موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان
دو سرزمین جدا از هم اما در کنار هم! خرسها و گرگها در دو کشوری زندگی میکنند که فقط یک جوبیار خروشان، بینشان فاصله هست. هم خرسها پادشاه خود را دوست دارند و هم گرگها. همه چیز در این دو سرزمین و میان ساکنان این دو، خوب است. صلح و صفا و دوستی بینشان برقرار است. آنها با هم میرقصند، مسابقههای ورزشی برگزار میکنند. خرسها همیشه در ماهیگیری برنده هستند و گرگها در مسابقهها تا اینکه یک روز، رنگینکمانی مانند یک معجزه در آسمان پدیدار میشود. هیچکس در این دو سرزمین تا آن روز رنگینکمان ندیده است.
یکشنبه, ۱۸ خرداد
داستانی دربارهی آرزوها! کبوتری که آرزوهای هیزمشکن فقیری را برآورده میکند. اما برآورده شدن آرزوها چه سرانجامی برای هیزمشکن دارد؟
روزی روزگاری هیزمشکن فقیری با همسر و سگاش زندگی میکرد. او روزی برای قطع کردن درختی بزرگ به جنگل رفت و چند کبوتر زیبا دید. به خانه آمد و و تفنگاش را برداشت تا کبوترها را بکشد. اما هیچ کبوتری را نتوانست شکار کند. یک کبوتر پیش هیزمشکن آمد و از او خواست تا دیگر به کبوترها شلیک نکند و به جایاش کبوتر آرزوهای او را برآورده کند.
شنبه, ۱۷ خرداد
«گربه آقای براون» کتابی عجیب دربارهی یک دوستی عجیب است دربارهی یک عشق است که پایانی عجیب دارد؛ اما ساده با راهحلی شگفت!
چهارشنبه, ۱۴ خرداد
گرگ شرور است، خرگوش ترسو، روباه زیرک است و جغد باهوش؟ یا اینها: «باورهای سادهلوحانهی مردم است.»؟ کتاب «گرگ نیکوکار» داستان گرگی درمانگر است اما در لایههای کتاب، داستان دیگری میبینیم که در آن شخصیت اصلیاش نه یک گرگ نیکوکار، که یک جغد خبیث و شرور است.
سه شنبه, ۱۳ خرداد
«کنجکاوی، شوقی کشنده است» این واژهها از کتاب «روباه کوچک» است، واژههایی که معنای زندگی است برای روباه کوچک و همهی آنها که در جستوجوی دنیاهای تازه هستند و از روزمرگی گریزان.
دوشنبه, ۱۲ خرداد
ترس، یواش یواش سرک میکشد به اتاق اِفی. پشت همهی درها و دیوارها و پنجرههاست. مادر بیرون رفته و اِفی الان لقمهی خوبی برای ترس است! ترس دو گوش بلند و چهرهای دودی و سیاه و محو دارد با چشمانی که دو لکهی زرد خالی هستند. ترس، ترسناک است! و اِفی از ترسِ ترس، به زیر میز میرود. اما او تنها هم نیست و یک کتاب با اوست. کتابی که یک دوست خیلی خوب دروناش است، خرسی بهنام هولپل تولپل. او پرزورترین خرس دنیا است.
دوشنبه, ۱۲ خرداد
باران خانهی آقا کوچولو را در کتاب «آقا کوچولو خانهاش را از دست میدهد» خراب کرده است. یک چهار دیواری مقوایی که سقفاش درِ جعبهی کفش است. آقاکوچولو در این خانه شاد و آسوده بود اما سه روز باریدن باران، جعبهاش را نرم و خیس کرد. دو تصویر روبهروی هم رخدادهای جالبی را نشان میدهد. در تصویر سمت راست، آقاکوچولو پایاش را هم انداخته و خواننده و ببیننده کتاب میتواند آسودگی و شادی او را ببیند. در تصویر روبهرویاش فرار او را از خانهاش میبینیم. این کتاب، داستانی زیبا و عمیق را بازگو میکند از بحران! شرایطی که یکباره میتواند آسایش ما را بگیرد و بیخانهمان کند.
شنبه, ۲۳ فروردین
در کتاب «آقا کوچولو به یک دوست کمک میکند»، قورباغه توی یک بطری گیر کرده است. او بطری را از رودخانه پیدا میکند و به کرانهی رودخانه میبرد. قورباغهی کنجکاو یک کاغذ درون بطری میبیند و برای درآوردن کاغذ به درون بطری میرود اما دیگر نمیتواند بیرون بیاید. آقا کوچولو که از آنجا میگذرد، قورباغهی اسیر درون بطری را میبیند و پاهای قورباغه را میگیرد و آنقدر میکشد تا قورباغه درمیآید. از اینجا، سفر، جستوجو و دوستی قورباغه و آقا کوچولو آغاز میشود. روی کاغذ توی بطری نوشته بود، کمک! و قورباغه و آقا کوچولو فکر میکنند باید کسی را که کمک میخواهد، پیدا کنند.
