نسرین وکیلی
در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با نسرین وکیلی را مشاهده کنید.
بیشتر ما بزرگسالان با دوران کودکی خود فاصله بسیار گرفته ایم و دیگر به یاد نمی آوریم که در دوران کودکی خود دنیای پیرامونی خود را چگونه می دیدیم و درباره آن چگونه می اندیشیدیم. اما هستند بزرگسالانی که می توانند آن دوران را به خوبی بازخوانی کنند و از دریچه چشم کودکان دنیا را ببینند.
یکشنبه, ۱۷ آبان
چند روز است که آلفونس دیگر همان آلفونس همیشگی نیست. از شیطنت و بازیگوشی خبری نیست خیلی جدی شده و نگران به نظر می رسد. چرا؟ چون به زودی مدرسه ها باز می شوند و او برای اولین بار به مدرسه می رود.
"کجاست آن آلفونس همیشگی" داستانی است برای همه کودکانی که به زودی نخستین روز مدرسه را تجربه خواهند کرد. دور شدن از پدر و مادر و ورود به محیطی جدید و ناآشنا برای همه کودکان بسیار سخت و دلهره آور است. گونیلا بری ستروم در این داستان با کودکان درباره ی این ترس و نگرانی صحبت می کند و به آن ها می گوید که در این حس تنها نیستند.
پنجشنبه, ۱۲ شهریور
پسرک شلاقخور. نویسنده: سید فلیش من. تصویرگر: پیتر سیز. مترجمان: نسرین وکیلی و پارسا مهین پور. تهران: چشمه، ۱۳۷۷، ۳۵۰۰ ریال، بالای هشت سال.
امان از این شاهان و شاهزادهها و قوانین درباری! چه ظلمهایی که در حق مردم نمیکنند تا مبادا آب توی شکمشان تکان بخورد. چه جور نوکرانی که ندارند. همه جور نوکر شنیده بودیم اما نوکر شلاقخور دیگر نوبر است. اگر این کتاب را بخوانی هم کلی میخندی و هم با یک واقعیت از زندگی شاهان قدیم آشنا میشوی.
چهارشنبه, ۴ شهریور
"ارین لو"، "ژانویه کار" و "موش گالن" کودکان یتیمی هستند که حتی نام واقعی خود را نمی دانند. آنها در وایت گیتز همراه با کودکان بی سرپرست دیگر زندگی می کنند، در خانه ای که شاید عذاب آورترین بخش زندگی در آن، دلسوزی های تهوع آور و غیرقابل تحمل "خانم مورین"، رئیس این یتیم خانه باشد.
جمعه, ۸ خرداد
این کتاب دربردارندۀ آگاهی هایی درباره نوعی کاکتوس به نام ساگارو است که وزنی چندتنی و عمری نزدیک به ۲۰۰ سال دارد و در صحرایی در امریکا می روید. چگونگی رشد و همزیستی این کاکتوس با برخی جانوران و استفاده ی سرخپوستان از میوه آن، با زبان و بیانی علمی و گاه ادبی توضیح داده شده است و به میوه دادن و سرانجام نابود شدن این گیاه میپردازد.
این اطلاعات به کمک تصویرهایی با با رنگ آمیزی زیبا به مخاطب ارائه شدهاند. هماهنگی متن و تصویر همراه با توصیف زیبای طبیعت، حس زیباییشناسی و ارج نهادن به شکوه و عظمت حیات را در مخاطب برمیانگیزد.
پنجشنبه, ۱۵ اسفند
پتسون پیر جانوران را خیلی دوست دارد. وقتی میفهمد روباهی به دهكده آمده است، برای مراقبت از مرغهایش تصمیم میگیرد به جای شكار روباه، اورا بترساند. پتسون و گربهاش نقشهای میكشند كه به روباه و همسایهها درس عبرتی بدهند.
یکشنبه, ۱۱ اسفند
روایتی از شاهزاده قورباغه. شخصیت اصلی آن دختری به نام رباجو عاشق سواركاری، كمنداندازی، نواختن گیتار و خواندن آواز است. در روزی توفانی، كلاه تازهاش به چاه میافتد. قورباغهای با دیدن ناراحتی رباجو حاضر میشود كلاه او را به سه شرط از چاه بیرون بیاورد.
دوشنبه, ۹ دی
پتسون پیرمردی روستایی است كه تنها زندگی میكند. همسایهاش؛خانم آندرسون، برایش گربهی كوچولویی هدیه میآورد و پتسون با وجود فیندوس كوچولوی گربه، دیگر احساس تنهایی نمیكند. روزی فیندوس از ترس گوركن پنهان میشود.
گم شدن فیندوس و یافتن او از سوی پتسون برای هردو آنها خاطرهای فراموش نشدنی به جا میگذارد. موضوع این داستان فانتزی كوتاه، احساس تنهایی سالمندان و دوستی آنها با جانوران به عنوان راه خوبی برای رفع تنهایی است. زبان داستان روان و روایتی و همراه با گفتوگوست و بار عاطفی دارد. تصویرها زیبا، پرتحرك و طنزآمیز و شادند و بسیاری از جزئیات متن را نشان میدهند.
یکشنبه, ۱۷ آذر
مری دختری تنهاست كه همبازی ندارد و با مادرش در طبقهی بالای ساختمانی زندگی میكند. او همبازی خود را در باغ كوچكی كه در ماهیتابه آشپزخانهشان درست كرده است، مییابد. در پایان مری در باغ كنار خانهی مادربزرگش با پسركی به نام تام آشنا و دوست میشود كه هم سن و سال او و همنام با پسرك گلی باغ كوچك خودش است.
این داستان فانتزی و كوتاه به موضوع تنهایی كودكان و نیاز آنها به دوستیابی میپردازد و به بچهها میآموزد كه با خلاقیت خود، تنهاییشان را پر كنند. زبان كتاب روان و ساده و روایتی همراه با توصیفهای خیالانگیز و تصویرهای آن رنگی زیبا و هنرمندانه است.
پنجشنبه, ۱۴ آذر
پدر بدون این كه سرش را برگرداند با مهربانی گفت: "وقت اش رسیده است كه بروی توی رختخواب". خرگوش كوچولو به خودش گفت: "این كه درست نیست من تازه بازی را شروع كرده ام، می توانم یك كم دیگر بیدار بمانم؟".
سه شنبه, ۱۲ آذر
لی لی یک کانگورو داشت که مال خود خود او بود. لی لی هر شب به او می گفت:" کانگوروی آبی عاشقتم". تا این که یک روز عمه لی لی به دیدنش آمد و هدیه ای بزرگ به او داد. ناگهان کانگوروی آبی دریافت که باید بجای خوابیدن کنار لی لی، کنار خرس قهوه ای وحشی بخوابد.
و به زودی حیوانات دیگری نیز از راه رسیدند؛ خرگوش زرد پارچه ای، توله های پشمالو، تمساح خزنده و بعد اسباب بازی های دیگر و دیگر. کانگوروی آبی کم کم بی خواب شد چون تخت خواب به طرز وحشتناکی شلوغ بود. او حس کرد که دیگر پیش لی لی جایی ندارد. و به راستی با این همه همراه، آیا لی لی هیچگاه متوجه خواهد شد که کانگوروی آبی او را ترک کرده است؟...
دوشنبه, ۲۰ آبان