عزیز نسین

در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با عزیز نسین را مشاهده کنید.

برای کتک خوردن یک انسان دلایل و بهانه‌‌های متعددی وجود دارد...
سه شنبه, ۱۴ بهمن
پدرم گفت: دورموش، پسرم، این سودای شهر رفتن که به سرت زده، بیا و محض رضای خدا فراموش کن، شهر مثل ده نیست. آگه وسط خیابون از تشنگی جون بدی هم هیچ‌کسی پیدا نمی‌شه یه قطره آب بریزه تو حلقت. ولی من به حرف‌هایش گوش ندادم و گفتم: آخه پدر، با هزار لیره‌ای که تو سال بهم می‌دی که نمی‌تونم زندگی کنم. بس که تو کوهستان‌ها چوپونی کردم و گاو و گوسفندها رو پاییدم، چیزی نموده زنم رو که تو غار زندگی می‌کنه، از یاد ببرم. پدرم با خشم گفت:
یکشنبه, ۱۲ بهمن
صدای شترق سیلی محکمی توی قهوه‌خانه پیچید...
شنبه, ۱۱ بهمن
داخل سالن پر از کسانی بود که برای شرکت در حراج آمده بودند. توی این شلوغ‌پلوغی یکی از رفقای قدیمی هم را دیدم... پرسید:
سه شنبه, ۲۳ دی
بله قربان! اطاعت می‌شه قربان! قسمتِ پخش 9 نفر کارمند داشت. دور تا دور اتاق نشسته بودیم و سرمان گرم کار خودمان بود. تمام کارمند‌ها قدیمی بودند، به‌جز من و کریم که تازه استخدام شده بودیم. به همین دلیل، هنوز رئیس‌کل را نمی‌شناختم و وقتی وارد اتاق ما شد،  از جایم بلند نشدم؛ اما یکی از رفقا که پشت سرم نشسته بود با مشت به پهلویم زد:
یکشنبه, ۲۱ دی
مثل کسی که دندانش درد می‌کند، یک دستش را روی صورتش گرفته و دست دیگرش را روی سرش گذاشته بود. ناراحت و پریشان وارد اتاق شد و با عصبانیت شروع به غرغر کرد: تف! آبرومون رفت! بیچاره شدیم! قیافه و سرووضعش نشان می‌داد آدم آبروداری است. خیلی تعجب کردم و گفتم: بفرمایید بشینید... انگار حرف مرا نشنیده باشد، دوباره تکرار کرد:
سه شنبه, ۱۶ دی