صوفی روی تخت خواب یتیم خانه دراز کشیده بود اما خوابش نمی برد. چون پرتو پر نور مهتاب دزدکی از لای پرده تو آمده بود و مستقیم روی بالش او افتاده بود.
او از تخت پایین آمد غافل از این که الان درست ساعت جادوگری است و هر چیز غیرعادی ممکن است اتفاق بیافتد.
اگر گفتید دارکوب ها چه قصه ای را بلدند؟ آن ها یک قصه بیشتر بلد نیستند و آن هم "قصه ی سارا، مربای سیب و رودخانه" است. آن ها شاید هزار بار و هر بار هم روی هر درختی آن را یک جور می نویسند که با هم فرق می کند.
در میان برهوتی بادگیر، پر از خرت و پرت های فلزی دور ریخته شده، پیرمردی غمگین و تنها زندگی میک ند، او با وجود فضای غمبار دور و برش هر شب خواب جنگلی زنده و پرنشاط را می بیند، سرشار از پرندگان و جانوران.
آیا نام مجید برای شما آشنا است؟ فکر می کنم خیلی از شما مجید را می شناسید! او شخصیت اصلی قصه های مجید است که در ۵ جلد توسط هوشنگ مرادی کرمانی نوشته شده است. مجید نوجوانی اهل کرمان است، او پدر و مادر خود را از دست داده و با بی بی، مادر بزرگش زندگی می کند.
« کارا لندری » به روزنامهنگاری علاقهی فراوانی دارد. والدینش یک سال پیش متارکه کردهاند و او به ناچار پس از طی روزهایی بحرانی به مدرسه جدیدی میآید. او در مدرسهی جدید به روز نامهنگاری ادامه میدهد.
"می توانید تصورش را بکنید؟ تصور این که دو ماه تمام در سرمای منجمد کننده ی محیط بایستید و تخمی را روی پاهایتان نگه دارید؟"
اما پنگوئن نر، آن هم پنگوئن امپراتور این کار را انجام می دهد! پنگوئن امپراتور بزرگترین پنگوئن دنیاست. او از تنها تخم اش مراقبت می کند. البته که این تخم را خودش نگذاشته است.
هر چهار نفر به راه افتادند و سفرشان را آغاز کردند. سفر به سرزمین "از". خورشید در آسمان می درخشید و وجود هر چهار تا مانند خورشید گرم و پر از امید بود. "مترسک" می خواست صاحب مغز شود تا مجبور نباشد همه ی عمر را میان ذرت های مزرعه سپری کند.
دلم برای تو تنگ است، مجموعه ی دوازده قطعه شعر است در قالب های گوناگون نیمایی، چهار پاره و غزل که با وزن های متنوع سروده شده است و گاه به شکلی نو آورانه و ابتکاری با هم تلفیق و در آمیخته شده است که نشان از چیرگی شاعر در انواع ساختار و وزن و قالب شعر دارد.
کتاب از زبان درختی روایت می شود که خود را حافظ رودخانه، پناهگاهی برای حیوانات و سایبانی برای انسان ها می داند و سال هاست که شاهد خروش و دگرگونی رودخانه، جنب و جوش ماهی ها، پرواز جغدها، تکاپوی خرس ها، زوزه گرگ ها، آب شدن یخچال ها و غرش صاعقه هاست، ولی حالا با ماشینی شدن زندگی، نگران از بین رفتن خود و آسیب دیدن موجوداتی است که از او بهره می برند.
"پکا" معلول به دنیا آمده است با دست و پای معیوب، گردن کج، چشم های چپ. او پی در پی مریض می شود و از حرف های عجیبش هم نمی شود سر درآورد. او تخیل و افکار عجیب و جالبی دارد و در جهان بیش از هر چیز دیگر "دوست داشتن" را می فهمد.
