پرتقال
هنریتا یک جعبه مدادرنگی هدیه گرفته است. او در کنار فلینی، گربه محبوبش از ذوق جعبه مدادرنگی جدیدش شروع میکند به نقاشی کردن و روایت کردن یک داستان.
یکشنبه, ۹ اردیبهشت
کتاب «گرگوشک» داستان یک خانواده خرگوشهاست که بچهگرگی را به فرزندخواندگی قبول میکنند. کوچکترین عضو خانواده خرگوش کوچولویی است که اصلا از بچه گرگ خوشش نمیآید و مطمئن است که به زودی بچه گرگ بزرگ میشود و آنها را یک لقمه چپ میکند.
سه شنبه, ۴ اردیبهشت
کتاب « کنسرت آقای خرس » داستان بچه خرسی را روایت میکند که در جنگل پیانویی پیدا میکند، بچه خرس هر روز به سراغ پیانو میرود و کم کم با آن بزرگ میشود و میتواند آهنگهای دلنشینی بنوازد. روزی پدر و دختری به جنگل میآیند و به خرس پیشنهاد میدهند که همراه آنان به شهر برود. خرس میداند اگر به شهر برود دلش برای خرسهای دیگر تنگ میشود اما از سویی دیگر سودای دیدن شهر و برگزاری کنسرت او را وسوسه میکند.
چهارشنبه, ۲۲ فروردین
کتاب «راز قایق ها» داستان سگ آبی کوچکی است که با مادرش زندگی میکند. اینطور به نظر میرسد که پدر باکلی روزی به دریا رفته و دیگر برنگشته است. اما باکلی هنوز امید دارد که پدرش زنده است، او برای پدرش قایقهای چوبی کوچکی درست میکند و به دریا میاندازد و امیدوار است قایقها به دست پدرش برسد.
دوشنبه, ۷ اسفند
کتاب « آن پایین چه خبر است؟ » داستان دو دوست به نامهای سام و دیو است که یک روز تصمیم میگیرند زمین را آنقدر بکنند تا یک چیز خارقالعاده پیدا کنند. آنها ساعتها تلاش میکنند اما هر بار درست زمانی که به هدف نزدیک شدهاند تصمیم میگیرند مسیر دیگری را امتحان کنند. آنها حتی برای اینکه شانسشان بیشتر کنند از هم جدا میشوند تا هر یک به تنهایی زمین را بکند. سرانجام آنها دوباره به هم میرسند اما هیچکدام چیزی پیدا نکرده است.
چهارشنبه, ۲ اسفند
کتاب « روباهی به نام پکس » داستان پسری است به نام پیتر که بچهروباه یتیمی را نجات میدهد و از او چون یک حیوان خانگی نگهداری میکند. پیتر که مادرش را از دست داده است به بچهروباه دل میبندد. با گذشت زمان، دوستی پیتر و بچهروباه عمیق میشود تا این که پدر پیتر مجبور است راهی جنگ شود و چون پیتر باید پیش پدربزرگش برود او را وادار میکند که پَکس را در بیابان رها کند.
دوشنبه, ۲ بهمن
داستان کتاب « وینیخرسه » در سال ۱۹۱۴ رخ میدهد. هری کول دامپزشکی است که در کانادا زندگی میکند. با آغاز جنگ جهانی اول هری کول راهی جبهههای جنگ میشود تا از اسبهای جنگی مراقبت کند. هری در راه به دوری از خانه فکر میکند و اینکه چگونه میتواند در این سفرِ طولانی، دلتنگیها و دوری از خانه و سرزمین خود را تاب بیاورد.
دوشنبه, ۱۸ دی
«سیجی» و مادربزرگش ماشین ندارند و باید مدتها زیر باران منتظر اتوبوس بمانند. به نظر «سیجی» آنها زندگی سختی دارند. او از این موضوع ناراحت است ولی مادربزرگش مانند او فکر نمیکند ...
در پشت جلد کتاب « یک روز اتوبوسی » میخوانیم: «سیجی» مدام از مادربزرگش میپرسد که چرا باید زیر باران منتظر بایستند و چرا آنها مثل بقیهی دوستانش ماشین ندارند. اما نانا چشمهای نوهی کوچکش را به زیبایی واقعی دنیای اطراف باز میکند.
یکشنبه, ۱۷ دی
کتاب « از طرف آبری با عشق » داستان دختری است یازده ساله به نام آبری که در تصادف رانندگی پدر و خواهر کوچکاش را از دست میدهد. مادر که در هنگام تصادف راننده بوده است، از نظر روانی به هم ریخته است و پس گذشت مدتی از حادثه روزی بی خبر خانه و آبری را ترک میکند و بدون این که به کسی اطلاع بدهد به خانه یکی از دوستانش در ایالتی دیگر میرود و به این ترتیب آبری ناگهان همه اعضا خانوادهاش را از دست میدهد و خود را تنها مییابد.
چهارشنبه, ۱۳ دی
کتاب «خود دوست داشتنی من» داستانی است ساده و روان و خواننده با خواندن آن درمییابد که امید به زندگی با ایجاد ارتباط با دیگران به دست میآید. ارتباط با یک دوست، قهرمان یک داستان و یا حتی یک روباه.