شنبه, ۲۴ اسفند
کتابِ «آقا کوچولو خوشبختی را پیدا میکند» در جستوجوی خوشبختی و پاسخ به آن است، با یک داستان ساده و شیرین اما عمیق! کتاب با به چالش کشیدن یک باور سنتی یا بهتر است بگویم، یک باور خرافی، میخواهد نشان دهد، خوشبختی، چیزی نیست که در جستوجویاش باشیم یا با یافتن یک شبدرچهاربرگ گمان کنیم پیدایاش کردهایم. خوشبختی پاسخ به خود زندگی است. زیستنِ زندگی است، خود زندگی است!
دوشنبه, ۵ اسفند
کتاب «اندوه به دیدارم میآید» داستانی است برای شناخت حسی مهم. حسی که قرار است با کمک این کتاب، به جای فرار کردن و نادیده گرفتنش بیاموزیم که چگونه آن را بپذیریم. غم را باید دید، درآغوش گرفت و بالاخره با آن کنار آمد.
شنبه, ۳ اسفند
«پسر کوچک و ماهی بزرگ» داستان پسرکی است که با مادر و جانوران خانگیاش در حومه شهر زندگی میکند. او که به ماهیگیری علاقه دارد روزی برای گرفتن ماهی به لب آب میرود، بخت یارش میشود و ماهی بزرگی به تورش میافتد. پسرک شاد و خوشحال ماهی را به خانه میبرد و در وان حمام میاندازد، اما ماهی بزرگ است و در خانه جدیدش نمیتواند بهراحتی شنا کند. ماهی از این اسارت غمگین و بیمار میشود و ... ، پسرک او را آزاد میکند و خود از رهایی ماهی شاد میشود.
دوشنبه, ۱۴ بهمن
مجموعهی مفهومی لولوپی، شامل چهار کتاب تصویری مفهومی برای کودکان است. شخصیتهای کتاب «دوستان خوب» از مجموعهی شمارورزی لولوپی برگرفته شده. شمارورزی لولوپی، اندیشهورزی ریاضی را به سادهترین شکل با خردسالان سهیم میشود.
شنبه, ۱۲ بهمن
یک روز شاد برای بازی! خورشید که در کتاب «خورشید خانوم آفتاب کن!» چهره به آسمان میآورد، بازی بچهها هم شروع میشود: «ما بچههای گرگایم/ از سرمایی بمردیم» گرگام به هوا، اولین بازی است که با تقلید از بازی آسمان آغاز میشود: «ابرها رو تو جواب کن» بازی نور و تاریکی.
شنبه, ۱۱ خرداد
دخترک کتاب «جادو» روزها و شبها در انتظار بازگشت پدر جنگجویاش است. پدر برای مبارزه با غولی رفته که با چشمهایاش همه را سنگ میکند.
یکشنبه, ۵ خرداد
با چه کسانی یا چه چیزهایی بزرگ میشویم؟ در کتاب «با هم بزرگ شدیم درختها و من» راوی با درختها بالیده است. او از زندگیای میگوید که شاهد سالهای سپری شدناش درختها هستند.
شنبه, ۴ خرداد
کتاب «زیر خط کودکی» کتابی است در شناخت شخصیت و زبان ادبی مهدی آذریزدی. نویسنده کتاب ضمن واکاوی شخصیت مهدی آذریزدی نقش او را در شکلگیری فرهنگ کودکی در ایران بررسی میکند.
دوشنبه, ۱۹ فروردین
در کتاب «ممکن و ناممکن» نویسنده سفر به سوریه و بازنویسی خاطرههایش را بهانهای قرار میدهد برای معرفی تاریخ چندهزار ساله خاورمیانه. کتاب «ممکن و ناممکن» نام دیگری نیز دارد: سوریه در خواب و بیداری.
دوشنبه, ۱۳ اسفند
در کتاب «روز المر» با المر دوستداشتنی و شاد و شوخ همراه میشویم تا ببینیم روزش را چگونه میگذراند؟ چه کار میکند؟ چه کسی را میبیند و چه میخورد؟
شنبه, ۴ اسفند
کتاب «آب و هوا با المر» داستانی است درباره اهمیت شادی و بازی در زندگی کودکان. کودکان در این کتاب همراه المر به آنچه پیرامون خود میبینند توجه میکنند و لذت بردن از زیباییهای طبیعت را میآموزند.
شنبه, ۴ اسفند
کتاب «دوستان المر» کتابی رنگارنگ است که در آن المرِ شاد و شوخ دوستانش را، با همه تفاوتها و خصوصیاتشان؛ دوست دارد و ستایش میکند.
چهارشنبه, ۱ اسفند