را در سه‌گوشه‌ی اتاق قرار دهید. یادآوری کنید که دیوید پسری بود که دوست داشت آشپزی یاد بگیرد و مو دختری بود که کلاس حرفه را دوست داشت و کارش با چکش عالی بود. سپس باورهای جنسیتی زیر را یک به یک بخوانید. نوجوانان باید پس از شنیدن هر جمله در یکی از گوشه‌ها بیاستند. پس این‌که نظر همه درباره‌ی جمله‌ی خوانده شده مشخص شد، یک نفر به نمایندگی از هر گروه دلیل انتخابش را توضیح دهد.

باورهای جنسیتی رایج:

  • پسرها در درس‌های علوم و ریاضی خوب هستند و دخترها در درس‌های ادبیات و هنر.
  • دخترها چند کار را با هم انجام می‌دهند اما پسرها نه.
  • پسرها نباید گریه کنند.
  • پسرها با مرام هستند اما دخترها به هم رحم نمی‌کنند.
  • دخترها خیلی حرف می‌زنند.
  • پسرها عصبانی و اهل دعوا هستند.

5- ماسک (نقاب)

خانم بی‌فیلد نقاب‌های زیبای می‌ساخت. نقاب‌هایی که واقعی به نظر می‌رسیدند. او برای همه‌ی خانواده نقاب درست کرده بود. از نوجوانان بخواهید نقابِ چهره‌ی خود و یکی از اعضای خانواده‌ی‌شان را بسازند. 

نویسنده
شیدا اکبری
Submitted by skyfa on