در پشت جلد کتاب میخوانیم: «هیچکس دوستم ندارد.» هلن هر لحظه این را به خودش میگوید. تا اینکه «جین ایر» قدم به تنهاییاش میگذارد؛ دختری مثل خودش تنها، که خیال میکند زیبا نیست. با این حال جین که توی کتاب است، همیشه نمیتواند کمک کند. از طرفی هلن زیاد به پایان خوش داستان او امیدوار نیست. اما چیزهای غیرمنتظره در راهاند...
سه شنبه, ۱۲ دی
« من شگفتانگیزترین جانور دریا هستم » کتابی دربارهی جانوران جالب و عجیب اقیانوسها و دریاهاست. هر جانور در کنار تصویر گیرا و زیبایش خود را در پاراگرافی کوتاه معرفی میکند و خود را شگفتانگیزترین موجود دریا مینامد. در انتها انتخاب با مخاطب است که کدام موجود را شگفتانگیزترین جانور دریا بداند.
چهارشنبه, ۶ دی
دیر یا زود کودکان این را خواهند پرسید که: « بچهها از کجا می آیند؟ ». پاسخ به این پرسش آسان نیست و خانوادهها همیشه از قرار گرفتن در چنین شرایطی هراس دارند و از پاسخ دادن به اینگونه پرسشها طفره میروند. سوفی بلکال نویسندهی کتاب « بچهها از کجا می آیند؟ » توانسته است به زبانی ساده و با بیانی متناسب با سن کودکان، به کنجکاوی آنان در این باره پاسخ دهد و راه چنین گفتوگوهایی را برای پدر و مادرها هموار سازد.
یکشنبه, ۲۶ آذر
کتاب « پشت و رو » شما را جایی میبرد که همه آن را میشناسیم ولی تا به حال به آن توجه نکردهایم؛ به جهانی که درون مغز انسان است.
رایلی دوران کودکی بسیار شادی را پشت سر گذاشته بود. او با پدر و مادرش در شهر کوچکی در ایالت مینهسوتا زندگی میکرد. عاشق بازی هاکی، وقت گذراندن با دوستانش و اسکیت روی یخ دریاچه بود. اما وقتی رایلی یازده ساله شد، پدر و مادرش تصمیم بزرگی گرفتند و همه چیز تغییر کرد. پدر رایلی کسب و کار جدیدی را شروع کرده بود. برای همین، پدر و مادر رایلی خانهشان در مینهسوتا را فروختند و همگی به سنفرنسیسکو نقل مکان کردند. به همین سادگی زندگی رایلی از اینرو به آنرو شد.
دوشنبه, ۲۷ شهریور
دری، دختر کوچولوی ۶ ساله دارد. دوست خیالی ای او هیولایی است به نام مری. البته دری معتقد است که هیولاهای زیادی در خانه آن ها زندگی می کنند مثل هیولای ماشین لباسشوی، هیولای جاروبرقی، هیولای توالت یا راه پله، یا هیولای سس گوجه که وقتی فشارش می دهی صدایش در می آید. خواهر و برادر بزرگترش، ویولت و لوک، دوست ندارند با او بازی کنند، از خیالبافی های او کلافه اند و معتقدند که رفتارش مثل نی نی کوچولوهاست. سرانجام روزی ویولت و لوک برای اینکه او از کارهای بچه گانه اش دست بردارد به او می گویند خانمی به نام گابل گراکر وجود دارد که نی نی کوچولوها را می دزدد.
شنبه, ۲ بهمن
کتاب «صدای رنگها»، در واقع داستان زندگی واسیلی کادینسکی، نقاش روس است. داستان ماجرا را از زمانی تعریف میکند که واسیلی یک پسربچه است و کسی در خانواده ذوق او در نقاشی و سبک نقاشی کردنش را درک نمیکند. اعضای خانواده او را به نوعی وادار میکنند تا در رشته حقوق تحصیل کند. واسیلی یک توانایی خاص دارد، او میتواند صدای رنگها را بشنود.
چهارشنبه, ۱ دی
کتاب «جنگی که نجاتم داد» داستان دختر نوجوانی است که به سبب نقص مادرزادی نمیتواند حرکت کند. داستان در سال ۱۹۳۹ سال آغاز جنگ جهانی دوم رخ میدهد، دورهای كه معلولیت جسمی معادل معلولیت ذهنی شمرده میشد.
دوشنبه, ۳ آبان
«نی آ» دختر نوجوانی است که در سال ۲۰۰۸ در جنوب سودان در شرایط سخت اردوگاه جنگی همراه با پدر و مادر و برادر و خواهرش زندگی می کند. خشکی زمین و بی آبی همه را آزار می دهد و او را وادار می کند، ساعت های طولانی در صحرا راه برود تا به آب برسد.
یکشنبه, ۲۵ مهر
پس از این که پدر جکسون به بیماری ام اس مبتلا میشود و کار خود را از دست میدهد، خانواده دوران سختی را پشت سر میگذارند. آنها بسیاری از روزها چیزی برای خوردن ندارند و جکسون و خواهر کوچکش با اختراع یک بازی سعی می کنند تا گرسنگی را کمتر احساس کنند؛ اما پس از مدتی اوضاع بدتر میشود. پدر و مادر قادر به پرداخت اجاره خانه نیستند و جکسون و خواهرش باید خود را برای زندگی در یک مینی ون آماده کنند.
چهارشنبه, ۱۴ مهر