آیا شما گنجشک اشی مشی را می شناسید؟ داستان او را در دوران کودک شنیده اید؟ دخترک هم نمی داند، پس باید بپرسد. او از یک گنجشک معمولی سئوال می کند. اما او هم اشی مشی را نمی شناسد! ا
تا به حال بر سر دوراهی ماندهای؟ انتخاب سخت است مگر نه؟ بر سر سه راهی چطور یا چهار راهی یا چه میدانم مثلا" هزار راهی؟ هر چه تعداد راه ها بیشتر باشد، انتخاب سختتر میشود مگر نه؟ اما خودمانیم، هیجانانگیزتر هم میشود مگر نه؟
"توی جاده، سربازی قدم رو می آمد – چپ، راست! چپ، راست! کوله بارش را به دوش گرفته بود و یک شمشیر به کمر بسته بود، چون رفته بود جنگ و حالا داشت به خانه بر می گشت. توی راه، به جادوگر پیری برخورد: جادوگر آن قدر زشت بود که لب پایینش درست روی سینه اش آویخته بود. جادوگر گفت:
"در زمان های پیش، شاهزاده ای بود که می خواست با شاهزاده خانمی اصیل ازدواج کند. به این منظور به دور دنیا سفر کرد. او شاهزاده خانم های بسیاری را دید ولی هیچ کدام را نپسندید و از هر کدام ایرادی گرفت.
اسب سفید از گله جدا می شود و به باغ سیب می رود. سیب درختان چیده شده اند و تنها یک سیب سرخ بر شاخه باقی مانده است. اسب سیب را از شاخه می چیند و بر یالش سوار می کند. حالا اسب و سیب دیگر تنها نیستند. اما هنگامی که اسب از میان درختان می گذرد، شاخه ها سیب را از روی یال اسب به درون رود می اندازند. سیب به همراه رود به گندمزار می رسد. اسب هم به دنبال سیب روان می شود. پسرکی سیب را از جوی آب می گیرد. اما هر بار پسرک سیب را به دهانش نزدیک می کند اسب شیهه ای می کشد. پسرک نیز سیب را با طناب برگردن اسب می آویزد.
"این عکسی از کثیف ترین شهر کشور است.... این شهر با بیش از پانصد رای از طرف افرادی که قبلا در آنجا بودند، بالاترین مقام را آورد.... بیلی شوکه شده بود. این خبر چقدر برای شهر وحشتناک و خجالت آور بود!
اثر ترجمه سی و هفت قطعه شعر است از زبان کودکی که بسیار صمیمی و بی پروا احساس، اندیشه و نگاه طنزآمیزش را به دنیای پیرامون خود بیان می کند. مترجم با حفظ جنبه های طنز قوی اثر و تخیل سرشار اصل اثر برای بیان، قالبی برگزیده که گاه به نثر آهنگین نزدیک است مانند «تخم مرغ» و گاه مانند مثنوی قافیه بندی شده است در«فلاتس نقطه خوار».
"ادوارد" عروسک خرگوشی کوچکی است ساخته شده از چینی، مغرور و خود پسند که صاحبش "ابیلین" را خیلی دوست ندارد. از اطرافیان او هم دل خوشی ندارد. ادوارد در یک سفر دریایی از دست ابیلین به داخل آب می افتد و این گونه است که یک سفر باور نکردنی را آغاز و صاحبان جدیدی پیدا می کند. سرانجام نیروی عشق و عاطفه ادوارد و ابیلین را به هم می رساند هر چند که ابیلین دیگر خودش مادر شده است و ادوارد هم دچار دگرگونی در رفتار.
دکتر "لموئل گالیور"، انگلیسی، که اکنون یک پدر بزرگ است و زمانی دکتر یک کشتی بوده، ماجرای سفرهای دریایی نا فرجام خود را تعریف می کند. او که عاشق ماجراجویی است یک بار در اثر متلاشی شدن کشتی اش به سرزمین آدم کوتوله ها می رود و یک بار هم از سرزمین غول ها سر در می آورد. ماجراهای عجیب، خطرناک و دردسرساز زندگی در این دو سرزمین، موضوع داستان "سفرهای گالیور" است.
«قهرمان دنیا»، داستان پدر و پسری است که همدیگر را خیلی دوست دارند.
نه ببخشید!
درستتر این است که بگویم داستان پدر و پسر ماجراجویی است که عاشق یکدیگرند!