فعالیت پیشنهادی برای کتاب خوشحال شدی؟

«خوش‌حال شدی؟» یکی دیگر از کتاب‌های مجموعه فیلی فیگی است. فیلی تنها و  بی‌حوصله نشسته و جای فیگی کنارش حسابی خالی است. کمی بعد فیگی از راه می‌رسد و از دور متوجه ناراحتی فیلی می‌شود. پس تصمیم می‌گیرد کاری کند تا او خوش‌حال شود. فیگی فکر می‌کند که خوش‌حال کردن فیلی برایش کار راحتی است چون او می‌داند فیلی از چه چیزهایی خوشش می‌آید. او حواسش نیست که او خوش‌حالی فیلی برای سوارکاری، دلقک‌بازی و ربات‌ها را فقط وقت‌هایی دیده است که کنار هم بوده‌اند و نمی‌داند اگر خودش کنار فیلی نباشد دیگر دیدن آن چیزها برای او  آن‌قدرها هم خوش‌حال کننده نیستند. بعد از همه‌ی تلاش‌های اسبی، دلقکی و رباتی فیگی می‌فهمد فیلی برای خوش‌حال بودن علاوه بر دوست‌هایش احتیاج به یک عینک جدید هم دارد!

1- گفت‌وگو کنید:

بعد از بلندخوانی کتاب می‌توانید از پرسش‌های زیر به عنوان نمونه برای آغاز گفت‌وگو استفاده کنید:

  • چه طور می‌توانی بفهمی دوستت خوش‌حال است یا غمگین؟
  • خوش‌حال بودن یعنی چه؟
  • خوش‌حال بودن چه نشانه‌هایی دارد؟
  • غمگین بودن چه نشانه‌هایی دارد؟
  • چه چیزهایی باعث خوش‌حالی تو می‌شوند؟
  • اگر یک نفر غمگین باشد چه طور می‌توانی آن را خوش‌حال کنی؟
  • تو چه کارهایی برای خوش‌حال کردن خودت می‌شناسی؟
  • وقت‌هایی که تنها هستی چه کارهایی انجام می‌دهی که تو را خوش‌خال می‌کند؟
  • آیا می‌دانی دوستانت را چه چیزهایی خوش‌حال می‌کند؟
  • به نظرت آدم‌ها باید همیشه خوش‌حال باشند؟
  • به نظرت آدم‌هایی که می‌توانند بقیه را خوش‌حال کنند چه ویژگی‌هایی دارند؟
  • خوش‌حال‌ترین آدمی که تا به حال دیده‌ای چه کسی بوده است؟
  • تو از دیدن چه کسانی خیلی خوش‌حال می‌شوی؟
  • به جز خوش‌حالی و ناراحتی چه احساس‌های دیگری را می‌شناسی؟
  • آیا ممکن است کارهای خوش‌حال کننده بعضی وقت‌ها نتوانند آدم را خوش‌حال کنند؟ مثال بزنید؟ 

2- تمرین شناخت احساسات

از کودکانی که سواد خواندن و نوشتن دارند بخواهید یک کار  خوش‌حال کننده، ناراحت کننده، کسل کننده، عصبانی‌کننده، ترسناک و غافلگیرکننده را که به ذهن‌شان می‌رسد روی کاغذهای کوچک جداگانه‌ای که به آن‌ها داده‌اید بنویسد. بعد برگه‌ها را درون یک ظرف بریزید و تکان دهید. حالا هرکس یک برگه بردارد و آن را بلند برای گروه بخواند و بقیه گروه بعد از شنیدن آن‌چه خوانده شده، احساسی که انجام‌ آن فعالیت به آن‌ها می‌دهد را با حالت چهره و بدن‌شان نشان دهند. از جند نفر بخواهید احساس‌شان، شدت آن و ویژگی در آن کار که باعث می‌شود چنین احساسی را تجربه کنند را برای گروه توضیح دهند. به خصوص افرادی که برای یک کار حالت احساسی متفاوتی نسبت به بقیه گروه انتخاب کرده‌اند.

3- فهرست تهیه کنید.

یک فهرست از کارهایی که باعث خوش‌حالی خودتان می‌شود تهیه کنید. با دوستان خود صحبت کنید و یک فهرست  از کارهایی که باعث خوش‌حالی آن‌ها می‌شود تهیه کنید. در هر فهرست در کنار کارهای عجیب شادکننده حتما لااقل سه کاری کوچکی  که به راحتی می‌تواند باعث خوش‌حالی شود را هم داشته باشید. نام فهرستتان را بگذارید فهرست ‌«راه‌کارهای افزایش شادی» و سعی کنید از آن در مواقعی که احتیاج به شادی‌پراکنی بیش‌تری دارید استفاده کنید.

فهرست شادی‌های خودتان و دیگران را مقایسه کنید: ببینید چه کارهای مشترکی در این لیست‌ها وجود دارند؟ آیا کاری هست که شما را خوش‌حال کند ولی دیگران را نه؟

4- نمایش احساس برانگیز اجرا کنید.

فهرستی از احساسات مختلف تهیه کنید: احساس شادی، غم، ناراحتی، خشم، ترس، شگفتی. حالا نام احساسات را روی یک برگه بنویسید و از کسانی که داوطلب هستند بخواهید در قرعه‌کشی نمایش احساس برانگیز شرکت کنند. هر کس چند دقیقه وقت دارد تا یک بازی نمایشی بسازد و با آن اجرا احساسی مورد نظر را به دیگران منتقل کند.

5- با چشم‌های بسته دوست‌های‌تان را پیدا کنید.

با یک چشم‌بند، چشم هر کدام از کودکان را که داوطلب هستند ببندید و بعد از آن‌ها بخواهید در فاصله با بقیه به پشت بیاستند. حالا هر کدام از کودکان دیگر یک جمله بمی‌گویند و فردی که چشم‌هایش بسته است باید سعی کند از روی صدایی که شنیده است حدس بزند گوینده آن جمله چه کسی بوده است.

6- ربات بسازید.

همراه کودکان از فروشگاه‌های اطراف‌تان جعبه‌های مقوایی در ابعاد مختلف تهیه کنید و مثل فیگی هم‌راه با کودکان ربات‌هایی در اندازه‌های مختلف بسازید. طوری که بتوانید بدن یا صورت‌تان را درون‌ آن‌ها جا دهید و مشغول بازی‌های رباتی خوش‌حال کننده شوید.

7- شعر بخوانید.

شعرهایی با موضوع دوستی، مانند شعر  زیر از «محمود کیانوش» را بیابید و همراه کودکان بخوانید. برای جذاب‌تر شدن خوانش شعر، خواندن گروهی و اجرای حرکات نمایشی هم‌زمان را انجام دهید.

«دوستی»

 شاعر: محمود کیانوش

وقتی تنها می‌شوم،

دنیا پر از غم می‌شود؛

در سینه دل می‌پژمرد،

بر شانه سر خم می‌شود.

دیگر نگاهی مهربان

در دیده‌ی خورشید نیست،

دیگر عروس آسمان،

ماهی که می‌خندید نیست.

گویی که تنهایی مرا،

زندانی من می‌کند،

یا جان غمناک مرا،

بیزار از تن می‌کند.

نه شور بازی کردنی،

نه میل چیزی خواندنی

نه شوق جایی رفتنی

نه تاب جایی ماندنی.

اما بنازم دوست را

با اون بهشت است این جهان

زیبایی هر چیز از اوست،

بی‌‌دوست زشت است این جهان.

 

نویسنده:
پدیدآورندگان:
Submitted by skyfa on